فرضيه تکامل و قرآن
فرضيه تکامل و قرآن-دکتر محمد علي
رضائى
اول : آياتي
که در رابطه با اثبات نظريه تکامل مورد استناد قرار گرفته است:
ما اين آيات
را جداگانه ذکر ميکنيم و مورد بررسى قرار ميدهيم.
اين آيات را ميتوان به چند دسته تقسيم کرد.
الف : آياتى که خلقت همه چيز
را از آب ميداند:
1ـ « و جعلنا من
الماء کل شيء حي»[1]
« و هر چيز
زنده را از آب بوجود آورديم.»
استاد مشکيني
با طرح آيه فوق مينويسند:
« آيه فوق
دلالت بر آفرينش همه موجودات زنده اعم از نباتات و حيوانات از جمله
انسان از « آب» دارد . پس اينجا قسمتى از عقايد قائلين به
تکامل اثبات ميشود.»[2]
سيد قطبنيز
با ذکر آيه فوق آن را دليل بر پيدايش حيات از آب ميداند
و اشاره ميکند اين همان چيزى است که علم جديد بيان
کرده که اصل حيوانات زنده از آب است و زندگى از آب دريا پيدا
شده و سپس انواع و اجناس از آن پيدا شد .پس اين مطلبى که داروين
را بر آن تمجيد ميکنند قرنها قبل از او قرآن بيان کرده
بود.[3]
برخى از نويسندگان
در مورد پيدايش حيات در زمين آوردهاند که : « پس از گذشت
1500 ميليون سال از عمر زمين تدريجاً اين کره سرد
شد و سپس در دورن آن فعل و انفعالات شديدى از حرارت درونى و
سرماى برونى درگرفت و تکانها و زلزلههاى شديد اتفاق
افتاد. و سپس بخارهايى از زمين برخاست و ابرها تشکيل شد و
بارانها آمد و سطح زمين را پوشاند و درياها تشکيل شد.
حدود پانصد ميليون
سال زندگى در قعر درياها به صورت ابتدائى بود. و موجودات تکسلولي
پيدا شد. و سپس گروههاى مختلف گياهان و حيوانات دريايي
حدود 175 ميليون سال قبل پيدا شدند.»[4]
قبلاً سخنان صاحبنظران
ديگر در مورد خلقت همه چيز از آب و استناد آنان به اين آيه
را آوردهايم (در بحث « منشأ پيدايش حيات در زمين».)
بررسي:
در مورد اين آيه
بحث مفصلى انجام شد و بيان شد که چهار تفسير مختلف (پيدايش
انسان از نطفه ـ پيدايش نخستين موجود از آب ـ ماده اصلي
بدن موجودات آب است ـ ماده اوليه جهان مايع آبگونه بوده ) در مورد اين
آيه شده است [5]که فقط تفسيراول با آيه فوق ناسازگار بود .
بنابراين ميتوان به صورت احتمالى گفت که اين آيه
دلالت بر مرحله اول خلقت موجودات در آب درياها دارد. ولى اين
تنها تفسير آيه نيست.
2ـ « و الله خلق کل
دابة من ماء فمنهم من يمشى على بطنه و منهم من يمشي
على رجلين و منهم من يمشى على اربع يخلق الله
ما يشاء » [6].
« و خداوند تمام
جنبندگان را از آب آفريد،پس برخى از آنها بر روى شکم خود
(خزندگان ) و برخى بر دو پا و برخى از آنها بر چهار پاى خود راه
ميروند، خداوند هر آنچه بخواهد ميآفريند.»
استاد مشکيني
در تفسيراين آيه مينويسد:
« تفسير «آب»
به نطفه جنس نر، برخلاف ظاهر آيه ميباشد بنابراين،آيه ،
با اين قول که منشأ پيدايش موجود زنده، «آب مخلوط با خاک» است
که مواد مساعد حيات در آن دو وجود دارد،بيانطباق نيست و بلکه
رابطه نزديکى بين آن دو ميباشد و مقدم داشتن حيوانات
«الماشى على بطنه» (خزندگان ) شايد به اين علت باشد که
معروفترين اين نوع جاندران «ماهيها» هستند که نخستين
موجودات زنده از لحاظ زمان آفرينش ميباشند. و حيوانات خزنده
خشکي، بعد از آنها پديد آمدند،و منظور از «من يمشى علي
رجلين» «برخى بر دو پاى خود راه ميروند» انسان و پرندگان
و برخى انواع ميمونها هستند .» و همين آيه،با آوردن
عبارت کلى « على رجلين» (بر دو پا) عقيده آنهائى را
که انسان و ساير جاندران را دو نوع مستقل از هم ميدانند باطل ميسازد
.»[7]
دکتر بيآزار شيرازي
با توجه به علم فسيلشناسى و ديرين شناسي،آيه
45 سوره نور را بر مراحل پيدايش حيوانات تطبيق ميکند
و مينويسد:
« دوران اول:فسيلهاي
تريلوبيتها، انواع مرجانها ، ماهيان زرهدار، سوسماران،
ماران، لاکپشتان و تمساحها و خزندگان زمينى پديد آمدند. اين
حيوانات جزء آن دستهاند که بر شکم راه ميروند: « فمنهم من يمشي
على بطنه» .
دوران سوم: آثار نخستين
پستاندران که در اواخر دوره دوم بوجود آمدند ،پيدا شده است . در اين
دوره پستانداران مثل اسب، گاو،شتر، فيل و ميمون، تنوع و کثرت پيدا
کردند. و اين حيوانات از آن دستهاند که بر چهارپا راه ميروند:«
و منهم من يمشى على أربعة ».[8]
دکتر پاکنژاد ابتداء
به پيدايش موجودات تکسلولى از درياها ميپردازد و
پس از شرح مفصلى به پيدايش ماهيها اشاره ميکند و
سپس به فاصله سه مرحله بعدى اشاره ميکند: اول: فاصله بين آنها
که در آب بودند و به خشکى کوچ کردند بوجود آمد. اين قسمت مخصوص ماهيها
و خزندگان بود که دستگاه تنفس و گردش خون نسبتا کاملى داشتند و راه رفتن اين
دسته بيشتر بر شکم بود.
دوم: پرندگان بودند
که با هوا سروکار پيدا کردند و تغيير محيط دادند و تکامل يافتند
. راه رفتن اين دسته بيشتر بر دو پا بود.
سوم : پستانداران، يعني
تخمگذار تبديل به پستاندار و بچهآور شد. راه رفتن اين دسته بيشتر
بر چهار پا بود.
سپس ايشان تحت عنوان:«
اعجاز قرآن در مورد اشاره به حيواناتى که به تدريج تکامل يافتند»
به تطبيق مراحل ذکر شده با آيه 45 سوره نور « و الله خلق کل دابةمن
ماءفمنهممن يمشى على بطنه ...» ميپردازد و آن را يکي
از بزرگترين معجزات قرآن مطرح ميکند. سپس توضيح ميدهد
که ميتوان آيه را به دو صورت معنا کرد:
يکى اينکه
هر ضمير آيه را به ضمير بعدى برگردانيم که اينگونه
معنا ميشود:جنبندگان از آب بودندو از آنها خزندگان بوجود آمدبعد دوران
پرندگان بود ودر آخرپستاندران.
