كشتى سازى حضرت نوح با هدايت الهى
كشتى سازى حضرت نوح با هدايت الهى علامه طباطبايى و اصنع الفلك باعيننا و وحينا و لا تخاطبنى فى الذين ظلموا انهم مغرقون (37)و يصنع الفلك و كلما مر عليه ملا من قومه سخروا منه قال ان تسخروا منا فانا نسخر منكم كما تسخرون (38) ترجمه آيات و زير نظر ما آن كشتى كذائى را بساز، و از اين پس ديگر در مورد كسانى كه ستم كردند سخنى ازوساطت مگو كه آنان غرق شدنى هستند(37). نوح به ساختن كشتى پرداخت، هر وقت دسته‏اى از مردمش از كنار او مى‏گذشتند مسخره‏اش‏مى‏كردند، نوح مى‏گفت: امروز شما ما را مسخره مى‏كنيد و به زودى ما نيز شما را همين طور مسخره‏مى‏كنيم(38). "و اصنع الفلك باعيننا و وحينا و لا تخاطبنى فى الذين ظلموا انهم مغرقون"كلمه"فلك" - به ضمه فاء - به معناى سفينه است، چه يك سفينه و چه چند سفينه، به‏خلاف كلمه"سفينه"كه به معناى يك كشتى است، و در مورد چند كشتى مى‏گوييم: سفن، و كلمه"اعين"جمع قله عين است. مراد از خطاب خداوند به نوح(ع): كشتى را پيش چشمان ما و به وحى ما بساز و... و اگر بپرسى چرا خداى تعالى براى خود، ديدگان بسيارى اثبات كرده و فرموده: به نوح‏گفتيم كه كشتى را در جلو چشم‏هاى بسيارى كه ما داريم بساز، با اينكه خداى تعالى اصلاچشم ندارد، تا چه رسد به اينكه چشم‏هاى بسيارى داشته باشد. در پاسخ مى‏گوئيم كلمه"عين - چشم"در مورد خداى تعالى به معناى مراقبت و كنايه‏از نظارت است، و استعمال جمع اين كلمه يعنى كلمه"اعين"براى فهماندن كثرت مراقبت‏و شدت آن است، و ذكر كلمه: "اعين"قرينه است بر اينكه مراد از وحى در كلمه"وحينا"وحى لفظى و بيانى كه فرمان"و اصنع الفلك..."با آن نازل شده نيست. و خلاصه كلام اينكه كلمه"اعين"به ما مى‏فهماند كه منظور اين نيست كه ما به نوح‏گفتيم كشتى را در تحت مراقبت ما و طبق فرمان لفظى ما بساز، بلكه منظور اين است كه ما به‏نوح گفتيم كشتى را در تحت مراقبت ما و طبق هدايت عملى ما و راهنمايى ما بساز، پس مراداز وحى در كلمه"و وحينا"هدايت عملى به وسيله تاييد روح القدس است، كه به وى اشاره‏كند به اينكه اين كار را اينطور انجام بده و آن ديگرى را فلان جور. و خلاصه همان هدايت عملى كه خداى تعالى در مورد تمامى امامان از آل ابراهيم به‏كار برده، و در باره‏اش فرموده: "و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلوة و ايتاء الزكوة وكانوا لنا عابدين" (1) ، و ما در مباحث‏سابق به وجود چنين وحيى غير وحى لفظى اشاره نموديم، در آينده نيز در تفسير سوره انبياء متعرض اين بحث مى‏شويم ان شاء الله تعالى. و معناى اينكه فرمود: "و لا تخاطبنى فى الذين ظلموا"اين است كه در باره ستمكاران‏از من چيزى كه شر و عذاب را دفع مى‏كند مخواه، و براى برگشتن بلا از آنان شفاعت مكن، زيراقضا و حكمى را كه رانده‏ايم قضاى فصل و حكم حتمى است، و با اين جمله دو نكته روشن‏مى‏شود يكى اينكه جمله"انهم مغرقون"كار تعليل را مى‏كند، حال يا فقط تعليل جمله"و لاتخاطبنى"، و يا تعليل مجموع جمله‏هاى"و اصنع الفلك باعيننا و وحينا و لا تخاطبنى فى الذين‏ظلموا"، نكته ديگرى كه روشن شد اين است كه جمله"و لا تخاطبنى..."