يكي از مطالبي كه در زبان ـ گفتاري و نوشتاري ـ مطرح است آن است كه: چنين نيست كه همه آنچه تلفظ ميشود، نوشته هم بشود، بلكه تنها بخشي از آن چه تلفظ ميشود و در كتاب و خط ـ بسته به درجه تكامل و پختگي آن خط ـ آشكار ميشود، حتي در خطوط امروزي كه از پيشرفت قابل ملاحظهاي برخوردار شدهاند، اين نقص ـ و يا خصيصه ـ به چشم ميخورد كه يكي از نشانههاي آن هم، اختلاف عميق تلفظ ها، در بسياري از كلمات است. خطّي كه قرآن به آن نوشته ميشد؛ خط "سرياني" و "نبطي" بود كه خط "كوفي" و "نسخ" از آن دو منشعب شده بودند و علايمي، مانند نقطه و خط در آنها وجود نداشت، ولي عرب با ذوق فطري خود و با اتّكا به حافظه قوي، و با كمك گوش كردن، آيات قرآن را ـ گرچه نه اعراب داشتند و نه نقطه ـ به طور صحيح قرائت مينمود. يكي از علتهايي كه عرب بعدها اقدام به نقطه گذاري و اعراب گذاري قرآن نمود، گرايش مردم غير عرب دنيا به اسلام بود كه قرائت قرآن، بدون نقطه و اعراب براي آنان ميسّر نبود؛ به همين سبب، براي ايجاد توانايي و تسهيل در قرائت قرآن، به وسيله آنان به اعراب و نقطهگذاري اقدام شد.
غرض آن كه، براي شخص آشنا به يك زبان، گاهي خواندن خطّ ابتدايي و غير متكامل، آسان است، گرچه براي غير آشنايان به آن زبان، حيرت انگيز است؛ به همين جهت، خواندن قرآن، بدون نقطه و اعراب، آن هم از كتابي كه در فصاحت و بلاغت نظير ندارد، به وسيله عرب خالص، به سا دگي امكان پذير است، هر چند براي ما كه آشنا به آن زبان نيستيم، مشكل به نظر ميرسد؛ پس قرآن، زماني هم كه نقطه گذاري نشده بود، به صورتي كه ما امروز قرائت ميكنيم قرائت ميشده است.( درسنامه علوم قرآني، حسين جوان آراسته، ص 214، نشر دفتر تبليغات اسلامي. )