الگوهاى تربيت
الگوهاى تربيت
اشاره
اگرچه
در تربيت انسان، عوامل مختلفى تأثيرگذار هستند و هر يك به نوعى در شكل دهى شخصيت او
نقش ايفا مى كنند، اما تأثير الگوهاى انسانى در تربيت بسيار حايز اهميت است. در
اين مقاله به بررسى برخى از اين نوع الگوها مى پردازيم و نقش هر يك را در تكامل
دينى و اخروى انسان يادآور مى شويم.
1. خانواده
با
توجه به آنكه كودك چند سال نخست زندگى خود را در محيط خانه با پدر و مادر و ساير
افراد خانواده سپرى مى كند، به طور قطع هر آنچه را كه از آنان مى بيند الگوبردارى
مى كند و خصوصيات اخلاقى، عقيدتى، شخصيتى و ديگر گرايش ها را از آنان مى آموزد.
اينكه مردم در قضاوت هاى خود، رفتارهاى مختلف كودك را به حساب پدر و مادر كودك مى
گذارند، حاكى از واقعيتى است كه از مطالعات فراوان به دست آمده است.[1]
پدر
و مادر اولين و آشناترين چهره هايى هستند كه كودك با آنها برخورد مى كند. به تدريج
به موقعيت حساس پدر و مادر و نياز شديد خود به آنان پى مى برد و متقابلاً به آنان
علاقه مند مى گردد و به همين جهت والدين خود را بهترين و خيرخواه ترين و با
نفوذترين اشخاصى مى داند كه مى توانند آنان را سرمشق يا الگوى زندگى قرار دهند و
از رفتارشان پيروى نمايند.[2] قرآن بر نقش كليدى پدر و مادر توجه داشته و در آياتى
چند به اين مسأله پرداخته است. حضرت نوح با اشاره به نقش والدين به خداوند عرضه مى
دارد: «وَ لاَ يَلِدُوا إِلاَّ فَاجِرًا كَفَّارًا؛[3 ]اينان جز فاجر و كافر نمى
زايند.» به اين معنا كه نتيجه تربيتى قوم نوح جز فرزندانى با اين خصوصيات نيست.
بنابراين،
خانواده در سازندگى يا ويرانى شخصيت كودك و نوجوان نقش اساسى دارد و كودك از محيط
خانواده اوصافى چون: زبان گفتار، آداب معاشرت، محبت و مهرورزى به ديگران، قاطعيت و
اقتدار و انضباط را مى آموزد.
بعد
از پدر و مادر، برادران و خواهران هستند كه در خانواده بيشترين تأثير را بر روى
طفل مى گذارند، به ويژه زمانى كه طفل داراى برادر يا خواهرى بزرگ تر بوده و تفاوت
سنى شان نيز زياد باشد. خواهر بزرگتر براى كودك نقش مادر، و برادر بزرگ تر نقش پدر
را ايفا مى كند. كودك براى دور ماندن از شرّ آنها و نيز همرنگ ساختن خود با ايشان،
سعى مى كند رفتار خود را براساس خواسته آنها تطابق دهد.[4] از اين رو، چنانچه
والدين بتوانند فرزند بزرگ تر را خوب تربيت كنند، تقريباً در تربيت بقيه بچه ها
موفق ترند زيرا فرزند بزرگ تر نسبت به كوچكتر نقش الگويى دارد و در تربيت و
سازندگى كوچكتر تأثير به سزايى دارد.
بنابراين
ريشه اخلاق و رفتار انسان از خانه است و به همين نظر از ميان نهادهاى متعدد
اجتماعى خانواده اهميت بيشترى در تربيت كودك دارد.[5]
2. معلمان
پس
از والدين و اعضاى خانواده، مربيان و معلمان و اعضاى مدرسه بيشترين تأثير را در
تربيت كودكان دارند. كودكان در سنين پايين تحت تأثير والدين خود هستند، اما وقتى
وارد مدرسه مى شوند از معلمان خود اثر مى پذيرند. معلمان بايد بدانند كه افكار،
رفتار و گفتار آنان سرمشق دانش آموزان است.
