حضرت سليمان پسر داود از پيامبرانى است كه به اقتدار دنيوى نيز دست يافته و پهناورترين و با نفوذترين حكومت تاريخ را تشكيل داده است، طورى كه جن و ملك و باد و باران و پرندگان و وحوش نيز تحت فرمان او بوده اند. در شرايطى كه قدرت و حكومت بهطور معمول موجب گردنكشى و استكبار مىشد، سليمان همواره روبه سوى خدا داشت و لحظهاى از سپاس او غافل نمى گشت. بدين لحاظ قرآن او را بندهاى شايسته و مقرب معرفى فرموده است.
وَوَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ نِعْمَ العَبْدُ إِنَّهُ أَوّابٌ؛(1)
و به داود سليمان را بخشيدم كه نيك بندهاى است و بسيار به سوى خدا توبه مىكند.
وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَحُسْنَ مَابٍ؛(2)
و به راستى براى او نزد ما تقرب و نيك فرجامى است.
قرآن مجيد در 47 آيه از قصه زندگانى و حكومت و دعوت او ياد فرموده و هفده بار نام او را به ويژه در سوره نمل ذكر كرده است.
سليمان، اسوه سپاسگزارى
دعوت اين پيامبر الهى به طور عمده در سوره نمل و در داستان ملكه و قوم سبا تجلى يافته و يكى از زيباترين و آموزنده ترين فرآيندهاى تبليغى را در دعوت ملكه به توحيد، ترسيم نموده است. شيوه هاى متعدد و متنوعى از سوى اين داعىِ الى الله براى حاكميت بخشيدن به تفكر توحيدى اتخاذ شده، كه در مجموع مىتوان حكومت عادلانه، خدا محورى و سپاسگزارى را به عنوان شيوههاى شاخص او در دعوت مطرح نمود.
هرچند زمامدارى و فرمانروايى سليمان را مىتوان وجه بارز زندگانى او دانست، اما به نظر مىرسد شيوه سپاسگزارى در همه حال، از سوى فرمانروايى كه بسيارى از نيروهاى خلقت در زير سلطه او هستند، به عنوان شاخصه دعوت او مناسبتر باشد. فرمانرواى عدالت گسترى كه اقتدار روز افزون از يك سو، و دانش بى پايان و منحصر به فرد از سوى ديگر، هرگز او را به عجب، استكبار و گردنكشى و حتى ذرهاى خودبينى دربرابر مورى ضعيف وسوسه نكرد، بلكه پيوسته سر بر آستان خداوندى مى ساييد و بنده ناچيز حق و شاكر نعمتهاى بيكرانش بود. نمونهاى از توجه عميق و همه جانبه او را به ذات حق در اين آيه شاهديم كه چون سخنان هدهد را شنيد، گفت:
وَقالَ رَبِّ أَوْزِعْنِى أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِىأَنْعَمْتَ عَلَىَّ وَعَلى والِدَىَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَأَدْخِلْنِى بِرَحْمَتِكَ فِى عِبادِكَ الصّالِحِينَ؛(3)
و گفت: پروردگارا در دلم افكن تا نعمتى را كه به من و پدر و مادرم ارزانى داشته اى سپاس بگزارم، و به كار شايسته اى كه آن را مى پسندى بپردازم، و مرا به رحمت خويش در ميان بندگان شايسته ات داخل كن.
شيوه هاى دعوت مستقيم و غير مستقيم سليمان(ع)
1. داورى صحيح و احقاق حق
از جمله شؤون سليمان همچون پدرش داود، قضاوت ميان مردم بود، قرآن ماجراى دادخواهى دو مرد را ذكر كرده است كه سرانجام سليمان ميان آنها به عدالت و حق حكم مىكند؛
وَداوُدَ وَسُلَيْمانَ إِذْ يَحْكُمانِ فِى الحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ القَوْمِ وَكُنّا لِحُكْمِهِمْ شاهِدِينَ * فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ وَكُلّاً آتَيْنا حُكْماً وَعِلْماً؛(4)
و داود و سليمان را ياد كن، هنگامى كه درباره آن كشتزار - كه گوسفندان مردم شب هنگام در آن چريده بودند - داورى مىكردند و شاهد داورى آنان بوديم. پس آن داورى را به سليمان فهمانديم و به هر يك از آن دو حكمت و دانش عطا كرديم.