سپس ايشان
متذکرميشود که پذيرش نظريه تکامل با ديندارى تنافي
ندارد.[9]
بررسي:
1ـ در مورد اين
قسمت آيه 45 سوره نور « والله خلق کل دابة من ماء» بيان شد که سه تفسير
(آفرينش انسان از نطفه ـ پيدايش نخستين موجود از آب ـ
ماده اصلى بدن موجودات آب است)[10] شده است .
2ـ تطبيق تقسيمبندي
دورانهاى پيدايش گياهان و حيوانات به سه قسمت آيه
« فمنهم من يمشى على بطنه و منهم من يمشى علي
رجلين و منهم من يمشى على اربع» صحيح به نظر نميرسد
. چرا که اينگونه انطباق با يافتههاى علمى ناسازگار است.
چرا که در علوم زيستشناسى (همانطور که در کلام دکتر بيآزار شيرازي
آمده بود) ميمون در دوره سوم پيدا شده است. و طبق نظريه تکامل ،
انسان از ادامه نسل ميمونها بوجود آمد در حالى که بر طبق آيه حيواناتي
که بر دو پا راه ميروند ( از جمله انسان ) در دوره دوم قرار ميگيرند
(همانطور که استاد مشکينى نيز تصريح کرده بود) و اين
دو باهم تعارض دارد.
پس بهتر است که بگوييم
آيه 45 سوره نور در صدد بيان تقسيمات موجودات زنده فعلي
دنياست که اينان برخى بر دو پا و برخى بر چهارپا و برخي
بر شکم ميروند. و جالب اينکه فقره دوم و سوم با «واو» بر فقره اول
عطف شده است« فمنهم من يمشى على بطنه و منهم من يمشي
على رجلين و منهم من يمشى على اربع » که ترتيب
و تفريح را نميرساند. يعنى ميتواند هر سه
خزندگان،دو پايان و چهار پايان باهم از آب (نطفه) بوجود آمده باشند.
نکته ديگر اين
که شمارش حيوانات هم از باب حصر نيست بلکه بيان برخى مصاديق
مهم است و گر نه برخى حيوانات پيش از چهارپا دارند و برخي
شنا ميکنند ولى در آيه ذکرى از آنها نشده است .
پس سياق آيه
45 سوره نور سياق آياتى است که خلقت انسان را از آب معرفي
ميکند.
3ـ هر چند که نکات
علمى آيه 45 سوره نور و انطباق آن با يافتههاى علمي
شگفتانگيز بوده و عظمت اين کتاب الهى را نشان ميدهد ولي
ادعاى آقاى دکتر پاکنژاد در مورد معجزه علمى بودن مطالب آيه
45 سوره نور از دو جهت قابل اشکال است.
اول آنکه آيه
فوق تفاسير متعدد دارد و ادعاى ايشان بنابر يک تفسير
صحيح است. پس نميتوان به صورت قطعى گفت آيه همان مراحل
تدريجى و تکاملى خلقت حيوانات را بيان ميکند
تا معجزه علمى باشد.
دوم آنکه بيان
نموديم که اصل تطبيق آيه با مراحل زيستشناختي
تکامل حيونات، مورد اشکال است.
ب : آياتى که به سه مرحله خلقت
اشاره دارند:
آيههاي
ديگرى که مورد استناد طرفداران نظريه تکامل قرار گرفته است
عبارتند از :
« و لقد خلقناکم ثم
صورناکم ثم قلنا للملائکة اسجدوا لآدم»[11]
« و همانا ما شما را
آفريديم و سپس شکل داديمتان و سپس به فرشتگان گفتيم به
آدم سجده کنيد».
و نيز حجر /28
ـ 29 و ص /71 و سجده /8 ـ 9 همين مضمون را دارد .
استاد مشکيني
با طرح آيه 11 سوره اعراف مينويسد:
« آيه فوق از
جمله بهترين آيات قابل استفاده ، براى اثبات اين نظريه
[تکامل] است،زيرا خداوند در اين آيه بيان ميکند
که ابتدا او قبل از شکل دادن به انسان، او را آفريد و بعد از مدت نامعلوم (
به قرينه کلمه ثم) او را به شکل انسان فعلى درآورده است. سپس بعد از
مدتها، فرشتگان را امر به سجود در برابر يکى از افراد نوع انسان کرده
است.»
و سپس سه مرحله خلقت
انسان را از آيه فوق اينگونه استفاده ميکند:
اول: مرحله بعد از
خلقت و پيش از شکلگرفتن به صورت انسان (تکوين او از آب و خاک) .
دوم:مرحله بعد از پيدا
کردن شکل « انسان» و پيش از انتخاب آدم از بين افراد نوع.
سوم : مرحله انتخاب
آدم از بين آنها و بعد از آن امر کردن فرشتگان به سجود بر آدم.[12]
ايشان در توضيح
آيات 28 ـ 29 سوره حجر « انى خالق بشرا من صلصال من حما مسنون فاذا سويته
و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين» و آيه 71 سوره ص ميگويند
که مقصود از « بشر» در اين آيه کل نوع اوست. يعنى نوع و
طبيعت کلى اوست نه فرد بخصوص و برگزيده مانند «آدم».
و در مورد واژه « تسويه»
(جمله سويته) ميگويند: تقريبا به معناى جاري
ساختن انسان در مسير تکامل است تا اينکه به صورت انسان درآمده و آماده
نفخ روح ...گردد.[13]
جالب اين است
که استاد مکارم شيرازى مفسر معاصر، آيات 26 ـ 28 ـ 29 سوره سوره
حجر را به عنوان مهمترين دليل طرفداران ثبات انواع آوردهاند و با
توجه به قرينه ذکر سجده فرشتگان که بلافاصله بعد از آيات فوق در سوره
حجر آمده است . «فسجد الملائکة کلهم اجمعون الا ابليس »[14] « فرشتگان همگي
و بدون استثناء سجده کردند جز ابليس» ميگويند:
« مقصود از انسان و
بشر در آيات فوق شخص آدم است. و طرز بيان اين آيات نشان ميدهد
که ميان خلقت آدم از خاک و پيدايش صورت کنونى انواع ديگري
وجود نداشته است و سپس در پاسخ به استدلال طرفداران نظريه تکامل به واژه «
ثم » (در امثال آيه 11 سوره اعراف ) مينويسند: تعبير به
«ثم» که در بعضى آيات آمده و در لغت عرب براى « ترتيب با
فاصله » آورده ميشود هرگز دليل بر گذشتن ميليونها سال و
وجود هزاران نوع نميباشد بلکه هيچ مانعى ندارد که اشاره به
فاصلههائى باشد که در ميان مراحل آفرينش آدم از خاک و سپس گل
خشک و سپس دميدن روح الهى وجود داشته است. و لذا همين کلمه
«ثم» درباره خلقت انسان در جنين و مراحلى را که پشت سر هم طى ميکند
آمده است (حج /5) پس « ثم » همانگونه که در فواصل طولانى به کار ميرود
در فاصههاى کوتاه هم استعمال مى شود.»[15]
بررسي:
1ـ استفاده استاد مشکيني
از آيه فوق در مورد سه مرحله خلقت انسان عجيب است.