كنايه از شفاعت‏است. و معناى آيه اين است كه: كشتى را زير نظر، و مراقبت كامل ما و طبق تعليمى كه به تومى‏دهيم بساز، و از من مخواه كه عذاب را از اين ستمكاران برگردانم، كه قضاء و حكم غرق شدن بر عليه آنان رانده شده و اين قضاء حتمى بوده و به هيچ وجه برگشت ندارد. "و يصنع الفلك و كلما مر عليه ملا من قومه سخروا منه قال ان تسخروا منا فانانسخر منكم كما تسخرون"طبرسى - رحمت الله عليه - در مجمع البيان گفته: "سخريه"به معناى اين است كه‏انسان كارى را بر خلاف آنچه در باطن دارد انجام دهد، بطورى كه هر بيننده‏اى به كم عقلى‏انجام دهنده آن كار پى ببرد، و از همين باب است كلمه"تسخير"چون تسخير به معناى آن است‏كه كسى را آنقدر با قهر استضعاف كنى كه ذليل شود، و فرق ميان سخريه و بازى اين است كه‏در سخريه معناى خدعه و نيرنگ و ناقص جلوه دادن طرف مى‏باشد، و معلوم است كه طرف بايدموجودى جاندار باشد تا بشود با او نيرنگ كرد به خلاف لعب و بازى كه با جمادات نيز ممكن‏است. (2) و اما راغب در معناى اين كلمه در مفرداتش گفته: وقتى گفته مى‏شود"سخرت منه"و همچنين"استسخرته"معنايش اين است كه من او را مسخره كردم، و در كلام خداى تعالى‏نيز چند جا استعمال شده يكى در اين آيه كه مى‏فرمايد: "ان تسخروا منا فانا نسخر منكم كماتسخرون فسوف تعلمون"، و يكى ديگر آنجا كه مى‏فرمايد: "بل عجبت و يسخرون"، و بعضى‏گفته‏اند: "رجل سخرة" - به ضمه سين و فتح خاء - يعنى كسى كه ديگران را مسخره مى‏كند، و"رجل سخرة" - به ضمه سين و سكون خاء - يعنى كسى كه ديگران مسخره‏اش كرده باشند، و كلمه"سخريه" - به ضمه سين - و همچنين كلمه"سخريه" - به كسره سين - به آن عملى گفته‏مى‏شود كه مسخره كننده در مسخرگى خود استفاده مى‏كند. (3) جمله"و يصنع الفلك"هر چند صيغه مضارع است ولى از نظر معنا كايت‏حال‏گذشته است، و معنايش اين است كه نوح در حالى كه كشتى را مى‏ساخت مردم دسته دسته‏آمده بالاى سرش مى‏ايستادند و مسخره‏اش مى‏كردند، و آن جناب در برابر دعوت الهى خود و اقامه‏حجت بر عليه آنان همه آن آزارها را تحمل مى‏كرد، بدون اينكه فشل و سستى و انصرافى از خودنشان دهد. و جمله"و كلما مر عليه ملا من قومه سخروا منه"حال از فاعل"يصنع"است، - كه‏همان نوح(ع)باشد، - و معناى آن اين است كه نوح(ع)كشتى را مسخره كردن قوم نوح(ع)، كشتى ساختن او را و جواب آن حضرت به آنان‏مى‏ساخت در حالى كه هر دسته از سران مردم بر او گذشته و مسخره‏اش مى‏كردند، و كلمه"ملا"در خصوص اين جمله، به معناى جماعتى است كه مورد اعتناى مردم باشند، (گو اينكه در مواردديگر به معناى درباريان است)و اين آيه دلالت دارد بر اينكه مردم زمان نوح(ع) براى‏مسخره كردن آن جناب دسته دسته مى‏آمدند، و نيز دلالت دارد بر اينكه آن جناب كشتى راپيش روى مردم مى‏ساخته، و محل كارش سر راه عموم مردم بوده است. "قال ان تسخروا منا فانا نسخر منكم كما تسخرون" - اين قسمت از آيه شريفه به منزله‏جواب از سؤالى تقديرى است، گويا كسى پرسيده نوح در برابر مسخرگى‏هاى كفار چه گفت؟