معلم
بعد از پدر و مادر با نفوذترين افراد، در امر تربيت كودك و نوجوان است. دانش
آموزان بويژه دانش آموزان دوره ابتدايى، شديداً تحت تأثير معلم خود قرار دارند و
رفتار او را الگو قرار مى دهند. معلم با روح و جان دانش آموز سر و كار دارد و به
همين جهت به عنوان يك الگوى محبوب و مطاع پذيرفته مى شود. دانش آموزان همه اعمال و
رفتار معلمان و مدير و حتى مستخدم مدرسه را زير نظر دارند و از طرز برخورد
آموزگاران با مدير، معلمان با يكديگر، معلمان با خدمتكاران مدرسه و معلمان با دانش
آموزان درس مى گيرند.[6]
فضاى
تعليم و تربيت زير پوشش عناصر گوناگونى قرار دارد كه همه آنها مى توانند براى
شاگردان، الگو و سرمشق باشند، مانند حياط مدرسه، فضاى كلاس، معلم، مدير، ناظم،
شاگردان و همه پديده هايى كه در مدرسه به چشم مى خورد با شاگردان مدرسه پيوند و
تماس دارند. اما هيچ عنصرى در مدرسه همانند معلم و به اندازه او نمى تواند الگوساز
باشد. خواجه عبدالله انصارى مى گويد: «دود از آتش نشان ندهد و خاك از باد، كه ظاهر
از باطن و شاگرد از استاد».[7]
مغز
كودك، نوجوان و جوان مانند دوربين عكاسى است. كودكان در دوران كودكى خود از عقل
پيروى نمى كنند بلكه تابع احساسات و تقليد هستند. آنان در اين سنين قيافه، تُن
صدا، بى ادبى يا ادب در كلام و بالاخره همه گفتار و كردار بزرگ ترها را به طور
ناخودآگاه تقليد مى كنند. از آن جا كه كودكان بيشتر وقت خود را در خانه و يا مدرسه
سپرى مى كنند، پدر و مادر و معلم مى توانند با كردار و گفتار خود، آنها را تحت
تأثير قرار دهند و شخصيت كودك را بسازند.
جاحظ
درباره تقليد شاگرد از معلم مى نويسد:«عقبة بن ابى سفيان به آموزگار فرزندانش گفت:
نخستين وظيفه تو در اصلاح فرزندانم اين است كه قبلاً خويشتن را اصلاح كنى؛ زيرا
چشمان آنها به تو دوخته است و رفتار و كار نيك در نظر آنها، رفتارى است كه تو آن
را نيك مى دانى و رفتار زشت از ديدگاه آنها رفتارى است كه تو آن را زشت تلقى مى
كنى».[8]
3. دوستان
گروه
ديگرى كه مى توانند تأثير زيادى بر روان كودكان، نوجوانان و جوانان باقى بگذارند،
دوستان، معاشران و همسالان مى باشند. قرآن به نقش اين گروه توجه مى دهد و با
يادكرد سخنان افرادى كه به جهت دوستى با افراد فاسق و كافر گرفتار آتش دوزخ شده
اند مى كوشد تا افراد را ترغيب نمايد كه در انتخاب و گزينش دوستان دقت لازم را به
عمل آورند؛ زيرا همين دوستان هستند كه با تأثيرگذارى بر شخصيت آنان خوشبخت و يا
بدبخت مى كنند. گروهى كه به جهت دوستى با دوستان ناباب خويش از راه به در رفته اند
در قيامت مى گويند: «يَـوَيْلَتَى لَيْتَنِى لَمْ أَتَّخِذْ فُلاَنًا خَلِيلاً؛[9]
اى كاش فلانى را دوست خود نمى گرفتم»
كودك،
بخش قابل توجهى از رفتار و كيفيت معاشرتش را از دوستان و معاشران خود نيز مى آموزد
و اين تبعيت بدان خاطر است كه به تناسب سن همگام با دوستان و انديشه هايش هماهنگ
با آنهاست كودكان به كارهاى جديد رغبت بسيارى نشان مى دهند و هنگامى كه با آن
مواجه مى شوند سعى مى كنند از دوستان خود تقليد نمايند. پيداست كه هر كودكى داراى
روش و منشى خاص است كه معمولاً از محيط اجتماعى خود فراگرفته است و كودك ديگر در
تماس با او از همان ها پيروى مى كند.[10]
به
بيان ديگر، در كودكان و نوجوانان حالت تشابه جويى و همانندسازى وجود دارند و سعى
دارد خود را همانند ديگران به ويژه آنان كه مورد علاقه و تأييد آنان هستند بسازند.