چون هيچ گونه
اشارهاى در ايه 11 سوره اعراف به مرحله سوم (انتخاب آدم از بين
انسانها) نشده بود و صرف امر به ملائکه براى سجده بود. نميدانيم
ايشان اين مرحله سوم را چگونه از آيه فوق استفاده کرده است.
2ـ با توجه به سخنان
دو طرف در مورد آيات مورد بحث ميتوان گفت که اين آيات
ظهورى در نظريه تکامل انواع ندارد.
ج : آياتى که به مرحله اول آفرينش انسان اشاره ميکند
(ماده اوليه):
1ـ ج : آفرينش
انسان از خاک:
« هو الذي
خلقکم من طين ثم قضى اجاً و اجل مسمى عنده »[16]
« اوست که شما را از
گل (آب و خاک) آفريد و سپس مهلتى مقرر کرد و مهلت مقرر پيش
اوست.»
و نيز ص /71 و
سجده /8 و نيز مؤمنون /12 همين مضمون را دارند.
« انا خلقناکم من طين
لازب»[17]
«ما شما را از گل
چسبنده آفريديم.»
« انى خالق
بشرا من صلصال من حما مسنون »[18]
«من بشرى از گل
خشک که از لجن تيره رنگ ريخته شده است ميآفرينم »
استاد مشکيني
درباره اين آيات مينويسد: « تمامى اين آيات
وضع اين نوع (انسان) را قبل از پيدا کردن شکل انسان بيان ميکند
و مقصود فرد فرد انسانها نيست زيرا فردفرد انسانها از خاک آفريده
نشدهاند.
اينکه ميگويد
« قضى اجلا» (مهلتى مقرر کرد) منظور اين است که خداوند، آفرينش
و تکوين انسان را ، حتميت و استوارى بخشيد که مدت آن پيش
خودش معلوم است و شايد هم،اين مدت همان مدت زمان فاصله بين
آغاز آفرينش انسان از خاک تا تحقق تصوير و شکل دادن به انسان و تشکيل
اين نوع خاص از جانداران ، ميباشد.»[19]
ايشان در مورد
آيات 8ـ9 سوره سجده دو احتمال را مطرح ميکنند:
« اول اينکه
بگوييم مقصود از (بدءخلق الانسان) آغاز آفرينش آدم باشد. که در
اين صورت نظريه ثبات انواع تأييد ميشود.
اما اشکال اين
برداشت آن است که لازم ميآيد بقاى نسل با توليد مثل بوسيله
مني، قبل از تشکيل دادن و آراستن و نفخ روح در او انجام گيرد.
دوم اينکه بگوييم
مقصود آغاز آفرينش هر موجود زنده و سپس حرکت دادن آن در مسير تکامل و
آراستن و شکل دادن او به صورت « انسان» و سپس نفخ روح خدا(عقل) در او ميباشد.»[20]
برخى ديگر
از نويسندان درباره آيه « و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طين»[21]
نوشتهاند که آيه فوق اشاره صريح است به اينکه انسان در ابتدا
از خاک آفريده نشده است بلکه از سلالهاى آفريده شده که مقدمه
ظهور نوع انسان شده است.[22]
و جالب اين است
که برخى ديگر همين آيه 12 سوره مؤمنون را دليل رد
نظريه داروين دانستهاند[23] و برخى به معناى عناصر تشکيل
دهنده بدن انسان از خاک و آب دانستهاند.[24]
و برخى ديگر
از نويسندگان آيات فوق را اعجاز علمى قرآن دانستهاند از اين
جهت که جسم انسان از عناصر خاکى تشکيل شده و آيات مذکور نيز
ميگويد انسان را از خاک آفريديم . و ياانسان از
نطفهاى آفريده شده که از عناصر خاکى بوجود ميآيد
. و در هر صورت آيه فوق را معجزه علمى دانستهاند.[25]
بررسي:
1ـ در مبحث « مراحل
خلقت انسان» بحثى تحت عنوان « آفرينش انسان از خاک » داشتيم که
در آنجا آيات مذکور مورد بررسى قرار گرفت و بيان شد که دو تفسير
عمده از اين آيات شده است : اول اينکه همه انسانها از نطفهاي
آفريدهشدهاند که مواد اوليه آن از غذاها و غذا از خاک بوجود آمده
است .[26]
دوم اينکه فقط
حضرت آدم از خاک آفريده شده و بقيه انسانها از نطفه آفريده شدهاند.
پس ميتوان گفت انسانها با واسطه (ع) از خاک آفريده شدهاند .[27]
پس نميتوان به
صورت قاطع به قرآن نسبت دهيم که در اين آيات مرحلهاى از
تکامل نوع انسان از خاک را ميگويد؛ چرا که اگر تفسير اول را بگيريم
(نطفه از مواد خاکى ) ربطى به مسأله تکامل ندارد. و اگر تفسير
دوم ( خلقت آدم از خاک)را بگيريم بيشتر مؤيد نظريه
ثبات انواع ميشود چون خلقت مستقيم انسان از خاک را گوشزد ميکند.
مگر آنکه گفته شود
تعبير «اجل» در آيه 2 سوره انعام دلالت بر فاصله زمانى بين
خلقت انسان از خاک ميکند، که در اين صورت مبحث بعدى پيش
ميآيد.
2ـ « اجل » در اصل به
معنى مدت معين و «قضى اجل» به معنى تعيين مدت
و يا به آخر آخرين موقع پرداخت بدهي) و اينکه به فرا رسيدن
مرگ اجل ميگويند به خاطر اين است که آخرين لحظه عمر
انسان در آن موقع است. اما با توجه به آيات ديگر قرآن و روايات
اهل بيت (ع) « اجل مسمي» در قرآن به معنى مرگ طبيعي
و «اجل» به معنى مرگ زودرس است. [28]
پس معلوم ميشود
مقصود آيه،مدت بين خلق انسان تا مرگ است . يعنى :«اوست
خدائى که شما را از گل آفريد پس از آن مدتى را مقرر ساخت که در
اين مدت،انسان در روزى زمين پرورش يابد و تکامل پيدا
کند و اجل حتمى (مرگ) در نزد اوست.» و اين مدت ربطى به مرحله
تکامل از خاک تا انسان ندارد بلکه مرحله زندگى دنياست.
3ـ سلاله به معناي
برگزيده و خلاصه چيزى است و در آيه 12 سوره مؤمنون برخي
به معناى نطفه گرفتهاند که ما حصل و برگرفته انسان است[29] و در هر صورت اين
آيه دلالت بر فاصله زمانى بين خاک و سلاله ندارد. و اگر بر
نطفه هم دلالت داشته باشد اين مطلب باز از مورد بحث خارج است.