در پاسخ فرموده: نوح گفت: اگر شما ما را مسخره مى‏كنيد ما نيز شما را مسخره خواهيم كرد.و به‏همين جهت جمله مزبور را بدون حرف عطف آورد تا معلوم كند كه معطوف به ما قبل نيست، بلكه مربوط به سؤالى مقدر است. در جمله مورد بحث نفرمود: "ان تسخروا منى فانى اسخر منكم - اگر شما مرا مسخره‏كنيد من(نيز)شما را مسخره مى‏كنم"تا هم از خود دفاع كرده باشد و هم از مؤمنين و گروندگان‏به خود، و چه بسا از همين تعبير فهميده شود كه آن جناب در ساختن كشتى از اهل و گروندگان‏خود كمك مى‏گرفته و در هنگام گفتن اين سخن، يارانش نيز حضور داشته‏اند، و سخريه كفارسخريه آنان نيز بوده، در نتيجه كلام اين ظهور را دارد كه كفار گروه گروه از كارگاه نوح عبورمى‏كرده‏اند و در حالى كه آن جناب و يارانش مشغول ساختن كشتى بودند، مسخره‏اش كرده‏و نسبت جنون و حواس‏پرتى به او مى‏دادند، پس هر چند كفار در استهزايشان جز از نوح نامى‏نبردند، و ليكن استهزاى آنان شامل مؤمنين به آن جناب نيز مى‏شده. صرف نظر از اين ظهور، طبع و عادت نيز اقتضاء مى‏كند كه كفار، پيروان آن جناب را نيزاستهزاء كنند، همانطور كه خود او را مسخره مى‏كردند، براى اينكه نوح و پيروانش اجتماع‏واحدى بودند كه معاشرت آنان را به يكديگر مرتبط مى‏كرده، هر چند كه مسخره كردن پيروان آن‏حضرت در حقيقت مسخره كردن خود آن جناب بود، اما چون اصل و پايه‏اى كه دعوت به توحيدقائم به آن بود همان نوح(ع)بود، و لذا گفته شد: "سخروا منه - او را مسخره كردند". و نفرمود: "سخروا منه و من المؤمنين - او و مؤمنين را مسخره كردند". در اين آيه سؤالى به ذهن مى‏آيد، و آن اين است كه اگر سخريه عمل زشتى است چرانوح(ع)به كفار فرموده ما شما را مسخره مى‏كنيم، و اگر بد نيست چرا آيه كفار راملامت مى‏كند بر اينكه نوح را مسخره مى‏كردند؟جوابش اين است كه آنچه از سخريه زشت‏است ابتدائى آن است و اما اگر جنبه مجازات و تلافى باشد آن هم در جائى كه فايده‏اى عقلائى از قبيل پيشبرد هدف و اتمام حجت بر آن مترتب شود زشت نيست و به همين جهت قرآن كريم‏در جاى ديگر سبت‏سخريه را به خود خداى تعالى داده و فرموده: "فيسخرون منهم سخر الله‏ منهم و لهم عذاب اليم" (4) . نكته ديگرى كه در آيه مورد بحث است اين است كه با آوردن جمله"كما تسخرون"مماثلت و به يك اندازه بودن سخريه را معتبر فرموده است. كشتى سازى نوح(ع) از آيات سوره هود بر مى‏آيد كه خداى تعالى به آن جناب‏دستور داد تا كشتى را با تاييدو تسديد او بسازد، و آن جناب شروع به ساختن آن كرد، كه مردم دسته دسته‏از محل كار آن‏جناب گذشته و او را مسخره مى‏كردند، چون كشتى آب مى‏خواهد، و كشتى سازى بايد در لب‏دريا باشد، و آن‏جناب اين كار را در بيابانى بدون آب انجام مى‏داد، و همين باعث مى‏شد كه‏مردم او را مسخره كنند، و آن جناب‏در پاسخشان مى‏فرمود اگر امروز شما ما