كودكان تا حدود 7 سال اول زندگى بيشتر از هر كسى به والدين خود علاقه دارند اما كم
كم با ورود به اجتماع، به خاطر تناسب در سن و رفتار و گفتار جذب دوستان و همسالان
خود مى شوند و از آنها تقليد مى كنند. آنان معمولاً مبانى اخلاقى، ارزش هاى
اجتماعى، نظام حكومتى، آداب و رسوم، نوع روابط و نوع اعمال خود را از معاشران مى
آموزند.[11]
در
منابع اسلامى آيات و روايات فراوانى وجود دارد كه بيانگر تأثيرات ژرف همنشينى با
دوستان خوب و بد مى باشد. در قرآن كريم در مورد همنشينِ خوب فرمود: «وَ اصْبِرْ
نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَوةِ وَ الْعَشِىِّ يُرِيدُونَ
وَجْهَهُ وَ لاَ تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَوةِ
الدُّنْيَا؛[12] همراه با كسانى باش كه هر صبح و شام پروردگارشان را مى خوانند و
خشنودى او را طلب مى كنند و نبايد به خاطر پيرايه هاى زندگى دنيا چشمان تو از آنان
منصرف شود.»
و
يا در مورد دورى گزيدن از غافلان مى فرمايد: «فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن
ذِكْرِنَا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا؛[13 ]پس تو نيز از كسى كه
از (سخن) ما رويگردان مى شود و جز زندگى دنيا را نمى جويد، اعراض كن».
رسول
اكرم(صلى الله عليه وآله) در اين باره مى فرمايد: «ألْمَرءُ على دينِ خليله
فَلْيَنْظُرْ أحَدُكُم مَن يخالِلْ؛[14] آدمى تحت تأثير رفيق خودش است. پس بايد هر
يك از شما ببيند كه با چه كسى طرح دوستى مى ريزد».
از
حضرت سليمان(صلى الله عليه وآله) روايت شده كه ايشان فرمودند: «لا تَحكُمُوا على
رَجُل بشىء حَتّى تَنْظُرُوا إلى مَنْ يُصاحِبْ فَانَّما يُعرف الرَّجُلُ
بِاَشكاله و أقرانه و يُنسَبُ إلى أصحابِه و أخلانِهِ؛[15] درباره كسى به نيكى يا
بدى قضاوت نكنيد تا رفقايش را ببينيد چه آن كه آدمى از امثال و اقرانش شناخته مى
شود و به صفات همنشينان و دوستان صميمى اش توصيف مى گردد».
ائمه
اطهار و معصومين(عليهم السلام) نيز طى سخنان خود، خطرات رفاقت هاى گمراه كننده را
خاطرنشان كرده و پيروان و ياران خود را از همنشينى با افراد فاسد و تبهكار بر حذر
داشته اند. امام على(عليه السلام) در نامه 69 نهج البلاغه به حارث همدانى توصيه
كرده اند: «از رفاقت با كسانى كه افكارشان خطا و اعمالشان زشت و ناپسند است بر حذر
باش! همانا دوست را به وسيله دوستش مى شناسند».[16]
همسالان
از راه هاى منحصر به فرد و عمده اى در شكل گيرى شخصيت، رفتار اجتماعى، ارزشها و
نگرش هاى يكديگر دخالت دارند. كودكان از طريق سرمشق دهى، اعمال قابل تقليد، تشويق
يا تنبيه، پاسخ هاى خاص و ارزشيابى فعاليت هاى يكديگر و باز خوردى كه به هم مى
دهند، در يكديگر تأثير مى گذارند.[17]
در
حقيقت، علت اساسى گرايش شديد كودكان نسبت به همديگر را بايد در «مشابهت» جستجو
كرد. فلاسفه در اين باره مى گويند: «مشابهت»، علت جذب و دوستى و عشق است و شاعر در
اين باره گفته است:[18]
كبوتر
با كبوتر، باز با باز *** كند همجنس با همجنس پرواز
چه
بسا كودكانى كه در خانه تربيت نيكو پيدا كرده اند؛ ولى در مدرسه و در نزد معاشران
و دوستان فاسد و بداخلاق دچار انحراف شده اند. بسيارى از كج خلقى ها، انحراف ها و
ناسازگارى ها براساس تأثيرى است كه دوستان و معاشران فرزندان ما، در مدرسه يا محيط
خارج بر آنها گذارده اند. از اين رو، نظارت بر معاشرت كودكان بسيار ضرورى مى
نمايد.