ماجرا چنان بود كه:
دو نفر بر داود وارد شدند، يكى صاحب مزرعه و ديگرى صاحب گوسفندان مزرعهدار از چريدن شبانه گوسفندان در مزرعه اش شاكى بود و داود به نفع مالك مزرعه حكم كرد كه دربرابر خسارت وارده گوسفندان وى را بگيرد. صاحب گوسفندان به سليمان مراجعه كرد. سليمان نزد پدر آمد و گفت: اى نبى خدا، اين قضاوت صحيح نيست. فرمود: چگونه است؟ گفت: بايد گوسفندان را به مزرعه دار بدهى و مزرعه را به صاحب گوسفند، و صاحب مزرعه تا زمانى كه مالك گوسفندان، مزرعه را به حال اول بازگرداند، از منافع گوسفندان بهره بردارى كند. داود گفت: داورى تو درست است و حكم سليمان اجرا شد.(5)
2. خدا محورى و شكرگزارى دائم
چنان كه گفتيم، روحيه سپاس، شكر و حمد الهى در جان سليمان به گونه اى جاى گرفته بود كه هيچ عاملى نمىتوانست او را از ياد حق و شكر نعمتهايش غافل گرداند. مسلماً اين خدا محورى و شكر هميشگى دربرابر منعم باعث مزيد نعمت و قدرتش گرديده بود:
وَلَقَدْ آتَيْنا داوُدَ وَسُلَيْمانَ عِلْماً وَقالا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى فَضَّلَنا عَلى كَثِيرٍ مِنْ عِبادِهِ المُؤْمِنِينَ؛(6)
و به راستى به داود و سليمان دانشى عطا كرديم، و آن دو گفتند: ستايش خدايى را كه ما را بر بسيارى از بندگان با ايمانش برترى داده است.
- چون سليمان، سخن مورچه را شنيد كه مراقب باشيد گام هاى سليمان و سربازانش شما را نابود نكند، به ياد خدا و فضل بيكرانش افتاد و از خداوند ظرفيت بيشتر سپاسگزارى مسألت كرد؛
گفت: پروردگارا، در دلم افكن تا نعمتى را كه به من و پدر و مادرم ارزانى داشته اى سپاس بگذارم و به كار شايسته اى كه آن را مى پسندى بپردازم، و مرا به رحمت خويش در ميان بندگان شايسته ات وارد كن.(7)
اينچنين، زمانى كه همه اسباب قدرت و مكنت در دست اوست بهجاى غرور قدرت، از خدا توان سپاسگزارى، عمل صالح و ورود به جرگه صالحان را درخواست مىكند.
- هنگامى كه تخت بلقيس را به قدرت خداداد عالمى خدا شناس نزد خود ديد، اينگونه خدا را ياد كرد: فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّى لِيَبْلُوَنِى أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّى غَنِىٌّ كَرِيمٌ؛(8)
پس چون سليمان، آن تخت را نزد خود مستقر ديد، گفت: اين از فضل پروردگار من است تا مرا بيازمايد كه آيا سپاسگزارم يا ناسپاسى مى كنم. هر كس سپاسگزارد تنها به سودخويش سپاس مىگزارد و هر كس ناسپاسى مىكند، بىگمان پروردگارم بى نياز و كريم است.
- و نيز دربرابر نعمت دانستن زبان پرندگان گفت:
يا أَيُّها النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينا مِنْ كُلِّ شَىءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الفَضْلُ المُبِينُ؛(9)
اى مردم، ما زبان پرندگان را تعليم يافته ايم و از هر چيزى به ما داده شده است.