را مسخره مى‏كنيدبه زودى خواهيد ديد كه ما شما را مسخره مى‏كنيم و به زودى‏خواهيد فهميد كه كسى كه دچارعذاب گردد خوار و ذليل و بيچاره مى‏شود، و عذابى كه مى‏آيد عذابى است مقيم و غيرقابل‏زوال و نيز از دو سوره هود و مؤمنون بر مى‏آيد كه خداى عز و جل براى نزول آن عذاب،علامتى‏قرار داده بود و آن اين بوده كه آب از تنورى بالا مى‏زند. نزول عذاب و آمدن طوفان :نوح(ع)همچنانكه از سوره هود و مؤمنون استفاده‏مى‏شود مشغول‏ساختن كشتى بود تا اينكه آن را به اتمام رسانيد و امر خداى تعالى مبنى بر نزول‏عذاب صادر شد، و آن‏تنور شروع به جوشيدن كرد، در اين هنگام خداوند متعال به آن جناب وحى فرستاد كه از هر حيوان يك جفت نر و ماده سوار كشتى‏كند و نيز اهل خود را به جزافرادى كه مقدر شده بود هلاك شوند يعنى همسرش كه خيانت كار بود و فرزندش كه‏از سوارشدن امتناع ورزيده بود و نيز همه آنهايى كه ايمان آورده بودند سوار كند.و از سوره قمر بر مى‏آيدهمينكه‏آنها را سوار كرد خداى تعالى درهاى آسمان را به آبى ريزان باز كرد، و زمين را به‏صورت چشمه‏هايى جوشان بشكافت،آب بالا و پايين براى تحقق دادن امرى كه مقدر شده بوددست به دست هم دادند.و نيز از سوره هود استفاده مى‏شود كه رفته‏رفته آب زمين را فرا گرفت‏و بالا آمد و كشتى را از زمين كند، كشتى در موجى چون كوههاى بلند سير مى‏كرد، و طوفان‏همه‏مردم روى زمين را فرا گرفت و همه را در حالى كه ستمگر بودند هلاك كرد، و خداى تعالى به‏آن جناب دستور داده‏بود همينكه در كشتى مستقر شدند خدا را در برابر اين نعمت كه از شر قوم‏ستمكار نجاتشان داد حمد بگويند و در پياده شدن ازاو بركت بخواهند، و نوح(ع)گفت: الحمد لله الذى نجانا من القوم الظالمينو نيز گفت:رب انزلنى منزلا مباركاو انت‏خير المنزلين (5) . پايان‏يافتن داستان و پياده شدن نوح و همراهانش به زمين :بعد از آنكه طوفان به دليل‏آيه 77 سوره صافات عالم‏گير شده‏و مردم روى زمين همه غرق شدند، خداى تعالى به زمين‏فرمان داد تا آب خود را ببلعد، و به آسمان نيزفرمان داد تا از باريدن بايستد، آب از ظاهر زمين‏كاسته شد، و كشتى بربالاى كوه جودى قرار گرفت و فرمانو قيل بعدا للقوم‏الظالمين - دورى باد برعليه ستمكارانصادر شد، آنگاه خداى تعالى به نوح وحى كرد كه: اى نوح!از كشتى پايين‏آى و باسلامى از ناحيه ما و بركاتى بر تو و امت‏هايى كه با تواند پياده شو، كه بعد از اين‏طوفان، ديگر هيچگاه دچار طوفانى‏عالم‏گير نخواهند شد چيزى كه هست بعضى از اين نجات‏يافتگان امت‏هايى هستند كه خدا در دنيا از متاع‏هاى‏زندگى دنيا برخوردارشان مى‏كند، و سپس‏عذابى دردناك آنان را فرا مى‏گيرد، پس نوح و همراهان او از كشتى خارج شده ودر زمين قرارگرفتند و خدا را به توحيد و اسلام پرستيدند، و زمين را به ارث دست به دست به ذريه‏هاى‏خودسپردند، و خداى سبحان تنها ذريه نوح را باقى گذاشت.