4. چهره هاى ورزشى و هنرى
در
عصر حاضر كه نگاه جوانان و نوجوانان و حتى بزرگ سالان به طور گسترده اى به مقوله
هنر و ورزش دوخته شده است به يقين از نقش مهم و تأثيرگذار اين طيف وسيع نمى توان
غافل بود.
جوانان
و نوجوانان با علاقه اى كه به هنرپيشه يا بازيكن ورزشى خاصى دارند به طور مستقيمى
تحت تأثير رفتارهاى ديگر او نيز قرار گرفته و از آن ها الگوگيرى مى نمايند. نظر به
اهميت اين عنصر مهم تربيتى است كه اكنون سردمداران تهاجم فرهنگى توجه خود را به
اين حوزه معطوف نموده و بسيارى از اهداف خود را در قالب هنر و شخصيت هاى ورزشى
پياده مى كنند.
امروزه
به روشنى بسيارى از جوانان را شاهديم كه در سخن گفتن، مدل لباس و مو، نحوه رفتار
و... به طور مستقيمى تحت تأثير اين چهره قرار گرفته اند.
از
اين رو برنامه ريزى و سرمايه گزارى جهت اصلاح و تهذيب و تربيت شايسته اين گروه مى
تواند نقش مهمى در الگوسازى ويژه جوانان و نوجوانان داشته باشد.
5. حاكمان
الگو
شدن در اخلاق و عمل و نقش اساسى آن در تربيت، دايره اى وسيع دارد، كه از جمله آنها
مى توان حاكمان و مسؤولان حكومتى را نام برد.
اگر
مجريان و مسؤولان حكومت، مردمانى صالح و متعهد باشند، از باب «النّاس، على دين
مُلُوكِهِم» مردم به تدريج اصلاح مى شوند، ولى چنانچه آنان در تربيت و مراقبت از
نفس خود سستى كنند و به دنياگرايى روى آورند، آرام آرام جامعه نيز لباس صلاح را از
تن بيرون كرده و رو به تباهى خواهد گذاشت. آنگاه نصيحت ناصحان بى اثر مى ماند و
صالحان امت تضعيف و منزوى مى گردند و افراد ناشايست و تهى از ارزش هاى انسانى
ميدان دار خواهند شد.[19] قرآن با اشاره به سرنوشت خفت بار قوم فرعون به نقش
تأثيرگذار حاكمان اشاره داشته و مى فرمايد: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ
فَأَطَاعُوهُ...؛[20] فرعون قومش را خوار و سبك شمارد و آنان وى را پيروى و اطاعت
كردند» همين اطاعت و پيروى از حاكمان فاسد است كه جامعه و تمدن ايشان را به فساد
كشانيد و در نهايت خود نيست و نابود شدند.
اميرمؤمنان
على(عليه السلام) در اين مورد مى فرمايد: «فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلاّ
بِصَلاحِ الُولاةِ؛[21] پس رعيت اصلاح نمى شوند، جز آنكه زمامداران اصلاح گردند».
و
يا در فرازى ديگر فرموده: «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ للنّاسِ إماماً فَلْيَبْدَأ
بِتَعْلِيمِ نَْفسِهِ قَبْلَ تَعْلِيم غَيْرِهِ، وَلْيَكُنْ تأديُبُه بسيرتِهِ
قَبْلَ تَأديبِهِ بِلسانِهِ و مُعَلِّمُ نَفْسِهِ و مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ
بِالاْجلالِ مِنْ مُعَلِّمِ النّاسِ و مؤدّبِهِم؛[22] آن كه خود را پيشواى مردم
سازد، پيش از تعليم ديگرى بايد به ادب كردن خويش بپردازد، و پيش از آنكه به گفتار
تعليم فرمايد، بايد به كردار ادب نمايد، و آنكه خود را تعليم دهد و ادب اندوزد،
شايسته تر به تعظيم است از آن كه ديگرى را تعليم دهد و ادب آموزد.»