راستى كه اين همان امتياز آشكار است.
- و سرانجام اين كه چون قوم سبا، بهجاى تسليم شدن دربرابر نداى حق، به نيت تطميع هدايايى برايش ارسال كردند، با ياد خدا از فريب و تطميع گريخت و گفت: أَتُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِىَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمّا آتاكُمْ؛(10)
آيا مرا به مالى كمك مىدهيد؟ آنچه خدا به من عطا كرده، بهتر است از آنچه به شما داده است.
3. استفاده از فرصت ها جهت تبليغ
چون مأموريت اساسى انبيا، ارشاد آدميان به خداجويى و توحيد و مكارم اخلاقى است، هر فرصتى را در اين زمينه غنيمت مى شمرند. سليمان به مجرد اطلاع از قوم سبا و ملكه آن، بانوشتن نامه دعوت و گسيل داشتن پيك تبليغى كار دعوت را آغاز كرد؛
إِذهَبْ بِكِتابِى هذا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ماذا يَرْجِعُونَ؛(11)
اين نامه مرا ببر و به سوى آنها بيفكن، آنگاه از ايشان روى برتاب، پس ببين چه پاسخ مى د هند.
شايد دستور به انداختن نامه در ميان آنان بدين منظور بوده كه جاى كتمان و پرده پوشى نباشد. از اطمينان ملكه به نامه نيز روشن مىگردد كه پيام دعوت به شكل صحيح و دقيق به او رسيده و احتمال جعل به كلى منتفى بوده است.
همچنين زمانى كه با نيرويى اعجاز آميز، ملكه و تخت او را حاضر مىكنند، سليمان فرصت را براى القاى پيام توحيد مناسب ديده مى گويد: هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّى (اين از فضل و كرم خداى من است) اين معرفى خدا در شرايطى كه مخاطبان پذيراى دعوتند، نوعى شيوه تبليغى به شمار مىرود.
4. زمينه سازى دعوت با ارائه قدرت الهى
گاهى فرصتها براى دعوت مؤثر به صورت اتفاقى حادث مىشوند و گاهى مبلّغ براى توفيق بيشتر دعوت، ناگزيراست زمينه ها و فرصتهاى مناسب را به وجود آورد. سليمان، علاوه بر بهرهبردارى بهجا از فرصتها، همواره در صدد ايجاد زمينه هايى براى گسترش دعوت بود، از جمله اين كه براى نزديك ساختن مخاطب به پذيرش توحيد، جلوهاى از قدرت خدا را به صورت حاضر كردن تخت پادشاهى بلقيس نشان مىدهد و از اين رهگذر به ميزان خرد و درايت او نيز پى مى برد. در چنين موقعيت حساب شده اى مقاومت دربرابر تفكر توحيدى بسيار دشوار است، ازاينرو ملكه پس از اين زمينه سازىها در مسير قبول دعوت قرار گرفت.
فَلَمّا جاءَتْ قِيلَ أَهكَذا عَرْشُكِ قالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِينَا العِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَكُنّا مُسْلِمِينَ؛(12)
پس وقتى ملكه آمد، به او گفته شد، آيا تخت تو همين گونه است؟ گفت: گويا اين همان است و پيش از اين، ما آگاه شده و از درِ اطاعت درآمده بوديم.
سليمان بهزمينهسازى ادامه داد و طبق برنامه پيش بينى شده، او را به صحن ديگر كاخ راهنمايى كرد كه در اثر صيقل دادن فراوان و شفافيت بيش از اندازه به دريايى شبيه شده بود: قِيلَ لَها ادْخُلِى الصَّرْحَ فَلَمّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْقَوارِيرَ؛(13)
به او گفته شد: وارد ساحت كاخ پادشاهى شو، و چون آن را ديد، بركه اى پنداشت و ساقهايش را نمايان كرد. سليمان گفت: اين كاخى مفروش از آبگينه است.