(6) بحث روايتى(رواياتى در مورد داستان نوح و قوم او، در ذيل آيات شريفه گذشته) در الدر المنثور است كه اسحاق بن بشر و ابن عساكر هر دو از ابن عباس روايت كرده‏اندكه گفت: قوم نوح(ع)آن جناب را كتك مى‏زدند(تا از حال مى‏رفت)پس او را درنمدى مى‏پيچيدند، و به خيال اينكه جان داده، به درون خانه‏اش مى‏انداختند، ولى او به حال‏مى‏آمد و دوباره براى دعوت آنان از خانه بيرون مى‏شد، و اين وضع همچنان ادامه داشت تااينكه از ايمان آوردن قومش مايوس گشت، در اين زمان بود كه مردى با فرزندش نزد وى آمد درحالى كه آن مرد به عصايى تكيه داشت و به پسرش رو كرد و گفت: پسرم مواظب باش كه اين پير مرد تو را فريب ندهد.پسر گفت پدر جان عصايت را در اختيارم بگذار تا آن را بر بدن اين‏پير مرد آشنا سازم.پدر قبول كرد، و عصا را به پسر داد و گفت: مرا روى زمين بنشان و برو.پسرپدر را روى زمين نشانيد و به طرف نوح(ع)رفت و عصا را به فرق سر آن جناب زد، سرآن جناب شكافت، و خون روان گشت. نوح(ع)گفت: پروردگارا مى‏بينى كه بندگانت با من چه معامله‏اى مى‏كنند، پس اگر به ايشان احتياج دارى هدايتشان كن، و اگر چنين نيست پس به من صبر و توانائى بده‏تا بين من و آنان حكم كنى، كه تو بهترين حكم‏كنندگانى خداى تعالى به آن جناب وحى‏فرستاد كه ديگر منتظر هدايت قومت مباش و او را از اينكه قومش ايمان بياورند مايوس كرد و به‏وى خبر داد كه حتى در پشت پدران و رحم مادران ايشان نيز مؤمنى پديد نخواهد آمد: "و اوحى‏الى نوح انه لن يؤمن من قومك الا من قد امن فلا تبتئس بما كانوا يفعلون"اى نوح به يقين‏بدان كه ديگر تا قيامت كسى جز آنها كه ايمان آورده‏اند ايمان نخواهند آورد، پس ديگر غم‏مخور و به ساختن كشتى بپردازد. نوح(ع)پرسيد: پروردگارا كشتى چيست؟خطاب رسيد خانه‏اى است كه ازچوب ساخته مى‏شود، بطورى كه بتواند روى آب به حركت در آيد، اين كار را بكن كه به زودى‏اهل معصيت را غرق مى‏كنم، و زمينم را از لوث وجودشان پاك مى‏سازم. نوح(ع)پرسيد: پروردگارا آب كجا است؟فرمود: من بر هر چه بخواهم قادرم (7) . و در كافى به سند خود از مفضل روايت كرده كه گفت: در آن ايام كه امام صادق(ع)براى ديدن ابى العباس به كوفه تشريف آورده بود، در خدمت‏حضرتش بودم، همينكه به"كناسه"رسيديم فرمود: اينجا بود كه عمويم زيد كه خدايش رحمت كند به دارآويخته شد، امام(ع)از آنجا گذشت تا رسيد به"بازار زيتون‏فروشان"كه در آخر آن‏بازار سراج‏ها(زين سازان)بود، امام در آنجا پياده شد، و به من فرمود: پياده شو كه مسجد كوفه‏سابق در اين محل بوده يعنى آن مسجدى كه آدم نقشه‏اش را ريخته بود، و من دوست ندارم درچنين مكانى سوار بر مركب داخل شوم.عرضه داشتم: چه كسى آن نقشه را بهم زد؟فرمود: امااولين بارى كه آن نقشه بهم خورد، زمانى بود كه طوفان نوح رخ داد و سپس اصحاب كسرى‏و نعمان آن را تغيير دادند، و بعد از آنها نيز زياد بن ابى سفيان آن را دگرگون ساخت.پرسيدم مگرشهر كوفه و مسجدش در زمان نوح(ع)وجود داشت؟فرمود: بله اى مفضل، منزل نوح‏و قوم او در قريه‏اى بوده كه با فرات يك منزل راه فاصله داشته، و اين قريه در سمت مغرب كوفه و نيز فرمود: نوح مردى نجار بود، كه خداى تعالى او را به نبوت برگزيد، و نوح(ع)اولين كسى بود كه كشتى ساخت، سفينه‏اى درست كرد كه بر روى آب راه‏مى‏رفت.