4ـ با توجه به
احتمالات مختلف در آيات فوق که موجب ميشود تفسير قطعى از
آيات ارائه نشود،پس مسأله اعجاز علمى در اينجا منتفى است
. (در مبحث مراحل خلقت انسان توضيح بيشترى در مورد آيات
فوق داديم.)
2ـ ج : آفرينش انسان از آب :
« و هو الذي
خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا»[30]
« و او خداوندي
است که از آب بشرى آفريد و او را اصل نژاد و مايه توليد
نسل انسان گردانيد.»
« بدء خلق الانسان من
طين ثم جعل نسله من سلاله من ماءمهين »[31]
« و آفرينش
انسان را از گل (آب و خاک) آغاز کرد،سپس خلقت نسل او را بر اساس آنچه از آب بيقدر
جدا ميشود قرار داد.»
استاد مشکيني
به آيه 56 سوره فرقان مثل همان تقرير آيات خلقت انسان از خاک
استدلال کرده و مينويسد:
« اين آيات
وضع اين نوع (انسان ) را قبل از پيدا کردن شکل انسان،بيان ميکنند.»[32]
بررسى :
در مبحث « مراحل خلقت
انسان» بحثى تحت عنوان «آفرينش انسان از آب» داشتيم و در آنجا بيان
شد که در مورد آيات فوق دو تفسير عمده وجود دارد.
اول اينکه
مقصود از خلقت انسان از آب اين است که مقدر زيادى آب در بدن
انسان (حدود 70%) وجود دارد.[33]
دوم اينکه
مقصود آن است که انسان از آب نطفه و منى آفريده شده است.[34]
بنابراين آيات
فوق ربطى به مراحل تکامل خلقت انسان و نظريه داروين ندارند.
3ـ ج : آفرينش انسان از نطفه :
« انا خلقنا الانسان
من نطفة امشاج نبتليه»[35]
« ما او را از آب
نطفه در هم آميخته خلق کرديم تا او را بيازمائيم.»
و عبس/19 (من نطفة
خلقه) نيز همين مضمون را دارد.
استاد مشکيني
در مورد آيه 2 سوره دهر مينويسد:
« معناى «نطفه»
در آيه مزبور «آب » است که مواد و اجزاءبهم آميخته داخل آن (امشاج)،
آن را به صورت گل و لجن ريخته شده(حمأ مسنون) درآورده بودند و از همين
ماده اوليه حياتي، ابتدا سلولها و بعد، انواع جانوران نخستين
و بعد حيوانات بالاتر و .... پديد آمدهاند.»[36]
و در مورد آيه
19 سوره عبس مينويسد:
« بنابراين معني
آيه، در صورتيکه «نطفه» را به معنى «آب» بگيريم چنين
ميشود که : خداوند نوع « انسان» را از آبى مخصوص (شايد همان آب
آميخته با گل و لاى و عناصر زمينى يا خاکي
باشد که موجودات زنده از آن بوجود آمدهاند) آفريد. پس بر او مقدر ساخت که
از حالتى به حالتى ديگر تغيير يابد .(تحول و
تکامل) تا اينکه به صورت شکل « انسان » در آمد.»
سپس به معناي
دوم آيه توجه ميکند که منظور از نطفه « مني» باشد که آيه
خاص افراد انسان ميشود نه نوع انسان .[37]
بررسي:
در مبحث « مراحل خلقت
انسان» بيان کرديم که «نطفه » در لغت به معناى سيلان ضعيف
هر چيزى است به آب خالص نيز نطفه اطلاق شده است و به نطفه مرد و
زن،نطفه گويند چون سيلان دارد. و سپس معناى لغوى و
اصطلاحى قرآنى نطفه را بررسى کرديم. در مورد تفسير
آيه 2 سوره دهر يازده ديدگاه وجود داشت که مهمترين آنها عبارتند
از :
1ـ اختلاط نطفه زن و
مرد.
2ـ به معني
استعدادهاى درونى و عوامل وراثت
3ـ اختلاط مواد ترکيبي
نطفه (اجزاء آن)
4ـ همه اينها
با همديگر
5ـ به معني
تطورات نطفه در دوران جنيني. [38]
ولى کسي
از مفسران را نيافتيم که « نطفه » را به معناى «آب» تنها (نه
نطفه مرد نه مخلوط آنها)تفسير کنند . و خود واژه امشاج هم قرينه است
که آب مراد نيست.
اما اينکه
«نطفه» به معناى آب همراه با گل و لجن باشد در معانى لغوى و
اصطلاحى « نطفه» وجود ندارد .
پس نطفه يا بايد
به معناى منى مرد يا مايع جنسى زن و مرد باشد و تفسيري
که استاد مشکينى ارائه کرد موافق هيچکدام از معانى لغوي
و اصطلاحى آيه نيست.
د :آياتي
که به مرحله دوم آفرينش انسان اشاره ميکند (بعد از شکلگيري
انسان و قبل از انتخاب آدم(ع)):
« کان الناس امةواحدةفبعث
الله النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الکتاب بالحق ليحکم
بينالناس فيما اختلفوا فيه و ما اختلف فيه ...»[39]
« مردم همه گروه واحدي
بودند،پس خداوند ،پيامبران را به عنوان بشارت و بيمدهنده فرستاد و
همراه آنها کتاب را براستى و حق فرود آورد تا درباره آنچه انسانها باهم
اختلاف کردهاند،حکم کند و اختلاف نکردند در آن....»
و نيز آيه
19 از سوره يونس همين مضمون را دارد .
استاد مشکيني
معتقدند که بعد از شکل گرفتن ساختمان وجودى انسان و قبل از انتخاب «آدم» از
بين افراد انساني، مرحلهاى بر انسان گذشته است که همه امت واحدي
بودند و بدون مذهب زندگى خود را در پرتو عقل خويش ميگذراندند.
ايشان دو آيه فوق را اشاره به اين مرحله از حيات بشري
ميداند و مينويسد:
« چنانکه از ظاهر آيه
معلوم ميشود، پيش از بعثت انبياء زمانى بر انسانها
گذشته است که آنها امت واحدى بودند و مفهوم واحد بودن مردم در آيه فوق
چنانکه عدهاى از مفسرين گفتهاند و اخبار و روايات هم آن را
تفسير کردهاند،اين است که بدون «مذاهب» و احکام آسمانى بودند
و با عقلها ، انديشهها و فهمهاى خودشان زندگى ميکردند
. پس آيه کاملاً با منظور ما (مرحله دوم از خلقت آدم در نظريه تکامل
منطبق است.)
و سپس واژه اول «
اختلاف » را در آيه به معناى اختلافات مادى و دنيوي
و تضادهاى طبقاتى پيش از بعثت پيامبران معنا ميکند
. و واژه دوم اختلاف (در ادامه آيه را به معناى اختلافات ديني
و اعتقادى بعد از بعثت انبياء معنا ميکند.[40])
استاد مکارم شيرازي
نيز از آيه 213 سوره بقره چهار مرحله زندگى بشر را برداشت کردهاند
.
مرحله اول: زندگي
ساده نخستين که هنوز بشر به زندگى اجتماعى عادت نکرده بود.