اين
موضوع در حكومت هاى دينى كه متوليان، زمامداران آن اهل دين مى باشند، از اهميت و
حساسيت بيشترى برخوردار است. چرا كه صلاح و فساد جوامع به شدت متأثر از عملكرد
اينان مى باشد.[23]
از
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) روايت شده است كه: «صِنْفانِ مِن أُمَّتى إذا
صَلُحَا صَلُحَتْ أُمَّتى، و إذا فَسَدا فَسَدَتْ أمَّتى. ]قيل: يا رسول الله وَ
مَنْ هُما؟ قال:[ الفُقَهاءُ و الأُمراءُ؛[24] دو گروه از امت من، هر گاه صالح
گشتند، همه امتم صالح مى گردد و چون فاسد شوند، همه امتم فاسد مى شوند ]عرض كردند:
اى رسول خدا، آن دو طايفه كدامند؟ فرمود:[ دانشمندان دينى و فرمانروايان».
6. عالمان دين
از
جمله الگوهاى انسانى، عالمان و متوليان دين هستند. رفتار و گفتار عالمان و فقها در
مردم و جامعه اثر فراوان دارد. اگر عالمى صالح باشد، جامعه را به صلاح و رستگارى
مى كشاند، و چنانچه عالمى فاسد باشد، جامعه را به فساد مى كشاند. قرآن در بيان
تأثير عالمان با اشاره به هدايت پذيرى نصارا مى فرمايد: «ذَ لِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ
قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ؛[25] اين هدايت پذيرى
آنان به جهت آن است كه در ميان ايشان كشيشان و رهبانان عالى هستند كه استكبار
نمىورزند.[26]
امام
على(عليه السلام) در اين باره مى فرمايد: «زَلَّةُ العالِمِ كانكِسارِ السَّفينَةِ
تَغْرَقُ و تُغْرِقُ مَعَها غَيْرُها؛[27] لغزش عالِم همچون شكستن كشتى است، غرق
مى شود و ديگران را هم با خودش غرق مى كند».
عملكرد
تمام كسانى كه به عنوان متوليان دين شناخته مى شوند، در نوع سلوك دينى و ديندارى و
مردمان نقش و تأثيرى اساسى دارد، اساساً انسان بيش از آن كه از قول و سخن و تبليغ
متوليان دين تأثير بپذيرد، از رفتار و سلوك و عملكرد آنان متأثر مى شود، و به همين
سبب عملكرد متوليان دين، به ويژه عالمان دين در تقويت جايگاه دين يا تضعيف آن در
ميان مردمان بسيار مهم است و صلاح و فساد آنان با توجه به مراتب و حوزه عملشان
جامعه را نيز در بر مى گيرد.[28]
قرآن
كريم كسانى را كه به گفته هاى خويش عمل نمى نمايند مورد سرزنش قرار داده و مى
فرمايد: «لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ؛[29] چرا مطالبى را كه بدان عمل نمى
كنيد بازگو مى كنيد»
از
نگاه اميرمؤمنان(عليه السلام) دعوت مردم به دين و ديندارى زمانى تأثيرگذار خواهد
بود كه دعوت كنندگان ابتدا خودشان به آنچه كه مى گويند عمل نمايند: «فَإنّ
العالِمَ العامِلَ بغيرِ عِلْمِهِ كَالجاهِلِ الحائِرِ الّذى لا تَستَفيقُ مِنْ
جَهْلِهِ، بل الحُجَّةُ عَلَيْهِ أَعْظَمُ، و الحَسرَةُ لَهُ ألْزَمُ، وَ هُوَ
عِنْدَ اللهِ ألْوَمُ؛[30] همانا عالمى كه به غير علم خود عمل كند، چونان جاهل
سرگردانى است كه از بيمارى نادانى شفا نخواهد گرفت، بلكه حجّت بر او قوى تر و حسرت
و اندوه بر او استوارتر و در پيشگاه خدا سزاوارتر به نكوهش است».
بنابر
آنچه گفته شد مسؤوليت عالمان و متوليان دين، بسيار خطير است، چرا كه رفتار و كردار
آنان الگو و سرمشقى براى ساير افراد جامعه مى باشد.