و نيز فرمود: نوح در ميان قومش نهصد و پنجاه سال دعوت به توحيد كرد، و آنان وى رامسخره و استهزاء مى‏كردند، و آن جناب وقتى چنين ديد نفرينشان كرد و عرضه داشت: "رب لاتذر على الارض من الكافرين ديارا انك ان تذرهم يضلوا عبادك و لا يلدوا الا فاجراكفارا" (8) . خداى تعالى به آن جناب وحى فرستاد كه سفينه‏اى بسيار بزرگ و جادار بساز و درساختنش عجله كن، پس نوح نيز در مسجد كوفه به ساختن آن سفينه پرداخت، و چوبها را خودمى‏آورد و مى‏تراشيد، تا آنكه(از ناحيه خداى تعالى)چوب برايش آوردند، تا از ساختن آن‏فراغت‏يافت. مفضل مى‏گويد: در اين هنگام وقت ظهر شد، و نماز ظهر سخنان آن جناب را قطع‏كرد، امام برخاست و نماز ظهر و عصر را خواند، و از مسجد بيرون رفته متوجه سمت چپ خود شدو با دست‏خود به محلى به نام"دار الدارين"اشاره كرد، و آن محل خانه ابن حكيم بود، كه‏بعدها بستر آب فرات شد، و سپس به من فرمود: اى مفضل قوم نوح در همين جا بت‏هاى خود رانصب كرده بودند، و نام آنها"يعوق"و"نسر"بود، آنگاه امام(ع)به‏طرف مركب خود رفت و سوار شد. من گفتم فدايت‏شوم، نوح كشتى خود را در چه مدتى ساخت؟فرمود: در دو"دور". عرضه داشتم: هر دورى چند سال است؟فرمود هشتاد سال.عرضه داشتم: عامه مى‏گويند درپانصد سال آن را تمام كرد؟ فرمود: چنين چيزى نيست، و چگونه ممكن است پانصد سال طول‏كشيده باشد با اينكه خداى تعالى فرموده: "كشتى را به وحى ما، يعنى به دستورى كه ما به تووحى مى‏كنيم بساز".مى‏گويد: عرضه داشتم: حال بفرماييد معناى جمله"حتى اذا جاء امرناو فار التنور"چيست؟و بفرماييد اين"تنور"كجا و چگونه بوده است؟فرمود: تنور مذكور در خانه‏پير زنى مؤمن بود، و خانه او در پشت محراب مسجد، سمت راست قبله مسجد واقع شده بود. پرسيدم در كجاى مسجد فعلى واقع بوده؟فرمود: در زاويه باب الفيل امروز.آنگاه پرسيدم: آياشروع جوشش آب از همين تنور بوده؟فرمود: آرى خداى عز و جل مى‏خواسته قوم نوح نشانه آمدن عذاب را ببينند، بعد از نشان دادن اين آيت، بارانى بر آن قوم باريد كه بطور حيرت انگيزى نازل‏مى‏شد، و آنچه چشمه بر روى زمين بود نيز به جوشش در آمد، و خداى تعالى آن قوم را غرق‏نموده، نوح و كسانى را كه در كشتى با او بودند نجات داد... (9) مؤلف: اين حديث كه ما قسمتى از آن را با طول و تفصيلش نقل كرديم خيلى ارتباطبه بحث تفسيرى نداشت چيزى كه هست ما آن را به عنوان نمونه‏اى از روايات بسيارى كه دراين جزئيات از طرق شيعه و اهل سنت وارد شده آورديم، و نيز به اين منظور نقل كرديم تا براى‏خواننده در فهم داستانهاى آيات مورد بحث كمكى از ناحيه روايات شده باشد. و در اين روايت از جمله"و اصنع الفلك باعيننا و وحينا..."