تضادهائى نبود و طبق فطرت خدا را ميپرستيد.
مرحله دوم: زندگي
انسان شکل اجتماعى به خود ميگيرد.
مرحله سوم : تضادها
واختلافات اجتناب ناپذير اجتماعى به وقوع ميپيوندد.
مرحله چهارم :انبياء
از طرف خدا مأمور نجات انسان ميشوند.
و در پايان
متذکر ميشوند که : آغاز پيدايش دين و مذهب به معناي
واقعى هم زمان آغاز پيدايش انسان نبوده، بلکه هم زمان با آغاز پيدايش
اجتماع و جامعه به معناى واقعى بوده است. بنابراين جاي
تعجب نيست که نخستين پيغمبر اولوالعزم و صاحب آئين و شريعت
نوح پيامبر بود نه حضرت آدم(ع).[41]
بررسى :
از آيات فوق دو
برداشت ميتوان کرد:
الف ـ زندگي
انسان پس از پيدايش در کره زمين دو مرحله داشته است يک
مرحله بدون هيچ پيامبرى بوده و بعد «آدم» از بين مردم
برانگيخته شد. و زندگى انسان با دين و پيامبران آغاز شد .
پس آدم اولين انسان روى زمين نبوده است (و اين با نظريه
تکامل داروين سازگار است)
ب : بعثت انبياء
دو گونه بوده است در مرحله اوليه بعد از خلقت آدم و گسترش نسل پيامبران
بدون کتاب و شريعت بودند که بشر را در حد زندگى اوليه فردي
او راهنمايى ميکردند .
در مرحله دوم که زندگي
اجتماعى شروع شد و بشر محتاج قانون شد، پيامبرانى مثل حضرت نوح
(ع) با شريعت و کتاب آمدند. بنابر برداشت دوم از آيه، آدم اولين
انسان روى زمين بوده است ( و اين با نظريه ثبات انواع
سازگار است).
استاد مشکيني
برداشت اول (الف) را داشتهاند و آنچه که از ذيل کلام استاد مکارم برميآيد
برداشت دوم (ب) است . با توجه به دو احتمال فوق در آيه نميتوان به
صورت قطعى يکى از دو نظريه تکامل يا ثبات انواع را
به آيه فوق نسبت داد.
هـ : آياتى که به مرحله سوم (انتخاب آدم از بين انسانها
) اشاره دارد:
« ان الله اصطفي
آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين »[42]
« به درستى که
خداوند آدم و نوح و ال ابراهيم و آل عمران را بر عالميان برگزيد»
دکتر يدالله
سحابى در مورد آيه فوق ميگويد:
« به تصريح اين
آيات (آل عمران/33 ـ اعراف /11 ـ سجده /7ـ9) آدم از ميان جمعي
که مثل او بوند و از پيش با او ميزيستند برگزيده شد....
و لهذا بيان آنکه نوع انسان از آدم پديد آمده است از نظر قرآن مبنا و
اساس ندارد و به هيچ وجه درست نيست.»[43]
و در مقابل آقاي
مسيج مهاجرى که معتقد است قرآن کريم به هيچ وجه فرضيه
تکامل را تأييد نميکند ،در توجيه آيه 33 سوره آل
عمران مينويسد:
« چون العالمين
عام است،آدم،نوح،آل ابراهيم و آل عمران از ميان تمام مردم قبل و
بعد خود برگزيده شدهاند. و ممکن است بگوييم آدم(ع) بعد از مدتي
که صاحب فرزندان .... شد برگزيده شد. (پس قبل از آدم انسانهاى ديگري
وجود نداشتهاند)»[44]
استاد مکارم شيرازي
نيز با رد سخنان برخى نويسندگان که آيه « علي
العالمين » را دليل مسأله تکامل انواع دانستهاند و ميگويند
:در عصر آدم (ع)، عالميان يعنى «جامعه انساني» وجود
داشته است،بنابراين مانعى ندارد که انسان نخستين که ميليونها
سال قبل بوجود آمده از حيوانات ديگر تکامل يافته، و « آدم» تنها
يک انسان برگزيده بوده است، مينويسند:
«هيچ گونه دليلي
در دست نيست که منظور از عالمين دراينجا انسانهاى معاصر
آدم بوده باشند بلکه ممکن است مجموع جامعه انسانيت در تمام طول تاريخ
بوده باشد. بنابراين لزومى ندارد که معتقد باشيم در عصر آدم،انسانهاي
زيادى وحود داشتند که آدم از ميان آنها برگزيده
باشد.»[45]
استاد مصباح يزدي
با طرح آيه 33 آل عمران و نظراتى که ميگويد « آدم از بين
انسانهاى ديگر برگزيده شد.» مى نويسند:
« ميتوان گفت
که : انسانى را بر همه انسانهايى که از پس او ميآيند
ترجيح دادم... و اگر تنزل کنيم و بپذيريم که لازم است در
عصر حضرت آدم،انسانهايى ديگر باشند ، ميتوانند فرزندان
خود او بوده باشند.»[46]
بررسي:
با توجه به دو تفسيري
که از آيه فوق شد آيه 33 آل عمران در رديف آياتي
قرار ميگيرد که دو احتمال در معناى آنها ميرود و نميتوان
بطور قاطع گفت که آيه ظاهر يا نص در يک مورد است،تا دليل
بر نظريه تکامل انواع يا ثبات انواع باشد.
دوم: آياتي
که در رابطه با اثبات نظريه ثبات انواع (فيکسيسم) مورد استناد
واقع شده است
اين آيات
نيز به چند دسته تقسيم ميشوند:
الف : آياتى که خلقت همه انسان
را از يک نفس واحد ميداند:
« هو الذي
انشأکم من نفس واحدة فمستقر و مستودع »[47]
« او خدائى است
که همه شما را از يک تن در آرامشگاه و وديعتگاهى بيافريد.»
و نيز نساء /1
ـ اعراف /189 ـزمر /6 همين مضمون را دارند . و نيز آياتي
که خطاب «بنيآدم» به انسانها ميکند، مثل : اعراف /27 ـ 35 ـ يس
/60 ـ اسراء /70.
استاد مشکيني
در طرح نظريه ثبات انواع (فيکسيسم) که معتقدند «آدم» نخستين
انسانى است که خداوند او را آفريده و حواء دومين فرد از افراد
نوع انسان ميباشد و خداوند ساير افراد انسان را از نسل اين دو
فرد بوجود آورد، مينويسد:
« از جمله آيات
که پيروان عقيده فوق به آن استدلال ميکنند آياتي
هستند که تمامى مردم را آفريده از « نفس واحد» (يک فرد) اعلام ميکنند
و در برخى آيات از جفت او نيز ياد کرده و هيچ اشکالي
ندارد که نفس واحده را آدم و جفت او را حواء بدانيم.»
سپس در تفسير آيه
98 سوره انعام مينويسد:
« منظور آيه اين
است که خداوند شما را از آدم آفريد، پس گروهى از شما هماکنون در صلب
پدران يا رحم مادران(مستقر) ميباشيد و گروهى نيز
از شما تا روز قيامت در گورها به وديعت نهاده (مستودع ) شدهاند.»
