قرآن گواه جاويد پيامبر صلى الله عليه و آله (2)
قرآن گواه جاويد پيامبر صلى الله
عليه و آله (2)
دکتر محمدرضا غفوريان
چکيده:
هدف
اصلى اين نوشته کاويدن ويژگيهاى قرآن است که پيامبر
و مسلمانان آن را نشانه جاويدان الهى بودن دعوت پيامبر مىدانند. در اين
بخش از مقاله، نخستبه ماندگارى و دستنخوردگى قرآن اشاره گرديده و با نگاهى
تاريخى گفته شده است که با توجه به انبوهى توزيع اين کتاب،
امکان دگرگونسازى آن در هيچ برههاى از تاريخ اسلام، پذيرفتنى
نيست. سپس به بررسى ادبيات قرآن پرداختهايم و با جداسازى دو
جنبه: الف) استوارى دستورى يا سامانمندى قرآن به عنوان مرجع و حجت در زبان
تازى حتى نزد غير مسلمانان؛ و ب) زيبايى و آرايههاى
واژگانى و خوشآهنگى و دلانگيزى متن قرآن، گفتهايم که تصديق
هر کدام از اين دو براى دريافتشگفتى و ژرفاى قرآن، نياز حتمى
به آشنايى با زبان عربى ندارد و براى هرکس شدنى است، که اين خود يکى
از دريچههاى نگاه به جنبه اعجاز همگانى و هميشگى قرآن مىباشد.
در
گفتار شماره پيشين آوردهايم که شمارگان انبوه قرآن در گذر همه
سدههاى پيدايش اين کتاب و ماندگارى نسخههاى فراوان و بىشمار
همه عصرها، راه بررسى موشکافانه متن دينى مسلمانان را بسى آسان و هموار
ساخته است. هرکس مىتواند با پژوهش در نسخههاى فراوان در موزهها، مسجدها و
مدرسههاى خاور و باختر کره خاک، به ارزيابى ادعاى يکنواختى و
دستنخوردگى قرآن، که مسلمانان بر آنند، بپردازد.
اکنون
اين نکته را نيز يادآور شده و بر آن پاى مىفشاريم که
اساسا در گذر سدههاى تاريخ اسلام زمانى را نمىتوان يافت که دستبردن
و دگرگون ساختن قرآن در برههاى، شدنى باشد. از همان نيمه نخستسده آغازين
پيدايش اسلام، نسخههاى انبوه اين کتاب، به ويژه پس از
هماهنگسازى و توزيع آن در روزگار خليفه سوم، در هر خانه و مسجدى يافت
مىشد و هزاران چشم و دل، واژهها و فرازهاى اين کتاب را از آغاز تا انجام
حفظ مىکرده و مىخواندند و مىنوشتند. چگونه ممکن بود که کتابى بدين گستردگى
در توزيع و تکثير را ساخت؟ ! حتى در سختترين فراز و فرودهاى
تاريخ که بخشهاى بسيارى از سرزمينهاى اسلامى، آماج تاخت و تاز
جنگهاى خانمانسوز گرديد، باز هم اين کتاب را به فراوانى و در دسترس
همگان مىيافتند. نه يورش مغولان و نه درگيريهاى
دامنهدار صليبى، هيچ کدام، بر انبوهى نسخههاى اين کتاب تاثير
شکننده بر جاى نگذاشت. با اين که در اين ستيزها، هزاران کتاب و
نوشته ديگر سوخت و هرگز نشانى از آنها بدست نيامد. جالب اين که
حتى آن نسخههايى از قرآن، که به چنگ ديگران افتاده و امروز زينتبخش
موزههاى سراسر گيتى است، هم چنان يک نواخت و دستنخورده برجاى مانده
است. تو گويى دستى توانمند بر آن است که اين نوشته را حتى در دست ديگران
نيز نگاه دارد. به راستى آيا چنين چيزى را در نوشتهاى ديگر
مىتوان يافت.
بدين
سان، امکان وقوع تحريف در اين کتاب تنها به سالهاى نخستين پس از
پيامبر صلى الله عليه و آله محدود مىشود؛ سالهاى حکومت دو خليفه
تا هنگامى که در روزگار عثمان، قرآنهاى يکنواخت و هماهنگ به همه سرزمينهاى
اسلامى آن روز فرستاده شد. سخن در اين است که حتى آشنايى نه چندان
گسترده با تاريخ اسلام گواهى مىدهد که در آن برهه کوتاه که کمتر از بيستسال
بود نيز امکان دستاندازى و دگرگونسازى اين کتاب را نمىتوان پذيرفت.