استفاده شده كه نوح(ع)كشتى را در كمتر از پانصد سال ساخته، و روايت، نام زياد را به ابن ابى سفيان‏اضافه كرده(با اينكه به اعتقاد ما زياد ولد زنا بوده و پدرش معلوم نبود)، اما شايد لفظ ابى سفيان‏كلام امام نبوده و راوى آن را از پيش خود اضافه كرده باشد. و در همان كتاب به سند خود از"رزين اسدى"از امير المؤمنين(ع)روايت‏كرده كه فرمود: "وقتى نوح(ع)از ساختن كشتى فارغ شد، ميعاد و وعده عذابى كه‏بين او و پروردگارش معين شده بود تا قوم او با آن عذاب هلاك شوند فرا رسيد و آن تنور معين‏كه بر حسب آن ميعاد مى‏بايست در خانه آن زن فوران كند فوران كرد، زن به نوح خبر داد كه تنوربه فوران در آمده، نوح(ع)برخاست و با مهر مخصوص خود آن را مهر كرد، آنگاه آب‏بالا آمد و به بركت آن مهر روى هم ايستاد و گسترده نشد و نوح هر كسى را كه مى‏خواست بركشتى سوار كند سوار كرد، و هر كسى را كه مى‏خواست بيرون كند بيرون كرد، آنگاه به سراغ‏مهر خود رفت، و آن را از تنور كند، كه ناگهان ريزش آسمان و جوشش زمين شروع شد و خداى‏تعالى در اين باره فرموده: "ففتحنا ابواب السماء بماء منهمر، و فجرنا الارض عيونا فالتقى‏الماء على امر قد قدر، و حملناه على ذات الواح و دسر" (10) . آنگاه فرمود: نجارى نوح و ساختن كشتى در وسط مسجد شما واقع شد، و مساحت‏مسجد شما از مساحتى كه در زمان نوح داشته هفتصد ذراع كاسته شده. مؤلف: اينكه فوران تنور نشانه نزديك شدن عذاب بوده تنها در اين حديث نيامده بلكه در رواياتى چند از طرق شيعه و سنى نقل شده است، و سياق آيه شريفه"فلما جاء امرناو فار التنور قلنا احمل فيها..."خالى از اين ظهور نيست كه فوران تنور، خود عذاب نبوده، بلكه ميعاد آن بوده، به‏عبارت ساده‏تر اينكه از سياق، آن فهميده مى‏شود كه خداى تعالى قبلا به آن جناب خبر داده‏بوده كه هر زمانى كه فلان تنور فوران كرد بدان كه نزول عذاب نزديك شده است. پى نوشت (1)ما به امامان از آل ابراهيم انجام خيرات و اقامه نماز و دادن زكات را وحى كرديم - و هدايت‏عملى نموديم - و آن امامان پرستندگانى براى ما بودند."سوره انبياء، آيه 73" (2)مجمع البيان، ج 5، ص 159، چاپ ايران. (3)مفردات راغب، ص 232، چاپ ايران. (4)آنان را مسخره مى‏كنند خداى تعالى هم ايشان را مسخره مى‏كند، و براى ايشان است عذابى‏دردناك."سوره توبه، آيه 79".مجمع البيان، ج 5، ص 159، چاپ ايران. (5 و 6)سپاس خداى را كه ما را از قوم ستمكار نجات‏داد، پروردگارا مرا در جايگاه با بركتى فرود آركه تو بهترين فرود آورندگانى.سوره مؤمنون، آيه 28 و 29 با استفاده از سوره هود و صافات. (7)الدر المنثور، ج 3، ص 327، چاپ ايران. (8)سوره نوح، آيه 26 و 27. (9)بحار الانوار، ج 11، ص 331، چاپ جديد، تفسير عياشى، ج 1، ص 144، حديث 19. (10)ما، درهاى آسمان را به آبى پر پشت گشوديم،و زمين را به چشمه‏هايى جوشان شكافتيم، پس‏آب بالا و پايين به هم پيوست تا امر تقدير شده محقق شود،و ما نوح را بر تخته چوبها كه به وسيله ميخ به هم‏متصل شده بود سوار كرديم. سوره قمر، آيات 11 - 13" منبع : الميزان جلد دهم صفحه 331
Copyright 1999-2014 All rights are Reserved to Aalulbayt Global Information Center