با اين تدابير و زمينه سازى ها، در نهايت، نتيجه حاصل گشت و بلقيس و قومش ايمان آوردند.
قالَتْ رَبِّ إِنِّى ظَلَمْتُ نَفْسِى وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ العالَمِينَ؛(14)
گفت: پروردگارا من به خود ستم كردهام و اينك با سليمان دربرابر خدا، پروردگار جهانيان اسلام آوردم.
در بحارالأنوار آمده است كه،
برخى گويند چون ملكه نشست، سليمان او را به اسلام فرا خواند، در حالى كه پيشاپيش آن، معجزات و نشانه هاى قدرت خدا را مشاهده كرده بود، پس پاسخ مثبت داد و اسلام آورد.(15)
5. ايجاد جو تفاهم و آزادى اظهار نظر
از جمله شيوه هاى تبليغ عملى، اعطاى فرصت اظهار نظر به مخاطبان است، اعم از اين كه مخالف باشند يا موافق. سليمان با آزادمنشى در خور مقام نبوت، فضاى سالم و آزادى فراهم كرد كه نه تنها آدميان، كه حتى يك پرنده ناچيز و ضعيف نيز به آسانى و باصراحت درپيشگاه سليمان لب به سخن مىگشايد و استدلال مىكند و تا حدودى او را مجاب مى سازد.
در ابتدا، سليمان از او مىخواهد كه دليل غيبت خويش را باز گويد،
او را قطعاً عذاب سختى خواهيم كرد و يا خواهيم كشت يا آن كه دليل روشنى خواهد آورد.(16)
هدهد در پاسخ، با جرأت و صراحت، دليل مى آورد؛
پس ديرى نپاييد كه هدهد آمد و گفت: از چيزى آگاهى يافتم كه از آن آگاهى نيافته اى و براى تو از سبا گزارشى درست آورده ام.(17)
آنگاه هدهد، گزارش سفر خود به سرزمين سبا را بازگو مى كند و بدين وسيله سبب انجام دادن يك مأموريت تبليغى تاريخ ساز مى گردد. اين همه، مديون فضاى آزاد فكرى و جو سالم اجتماعى است كه سليمان در جامعه خود پديد آورده است؛
لشكريان سليمان و حتى پرندگانى كه مطيع فرمانش بودند، آنقدر عدالت سليمان به آنها آزادى و امنيت و جسارت داده بود كه هدهد، بدون ترس و بى پروا به او مى گويد: من به چيزى آگاهى يافتم كه تو از آن آگاه نيستى.(18)
اين اصل اساسى را در چگونگى احضار و دعوت بلقيس نيز جلوه گر مى بينيم؛ چه، سليمان با آن همه توانايى مى توانست به آسانى و با اجبار، آن قوم را به اسلام و ايمان وا دارد، ولى اين همه تدابير و زمينه سازى ها براى آن بود كه ايشان آزادانه دين حق را بپذيرند و دست و دل از خورشيد پرستى بشويند، چرا كه هدف پيامبران فتح قلبها و انديشه ها است نه فتح كشورها و سرزمينها.
6. تبليغ عملى و غير مستقيم
در دعوت سليمان، تبليغ مستقيم و قولى را تنها در يك جا، در نامه ارسالى به ملكه سبا مى بينيم و در بقيه مراحل اين پيامبر الهى، راه دعوت عملى را پيموده است، كه نمونه هاى آن را در پيش باز گفتيم. اين تأكيد ويژه بر شيوه هاى عملى و استفاده اندك از شيوه هاى مستقيم و گفتارى، خود شيوه و استراتژى خاصى را تشكيل مىدهد كه به تناسب شرايط محيط و مخاطب اتخاذ شده است.به عبارت ديگر با توجه به فهم و درايت مخاطب، روشهاى دعوت سليمان بيشتر غير كلامى و سمبليك است و او كمترين گفتوگو و استدلال بيانى را در دعوت خود دخالت داده، بلكه با عمل و زمينه سازى و صحنه پردازى به نتيجه نايل شده است. به همين دليل، آنچه او به زبان آورده، اغلب، شكر و ستايش پروردگار، پس از حصول نتايج دعوت بوده است.