سپس تفسير ديگري
از طرفدران نظريه تکامل انواع در مورد آيه 98 سوره انعام ذکر ميکنند
و مينويسند:
« معتقدين به
تکامل در تفسير آيه مزبور ميگويند که خطاب شامل تمامي
افراد نوع انسان(گذشته و آينده و حتى آدم و حواء) ميشود. اين
است که ميتوان گفت مراد از « نفس واحده» (يک تن ) همان موجود زنده
نخستين از موجودات تکسلولى است که تمام موجودات زنده از آن بوجود
آمده و با ترکيبات ، فعل و انفعالات و توليد مثل،به صورت انواع مختلف
جاندران و سرانجام به صورت « انسان» درآمده است.
بنابراين معني
آيه اينگونه مى شود: شما انسانها از نفس واحده ( يک تن)
آفريده شدهايد ، برخى از انواع تحول يافته به هم، از
اجداد شما، مدتهاى زيادى بر روى زمين « مستقر »
شدند ولى برخى از آن انواع جانداران، بطور محدود،موقت و مستودع (به
صورت امانت) عمر کردند و بزودى از بين رفتند.»[48]
و سپس متذکر ميشود
که اگر تفسير اول را هم بپذيريم با عقيده تکامل انواع
منافات ندارد چرا که ممکن است همه انسانهاى موجود زمين از نسل آدم و
حواء بوده باشند ولى قبل از آدم و حواء نيز انسانهاى ديگر
بودهاند که منقرض شدهاند . و نسل منتخب يعنى آدم که صاحب عقل بود
باقى ماند .[49]
استاد مکارم شيرازي
در مورد تعبير « نفس واحده» در آيات فوق مينويسند:
« منظور از نفس واحده
يک واحد شخصى است و اشاره به نخستين انسانى است که قرآن
او را به نام «آدم» پدر انسانهاى امروز معرفى کرده و تعبير «بنيآدم»
که در آيات فراوانى از قرآن وارد شده نيز اشاره به همين
است و احتمال اينکه منظور وحدت نوعى بوده باشد از ظاهر آيه بسيار
دور است.» [50]
ايشان در مورد
مستقر و مستودع نيز چنداحتمال تفسيرى را ذکر ميکنند.[51]
بررسي:
نفس در آيات
قرآن به معناى روح و ذات (و گاهى بدن انسان)آمده است[52]و بر فرض
قبول سخنان استاد مشکينى (نفس يعنى موجودات قبل از انسان)
در نهايت توانستهايم بگوييم که آيات مورد بحث دو
تفسير دارد يکى خلقت همه افراد از آدم و يکى خلقت
آدم و انسانها از موجودى که قبل از آنها بوده است.
تفسير دوم با
نظريه تکامل سازگار است همانطور که تفسير اول با نظريه ثبات
انواع سازگار است و کلام استاد مشکينى (سازگارى تفسير اول
با نظريه تکامل) مبتنى بر اين فرض است که ثابت کنيم «آدم»
با فاصله و واسطه حيوانات ديگر از خاک آفريده شده است . که در
بحث بعدى آن را بررسى ميکنيم . پس به طور قاطع نميتوان
اين آيه را دليل نظريه تکامل يا ثبات انواع دانست.
ب : آياتى که خلقت آدم (ع) را از
خاک ميدانند:
« ان مثل عيسي
عندالله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فيکون»[53]
« همانا مثل عيسي(ع)
در پيش خداوند همانند مثل آدم است که خداوند او را از خاک آفريد . و
سپس به او گفت موجود شو پس شد.»
«خلق الانسان من
صلصال کالفخار »[54]
« خداوند ،انسان را
از گل خشک همانند سفال بيافريد.»
دکتر عدنان شريف
تمام آياتى را که خلقت انسان از خاک را مطرح ميکند با نظريه
داروين معارض ميداند؛ چرا که ميگويد انسان از خاک آفريده
شده نه از موجود قبلى که زنده بوده است.[55]
استاد مشکيني
در مورد آيه 59 سوره آل عمران دو احتمال را مطرح ميکند:
اول اينکه آيه
دليل ثبات انواع باشد . چرا که از ظاهر آيه بر مى آيد که
خداوند آدم را از خاک آفريد يعنى او را از خاک صورت و شکل داد
سپس به او گفت انسانى زنده باش پس چنين شد و اين همان مطلوب عقيده
ثبات انواع است. و وجه شبه در اينجا چگونگى آفرينش يعني
بدون پدر و مادر آفريده شدن است.
دوم اينکه بگوئيم
آيه با نظريه تکامل منافاتى ندارد. چرا که اشکالى در تشبيه
عيسى (ع) به آدم (ع) از لحاظ خلقت از خاک، غذا ،نطفه و علقه تا ولادت
و بعد از آن نيست. و همچنين اشکالى نيست که بگوييم
خداوند به عيسي(ع)، همراه پيامبرى ازهمان آغاز زندگي
عقل و نيروى درک و انديشه از طريق اعجاز و اراده ماوراء
طبيعى خود برخلاف قانون طبيعت و ... اعطاء نمود چنان که به آدم
نيز عقل و يا علم و نبوت را بدينگونه داد.
وجه شبه در آيه
همان همانندى در ذکر آفرينش و علماست.و «کن» (باش) که خداوند به آدم ميگويد
،بدين معنا است که : عاقل و عالم يا عالم و پيامبر باشد.
و در اينجا وجه
شبه در ذکر آفرينش از خاک، آفرينش اصلى و ذاتى است و ميخواهد
بطلان آنچه را در ذهن آنها (مسيحيان) فرو رفته يعنى اينکه
ميگويند آفرينش عيسى (ع) و آدم (ع) از طريق
سنن و قوانين جارى خدائى در خلقت انسان، صورت نگرفته است،اعلام
کند.[56]
ايشان در جاي
ديگر با طرح آيه 14 سوره رحمن دو تفسير از آيه ميآورد
و در نهايت به اين نتيجه ميرسد که اين آيه
به تنهايى بر ثبات انواع و بر تکامل انواع دلالت ندارد . و مجمل است و
اثبات هر دو قول را ميتوان از آن برداشت کرد.[57]
دکتر احمد ابوحجر با
طرح آيات فوق مينويسد: اين آيات اشاره ميکند
که خدا آدم (ع) را در ابتدا از خاک به همين شکل آفريد و هيچ آيه
از قرآن اشاره به تحول انسان از نوعى به نوع ديگر ندارد.[58]
استاد مکارم شيرازي
در ذيل آيه 59 سوره آل عمران پس از شحر شأن نزول آيه که در مورد
مسيحيان نجران است و آنها ولادت حضرت عيسى (ع) را مطرح
کردند و بدون پدر بودن او را دليل الوهيت او گرفتند و آيات فوق
به آنان پاسخ داد و چون مسيحيان قبول نکردند آنها را به مباهله دعوت
کرد ميگويد: منظور از (خلقه من تراب) در آفرينش آدم همان آفرينش
جسم آدم و جنبه مادى او است و اين مطلب به قرينه جملههاي
بعدى بدست ميآيد. که اشاره به آفرينش حيات و روح ميکند
و ميگويد « ثم قال له کن فيکون» « سپس به او گفت موجود شو، او
هم موجود گرديد.» يعنى با فرمان آفرينش «حيات و
روح» به کالبد آدم دميد.[59]
استاد مصباح يزدي
نيز با طرح شأن نزول آيه 59 سوره آل عمران و اينکه آيه
درصدد پاسخ به پدر نداشتن حضرت عيسي(ع) بوده است،مى نويسند:
« اين استدلال
به درستى نشان ميدهد که اگر فرض کنيم حضرت آدم(ع)از نسل ميانگيني
بين خاک و خود بوجود آمده،مثلاً از انسانهايى که عقل نداشتهاند،اين
استدلال نميتواند استدلال تامى باشد زيرا نصاراى نجران ميتوانستند
بگويند ،حضرت آدم از نطفهاى حيوانى بوجود آمده است.