7. امامان معصوم(عليهم السلام)
الگوهايى
كه تاكنون از آنها بحث شد شايستگى اين را دارند كه خوب و يا بد باشند، كه در هر دو
صورت آثار مثبت يا منفى بر روى ديگران مى گذارند؛ اما الگوهايى كه در اين قسمت
بررسى مى شود، الگوهايى هستند كه بدى در آنها راه ندارد. از اين رو مطمئن ترين
الگوها به شمار مى روند.
به
همين خاطر قرآن كريم با پذيرش اين اصل مهم و تكيه بر آن همواره طريقه زيستن
پيامبران و تربيت يافتگان مكتب آنان را براى مؤمنان در زمينه هاى مختلف بازگو مى
كند تا مسلمانان با تأسّى از شيوه زندگى شان زمينه زندگى توأم با سعادت را براى
خويشتن فراهم سازند.[31]
يكى
از اين الگوها و اسوه هاى حسنه كه در قرآن از آن ياد شده، پيامبر اكرم(صلى الله
عليه وآله) مى باشد. در سوره مباركه احزاب مى خوانيم: «لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى
رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْيَوْمَ
الاَْخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا؛[32] به درستى كه پيامبر براى شما الگوى
خوبى است براى كسى كه اميد به خدا و روز آخرت دادر و خداوند را بسيار ياد مى كند».
پيامبر
اسلام(صلى الله عليه وآله) انسان كامل و نمونه كامل عرفان، زهد، عشق، تقوا و شجاعت
است. هر زاويه اى از زندگى او الگويى تام از همان زاويه است و نمونه شايسته و كامل
از يك پدر، شوهر، دوست و انسان مى باشد.
حضرت
على(عليه السلام) در مورد الگوپذيرى از رسول گرامى اسلام مى فرمايد: «فَتَأسَّ
بِنَبيِّكَ الاطيب الأطهَرِ(صلى الله عليه وآله) فَإنَّ فيهِ أسْوَةٌ لِمَنْ
تَأَسّى، و عَزَاءً لِمَنْ تَعَزّى و أحَبُّ العبادِ إلى اللهِ المتأسّى
بِنَبيِّه؛[33] پس به پيامبر پاكيزه و پاكت اقتدا كن، كه راه و رسم او الگويى است
براى الگوطلبان، و مايه فخر و بزرگى است براى كسى كه خواهان بزرگوارى باشد، و محبوب
ترين بنده نزد خدا كسى است كه از پيامبرش پيروى كند، و گام بر جايگاه قدم او نهد».
قرآن
كريم درباره تأسف و حسرت گروهى كه با غير پيامبر(صلى الله عليه وآله) همگام و
همراه شدند، مى فرمايد: «وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ
يَــلَيْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً * يَـوَيْلَتَى لَيْتَنِى لَمْ
أَتَّخِذْ فُلاَنًا خَلِيلاً؛[34] و روزى كه ستمگر دست هاى خود را مى گزد و مى
گويد اى كاش با پيامبر راهى را گرفته بودم. اى واى بر من! اى كاش فلانى را دوست
نمى گرفتم.»
پس
از پيامبران الهى كه به عنوان الگوهاى نمونه يا اسوه هاى حسنه معرفى شده اند، ائمه
معصوم(عليهم السلام) نيز مى توانند اسوه هايى نيك براى انسان ها خاصه نوجوانان و
جوانان باشند.
البته
در الگوپذيرى از آن بزرگان بايد به دو نكته مهم و اساسى توجه كنيم. اول اين كه
ارزش هاى انسانى داراى دو جنبه مى باشد، يكى ثابت و ديگرى متغير. چهره ثابت آن،
همان جنبه اى است كه به انسانيت مربوط مى شود و صورت متغير آن قالب و لباسى است كه
آن ارزش در آن متجلى مى شود. عنصر زمان و مكان فقط مى تواند در مورد دوم تأثير
گذار باشد و آن را دستخوش تغيير و تحولات كند ولى اصل و حقيقت آن ارزش، هرگز بر
اثر تغييرات زمان و مكان متحول نخواهد شد.
به
عنوان مثال، برخى از رفتارهاى امام على(عليه السلام) اختصاص به آن زمان داشته و
بعضى ديگر عمومى است و در هر زمان و مكان قابل عمل مى باشد. نمونه نخست مثل لباسى
كه حضرت مى پوشيدند كه تنها در روزگار خودش قابل پياده شدن بود، اما اگر هم اكنون
آن لباس ها را بپوشيم مورد اعتراض مردم قرار خواهيم گرفت.