7. نظارت بر تمام نيروهاى تحت فرمان
سليمان پيامبر(ع) ضمن اداره صحيح امور كشور پهناور و قضاوت عادلانه خود به نظارت و بازرسى و سركشى به بخشهاى مختلف نيز مى پردازد، همانگونه كه در خصوص پدرش حضرت داود بيان كرديم. لحن آيه زير حكايت از نظارت دقيق سليمان بر حضور دائم و اداى وظايف نيروها و لشكريان طبق مأموريتهاى تعيين شده دارد؛
وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقالَ مالِىَ لا أَرَى الهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الغائِبِينَ؛(19)
و جوياى حال پرندگان شد، پس گفت: مرا چه شده است كه هدهد را نمى بينم، يا شايد از غايبان است؟
و از جمله بعد از آن نيز استنباط مىشود كه نظارت و ارزيابى او از ضمانت اجرايى قويى برخوردار است؛
لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّى بِسُلْطانٍ مُبِينٍ؛(20)
قطعاً او را به عذابى سخت عذاب مىكنم يا سرش را مىبرم مگر آن كه دليلى روشن براى من بياورد.
از ديگر جلوههاى احاطه و نظارت كامل سليمان بر امور اين است كه جدا از شياطينى كه به عنوان بنّا و غواص در خدمت او مشغولند، گروهى از ايشان به سبب نافرمانى شان در غل و زنجير و زندان اويند. بنابراين در حكومتى كه پرندهاى خرد و شيطانى نامرئى از نظارت تيزبينانه سليمان بيرون نيست، مسلماً هيچ انسان مغرض و خطاكارى جرأت تبهكارى نخواهد يافت. آيا چنين زمامدارى اسوه حاكمان و زمامداران نيست!
8. سادهزيستى و همنشينى با مستمندان
از صفات مشترك انبيا معيشت كمخرج و پر سود است. آنان همواره خود را بدهكار خلق مى دانند، بر خلاف مستكبران و مترفان كه پيوسته متوقع احترام و اختصاص اند. در مجموعه ورام، درباره سليمان به اين نكته به خوبى اشاره شدهاست؛
سليمان همواره هنگام صبح در چهرههاى بزرگان و اشراف نظر مىكرد تا به مستمندان ومساكين مى رسيد، پس در كنار ايشان مىنشست و مىگفت: مسكينى هستم در كنار مساكين.(21)
همچنين نقل شده است كه؛
سليمان با وجود حكومت و پادشاهى، لباس مويين مى پوشيد و چون شب فرامىرسيد دست خويش به گردن مى بست و ايستاده تا صبح به عبادت مىپرداخت و مى گريست؛ روزى و در آمد او نيز از فروش زنبيل هاى ليف خرما بود كه به دست خود مىبافت. اوحكومت را تنها براى غلبه بر پادشاهان كافر از خدا خواست.(22)
درباره غذاى او گفته اند: سليمان در دوران حكومتش همواره مردم را با خوردنىهاى لذيذ اِطعام مى كرد، اما خود نان جو مى خورد.(23)
9. سخن گفتن به زبانهاى متعدد
از آنجا كه در دعوت، ارتباط كلامى از اهميتى ويژه برخوردار است، مبلّغى كه زبانهاى مختلف بداند قلمرو دعوتش گسترش يافته امكان بيشترى براى انتقال پيام به مخاطبان داشته و شمار مخاطبانش نيز فزونى خواهد يافت. سليمان علاوه بر فضيلتها و دانشهاى بسيار، از اين خصوصيت نيز بهره مند بود كه در تبليغ دين كاربرد بسيارى داشت. او منطق الطير و زبان جانداران ديگر مانند جن و شياطين و نيز زبان مردمان سرزمينهاى ديگر را به خوبى مىدانست؛ (قالَ يا أَيُّها النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ...).