اگر ما اين
استدلال را تمام بدانيم ـ که هست ـ ناچار بايد بپذيريم که
حضرت آدم(ع) از نسل هيچ موجود ديگرى بوجود نيامده
است.»[60]
بررسى :
در اينجا توجه
به دو نکته لازم بنظرميرسد:
الف ـ به نظر ميرسد
که در آيه 59 سوره آل عمران « مثل عيسى عندالله کمثل آدم» ميتوان
وجه شبه را به چند گونه تصور کرد:
1ـ تشبيه از
جهت پدر نداشتن آدم و عيسي(ع).
2ـ تشبيه از
جهت خلقت هر دو از خاک با واسطه (يعنى مواد غذائى تبديل
به نطفه، علقه ... تا انسان شد ) و در عيسي(ع) اين کار از طريق
حضرت مريم (ع) صورت گرفت و در آدم(ع) از طريق انسانها يا ميمونهاي
نسل قبل از او.
3ـتشبيه از
جهت نبوت هر دو باشد.
4ـ تشبيه از
جهت علم و عقل هر دو باشد.
5ـ تشبيه از
جهت اصل خلقت از خاک (در مقابل مسيحيان که عيسى (ع) را
خاکى نميدانستد )
وجه شبههاي
شماره سه و چهار در آيه مورد بحث از جمله «کن» (ادامه آيه) برداشت ميشود.
ولى به نظر ميرسد جمله « ثم قال له کن فيکون» در مقام بيان
وجه شبه نباشد بلکه مرحله دوم خلقت را بيان ميکند که ايجاد روح
است و در تمام افراد انسان وجود دارد که در آيات ديگر تحت عنوان «
نفخت فيه من روحي» به آن اشاره شده بود.
وجه شبه اول با توجه
به شأن نزول، نزديکتر از وجه شبه سوم و چهارم است.
اما به هر حال فقط
وجه شبه دوم يا پنجم در خود آيه تصريح شده است. چرا که جمله
(خلقه من تراب) بيان وجه شبه عيسي(ع) و آدم(ع) است. که فقط به
خاک اشاره کرده است.
ب : در مورد خلقت عيسى (ع) از
خاک دو احتمال وجود دارد:
1ـخلقت بلا واسطه از
خاک
2ـ خلقت باواسطه
سلسله موجود از خاک(و همين دو احتمال در مورد آدم نيز وجود دارد.»
اما خلقت بلاواسطه از
خاک در اينجا صحيح نيست چرا که حضرت عيسي(ع) بلا
واسطه از خاک آفريده نشده است بلکه از جسم مريم(ع) بود که مريم
(ع) با واسطه مواد غذائى او را از خاک بوجود آورد. پس فقط وجه شبه دوم (خلقت
با واسطه از خاک) باقى ميماند و اين مطلب شاهدى بر نظريه
تکامل است نه بر نظريه ثبات انواع. البته اين احتمال نيز در آيه
فوق بعيد نيست که بگوييم وجه شبه پنجم مراد است چرا که مسيحيان
نجران اصل خلقت عيسى (ع) و خاکى بودن او را قبول نداشتند و او
را غير مخلوق و ماوراءطبيعى ميدانستند . پس آيه
درصدد رد اين نظر آنهاست و در مقام بيان واسطه داشتن يا نداشتن
خلقت آنها از خاک نيست . يعنى آيه درصدد رد اين نظر
آنهاست و در مقام بيان واسطه داشتن يا نداشتن خلقت آنها از خاک نيست.
يعنى آيه درصدد بيان واسطه و عدم واسطه نيست پس نميتواند
دليلى بر نظريه تکامل انواع يا ثبات انواع باشد.
سوم : آياتى که قابل انطباق با هر دو نظريه تکامل و
ثبات انواع هست:
1ـ« خلق الانسان من
نطفة فاذا هو خصيم مبين»[61]
« خداوند انسان را از
نطفه بيافريد و آنگاه او به خصومت و دشمنى آشکار برخاست.» و همين
مضمون در يس /77 و النجم /66 .
2ـ « اکفرت بالذي
خلقک من تراب ثم سواد رجلاً»[62]
« آيا به آن
خدائى که ترا از خاک آفريد و سپس ترا به صورت مردى درآورد ،
کافر شدي»
و نيز همين
مضمون در فاطر /11.
3ـ « الذى خلقک
فسواک فعدلک فى اى صورة ماشاء رکبک»[63]
« آن(خدائى که
) ترا بيافريد پس به صورتى کامل بياراست و بعد ترا به
اعتدال آورد (به اندازه ساخت) و به هر صورتى که خود خواست ترا ترکيب و
شکل داد.»
4ـ «خلق الانسان من
علق»[64]
« انسان را از علق يا
خون بسته .... آفريد»
که مراد از «علق» خاک
چسبيده (طين لازب) يا خونبسته در رحم است (با توجه به تناسب با
دو قول مختلف مورد بحث )[65]
بررسي:
هر چند که انطباق اين
آيات با هر دو نظريه قابل اشکال است ولى از آنجا که برخي
از اين آيات قبلاً مطرح شد و بررسى شد و در مورد بقيه آيات
صاحبنظران براى اثبات نظريه تکامل يا ثبات انواع به
آنهااستدلال نکردهاند . لذا از بحث و تفصيل بيشتر در اين مورد
پرهيزميکنيم.
جمعبندى و بررسى نهايى مبحث نظريه
تکامل و قرآن:
از طرفى نظريههاي
علمى در جوامع علمى معاصر به صورت نظريات « ابطال پذيري»
مطرح ميشود يعنى به صورت افسانههاى مفيد پذيرفته
ميشود و تا وقتى نظريه بهترى جانشين آن نشده از دايره
علم بيرون نميرود و لذا نظريه تکامل هر چند که اثبات قطعي
نشده است،ولى امروزه يک نظريه مورد قبول اکثريت جامعه
علمى (علوم تجربى ) است . هر چند که هنوز هم نظريه ثبات انواع
به صورت يک احتمال مطرح است.