و
نمونه دوم مانند رفتارهايى كه زمان و مكان نمى شناسند و همواره براى الگوگرفتن
مناسب و ارزشمند است، مانند: كار و توليد، بازسازى و عمران، جهاد و شهادت طلبى،
كمك به فقراء و محرومان و ساير كارهايى انسانى و معنوى.[35]
پى نوشتها
1
. دفتر همكارى حوزه و دانشگاه و ديگران، روان شناسى رشد با نگرشى به منابع اسلامى،
ج 2، چاپ اول، تهران، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، 1375، ص 855.
2 .
ابراهيم امينى، اسلام و تعليم و تربيت، ج دوم، چ چهارم، تهران، انجمين اولياء و
مربيان جمهورى اسلامى ايران، 1376، ص 100.
3
. نوح/ 27.
4
. على قائمى، زمينه تربيت، چ چهارم، تهران، انتشارات اميرى، 1365، ص 129.
5
. على قائمى، تربيت و سازندگى، پيشين، صص297 و 298.
6
. ابراهيم امينى، اسلام و تعليم و تربيت، پيشين، صص 102 و 103.
7
. خواجه عبدالله انصارى، به نقل از محسن شكوهى يكتا، تعليم و تربيت اسلامى (مبانى
و روش ها)، صص 110 و 111.
8
. عمر و بن بحر جاحظ، البيان و التبيين، ج 2، ص 63، به نقل از در آمدى بر نظام
تربيتى اسلام، پيشين، ص 152.
9
. فرقان/ 28.
10
. همان، ص 143.
11
. ر.ك: همان، صص 52 و 140.
12
. كهف/ 28.
13
. نجم/ 29.
14
. مستدرك، ج 2، ص 62، به نقل از الحديث، ج 2، ص 48.
15
. مستدرك، ج 2، ص 62، به نقل از جوان از نظر عقل و احساسات، ج 2، آقاى محمد تقى
فلسفى، ص 322.
16
. محمد دشتى، ترجمه نهج البلاغه، پيشين، ص 611.
17
. دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، روان شناسى رشد با نگرشى به منابع اسلامى، پيشين، ص
895.
18
. محمد على كريمى نيا، الگوهاى تربيت اجتماعى، چاپ اول، قم، انشتارات پيام مهدى،
1377، ص 320.
19
. سيد مهدى موسوى كاشمرى، روش هاى تربيت، پيشين، ص 148.
20
. زخرف/ 54.
21
. محمد دشتى، ترجمه نهج البلاغه، پيشين، خطبه 216، ص 243.
22
. محمد دشتى، ترجمه نهج البلاغه، پيشين، حكمت 73، ص 639.
23
. ر.ك: مصطفى دلشاد تهرانى، رهزنان دين، آسيب شناسى دين و ديندارى در نهج البلاغه،
چاپ اول، تهران، انتشارات دريا، 1379، ص 238.
24
. ابى جعفر محمدبن على بن الحسين بابويه قمى، الخصال، ترجمه سيد احمد فهرى زنجانى،
ج 1 ـ 2، قم، انتشارات علميه اسلامى، بى تا، ص 41.
25
. مائده/ 82.
26
. در اين زمينه رجوع كنيد به الميزان ذيل همين آيه.
27
. عبدالواحد آمدى، غرر الحكم و دررالكلم، ج اول، محمدعلى انصارى، قم انتشاراد دار
الكتاب، بى تا، ص 426.
28
. ر.ك: مصطفى دلشاد تهرانى، رهزنان دين، پيشين، صص 237 و 238.
29
. صف/ 2.
30
. محمد دشتى، ترجمه نهج البلاغه، خطبه 110، پيشين، ص 211.
31
. شكرالله جهان مهين، تربيت و اخلاق، پيشين، ص 201.
32
. احزاب/ 21.
33
. محمد دشتى، ترجمه نهج البلاغه، خ 160؛ همان، ص 300.
34
. فرقان/ 27 و 28.
35
. ر.ج: محمد دشتى، الگوهاى رفتارى امام على(عليه السلام) و مباحث تربيتى، پيشين، ص
13.