در روايتى، موضوع فوق به تفصيل بيان شده است؛
امام صادق(ع) فرمود: علاوه بر دانش فراوان، به سليمان توانايى سخن گفتن به هر زبانى از جمله زبان پرندگان، چهار پايان و درندگان اعطا شد؛ او چون در جنگها حاضرمى شد به فارسى تكلّم مىكرد و چود نزد كارگزاران و سربازان و هموطنانش مى نشست به زبان رومى سخن مىگفت، و چون با خانوادها ش خلوت مىكرد به سريانى و نبطى تكلّم مىنمود، و زبان مناجات عبادتش در محراب، عربى بود و در مذاكره با هيئتهاى خارجى و فرستادگان دولتها به عبرانى سخن مىگفت.(24)
10. ابلاغ دعوت به صورت ساده، صريح و موجز
در ابلاغ پيام، احوال مخاطب نقش تعيين كنندهاى دارد. از اين رو براى رعايت حال مخاطب، سعى مبلّغان بر آن است كه پيامها و محتواى دعوت، حتى الامكان كوتاه، گويا، مختصر و جذاب باشد، چرا كه پيچيدگى و اطاله كلام باعث بى رغبتى مخاطبان به محتواى پيام مىگردد؛ در اين زمينه بهترين نمونه، نامه سليمان به ملكه سبأ است:
إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَإِنَّهُ بِسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * أَلّا تَعْلُوا عَلَىَّ وَأْتُونِى مُسْلِمِينَ؛(25)
اين نامه از جانب سليمان است و مضمون آن اين است: به نام خداوند رحمتگر مهربان، بر من بزرگى مكنيد و مرا از درِ طاعت درآييد.
در اين عبارات كوتاه ضمن رعايت اصول فوق (سادگى، صراحت و اختصار) تمام اركان دعوت ملاحظه شده است.
الف) الله و رحمن و رحيم __ محور و محتواى دعوت؛
ب) لا تعلوا علىّ (نهى از سركشى) __ شيوه نهى از استكبار، حاوى انذار ضمنى؛
ج) وأتونِى مُسلمين (اسلام آوردن مخاطبان) __ هدف دعوت.
ناگفته نماند كه برخى از مفسران برآنند كه:
جمله هاى فوق مىتوانند نقل به معنى و يا به صورت خلاصه گيرى و فشرده نامه سليمان بوده باشند كه ملكه سبا براى ملت خود بازگو كرد.(26)
1 - ص (38) آيه 30.
2 - همان، آيه 40.
3 - نمل (27) آيه 19.
4 - انبياء (21) آيات 78 - 79.
5 - سيد قطب، فى ظلال القرآن، ج 4، ص 2390.
6 - نمل (27) آيه 15.
7 - همان، آيه 19.
8 - همان، آيه 40.
9 - همان، آيه 16.
10 - همان، آيه 36.
11 - همان، آيه 28.
12 - همان، آيه 42.
13 - همان، آيه 44.
14 - همان، آيه 44.
15 - محمدباقر مجلسى، بحارالأنوار، ج 14، ص 127.
16 - نمل (27) آيه 21.
17 - همان، آيه 22.
18 - ناصر مكارم شيرازى و جمعى از نويسندگان، تفسير نمونه، ج 15، ص 443.
19 - نمل (27) آيه 20.
20 - همان، آيه 21.
21 - ورام، مجموعه ورام، ج1، ص 129.
22 - همان، ص 42؛ محمدمهدى تاج لنگرودى، اخلاق انبياء، ص 297.
23 - ورام، مجموعه ورام، ج 1، ص 153؛ محمدمهدى تاج لنگرودى، اخلاق انبياء، ص 296.
24 - ورام، مجموعه ورام، ج 1، ص 42.
25 - نمل (27) 30 - 31.
26 - ناصر مكارم شيرازى و جمعى از نويسندگان، تفسير نمونه، ج 15، ص 453.