از طرف ديگر
همانطور که مشاهده کرديم آيات قرآن قابل انطباق با نظريه تکامل
و نظريه ثبات انواع هر دو هست و هيچ آيهاى بدست نيامد
که نص باشد و يا ظهور قوى در يکى از دو طرف داشته باشد.
پس نمى توان يکى از دو نظريه را به صورت قطعى به
قرآن نسبت داد.
تذکرات :
1ـ لازم نيست
قرآن در موردهر نظريه علمى به صورت اثبات يا نفى نظر داده
باشد. چون کتاب هدايت است و اشارات علمى را در حد لزوم و در راستاي
هدف هدايت استفاده ميکند.
2ـ قبول يا رد
نظريه تکامل با اثبات خدا و ديندار بودن يا نبودن انسانها
ملازمهاى ندارد.
يعني
همانطور که ميتوان نظريه تکامل را نپذيرفت و ديندار بود،ميتوان
قائل به نظريه تکامل باشيم ولى وجود ناظم (خدا) را براي
سلسله منظم موجودات ( از تکسلولى تا انسان)ثابت کنيم و ديندار
باشيم. همانطور که برخى از پزشکان متعهد به اين امر تصريح
کردهاند.[66]
3ـ پذيرش نظريه
تکامل و انطباق آن با آيات قرآن دليلى بر اعجاز علمى قرآن
نيست؛ چرا که از طرفى آيات مورد استناد داراى احتمالات
تفسيرى متعددى بود و تفسير موافق نظريه تکامل قطعي
نبود و از طرف ديگر انطباق مراحل تطور موجودات زنده (تکسلولى تا
انسان) بر آيات مورد استناد اشکالاتى داشت. (همانطور که ذيل آيه
45 سوره نور بيان کرديم).
پينوشتها:
[1] انبياء/30.
[2] تکامل در قرآن، ص
23 ـ 24.
[3] ر.ک: في
ظلال القرآن، ج 6، ص 111.
[4] عبدالغني
الخطيب، قرآن و علم امروز، ترجمه دکتر اسدالله مبشري، ص 129 ـ 130 ،
با تلخيص.
[5] ر.ک: تفسير
نمونه، ج 13، ص 396 و ج 9، ص 25 ـ 26 و نيز به مبحث « مراحل خلقت انسان» در
همين نوشتار مراجعه کنيد.
[6] نور /45.
[7] تکامل در قرآن، ص
24ـ 25.
[8] گذشته و آينده
جهان، ص 39 ـ 42.
[9] اولين
دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 1، ص 150 ـ 154.
[10] ر.ک: تفسير
نمونه،ج 14، ص 508 ـ 509 و نيز به مبحث « منشأ پيدايش حيات
درزمين» و مبحث « مراحل خلقت انسان» در همين نوشتار مراجعه کنيد.
[11] اعراف /11.
[12] تکامل در قرآن،
ص 25 ـ 26 با تلخيص.
[13] همان،ص 30 ـ
32.
[14] حجر /30 ـ 31.
[15] تفسير
نمونه، ج 11، ص 88 ـ 89 با تلخيص.
[16] انعام /2.
[17] صافات / 11.
[18] حجر/29.
[19] تکامل در قرآن،
ص 26ـ27 با تلخيص.
[20] همان،ص 32ـ33.
[21] مؤمنو ن/12.
[22] ر.ک: دکتر مصطفي
محمود، القرآن، محاولة لفهم عصري، ص 53 ـ 55.
[23] ر.ک: بسام دفضع
، الکون و الانسان بين العلم و القرآن، ص 152
[24] ر.ک: بسام دفضع
، الکون و الانسان بين العلم و القرآن، ص 152
[25] محمد محمود
اسماعيل، الاشارات العلمية فى الايات الکونيةفي
القرآن الکريم، ص 11.
[26] ر.ک: تفسير
نمونه،ج 14، ص 23 و ص 207 و ج 17، ص 125 و ج 20 ، ص 165 و نيز مطالب شگفتانگيز
قرآن، ص 86ـ88 و عبدالفتاح طباره، سيرى در قرآن، ترجمه رسول دريايي
، ص 225 و بيآزار شيرازي، گذشته و اينده جهان ، ص 52.
[27] استاد مصباح يزدي،معارف
قران، ص 330.
[28] استاد مصابح يزدي،معارف
قرآن، ص 330 .
[29] ر.ک: مفردات
راغب ماده سل .
[30] فرقان/54.
[31] سجده/8ـ9.
[32] تکامل در قرآن،
ص 27.
[33] ر.ک: استاد
مصباح يزدي، معارف قرآن، ص 320 ـ329 و مطالب شگفتانگيز قرآن،
ص 97 و تفسير نمونه ،ج 13،ص 396 و ج 15، ص 126.
[34] ر.ک: استاد
مصباح يزدي، معارف قرآن،ص 329 و 330 و موريس بوکاي، مقايسهاي
ميان تورات ،انجيل ، قرآن و علم،ص 272 و طب در قرآن، ص 81 و تفسير
نمونه ، ج 13،ص396 و ج 15، 126 و ج 17، ص 126.
[35] دهر/2.
[36] تکامل در قرآن،
ص 39.
[37] همان، ص 42.
[38] ر.ک:الميزان
،ج 20،ص 209 و 210 و نمونه،ج 25،ص 334.
[39] بقره /213.
[40] تکامل در قرآن،ص
27ـ28.
[41] تفسير
نمونه،ج 2،ص 58.
[42] آل عمران/33.
[43] خلقت انسان، ص
108.
[44] نظريه
تکامل از ديدگاه قرآن،ص 54 و 56.
[45] تفسير
نمونه،ج 2، ص 391.
[46] معارف قرآن، ص
345.
[47] انعام / 98.
[48] تکامل در قرآن،
ص 46 ـ 47 با تلخيص .
[49] ر.ک: همان،ص 48.
[50] تفسير
نمونه،ج 3،ص 345.
[51] تفسير
نمونه،ج 5، ص 367.
[52] تفسير
نمونه، ج 3، ص 245 و نيز مفردات راغب، ماده نفس.
[53] آل عمران/59.
[54] رحمن /14.
[55] ر.ک: دکتر عدنان
الشريف، من علوم الارض القرآنية، ص 207.
[56] تکامل در قرآن ،
ص 55 ـ 56 با تلخيص .
[57] همان،ص 54 ـ 56
با تلخيص.
[58] ر.ک: دکتر احمد
عمر ابو حجر،التفسير العلمى للقرآن فى الميزان،ص 400.
[59] تفسير
نمونه،ج 2، ص 435 ـ 436.
[60] معارف قرآن، ص
342.
[61] نحل/ 4.
[62] کهف / 37.
[63] انفطار /87.
[64] علق/21.
[65] استاد مشکيني،
تکامل در قرآن ، ص 63 ـ 66.
[66] اولين
دانشگاه و اخرين پيامبر ، ج 1، ص 154.
منبع : کتاب پژوهشى در اعجاز علمى قرآن (جلد دوم) صفحه 277
ـ 256