در آن روزها هنوز انبوه گواهان و ياران دور و نزديک پيامبر که
از نخستين روزهاى مکه تا مدينه و جنگ و صلح با آن حضرت زيستند،
زنده بودند و با حساسيت، به کتاب خداوند مىنگريستند. با همه
اختلافهاى جانکاهى که پس از پيامبر رخ نمود، همه اصحاب نسبتبه آيات
قرآن، جز در نکتههايى بسيار خرد و ناچيز، اختلافى نکردند. با اين
که کار سوزاندن و يا در آب و سرکه جوشاندن تکنگاريهاى پراکنده قرآن
در روزگار عثمان، اعتراضهاى بسيارى را برانگيخت، اما گزارش در خور
توجهى نمىيابيم که دگرگونى و دستاندازى در قرآن را حتى مخالفان
عثمان به او نسبت داده باشند. او را «حراق المصاحف» خواندند، ولى «محرف» نناميدند.
البته اين اعتراضها هم ديرى نپاييد و کار درست
هماهنگسازى و توزيع بجاى قرآن بر جاى ماند. جالب اينجاست که قدرت سياسى
حکومتخليفه سوم نيز به اندازهاى نبود که بپنداريم ترس از
حکومت، مانع اعتراضها مىشد؛ چرا که در ريز و درشت عملکردهاى عثمان، همواره
مخالفتهاى جدى ابراز مىشد و شورشيان ناخرسند، خليفه را دوبار محاصره
کرده و سرانجام او را کشتند. اگر در آن روزگار، کسى حتى در جايگاه عثمان
مىتوانستبه دگرگونسازى قرآن دستيازد، از مخالفت و اعتراض در امان بود؟ يا
اين که هيچ چشم تيزبينى و هيچ دل مشتاقى نبود که
دلباخته کتاب خدا باشد؟ آيا اندک آشنايى با تاريخ اسلام براى
نادرستى اين انگارههاى غريب، کافى نيست؟
اين
نوشته، در پى آن نيست که جنبههاى گسترده تاريخى اين مساله را
بررسى کند، تنها به يادآورى همين نکته بسنده مىکنيم که چگونگى
حضور قرآن در ميان انسانها، چه باورمندان و چه ديگران، به گونهاى
بوده که امکان دستبردن در آن، جز در برههاى کوتاه از دهههاى آغازين
اسلام، پذيرفتنى نيست و در آن برهه هم، با توجه به شرايط سياسى،
اجتماعى و مذهبى و نيز حضور شخصيتهاى مهم و آغازگران حرکت اسلام، چنين
چيزى به يقين، شدنى نبود.
ادبيات قرآن
از
ديرباز در ميان مسلمانان معروف بوده است که قرآن داراى ادبيات ويژه
و شگفتى مىباشد. هنگامى که سخن از ويژگيهاى برجسته اين کتاب به
ميان مىآيد، نخستين ويژگى که به ذهن و زبان مىرسد ادبيات
آن است. گرچه بررسى ادبيات و زيبايى واژگانى و سبک يک
نوشتار يا گفتار نيازمند آشنايى به زبان آن مىباشد، ولى
مىتوان در باره قرآن نکتههايى را يادآور شد، که حتى ناآشنايان
به زبان و ادب تازى را هم سودمند افتد. آرى ارزيابى و پىبردن به شگفتى کتاب
دينى مسلمانان در سطحى پخته و شايسته، نيازمند آشنايى و
مهارت در دستور زبان و قواعد بديع و بيان عربى است.
در
اين فراز به نکتههايى در باره قرآن مىپردازيم که جداى از ريزهکاريهاى
درونى و قواعد دستورى، نشاندهنده برخى ويژگيهاى ادبى اين کتاب
باشد. در اين زمينه از يک سوى مىتوان استوارى دستورى و
مرجعبودن متن قرآن را به عنوان يک متن برجسته و پذيرفته شده در زبان
و ادبيات عرب بررسى کرد و از سويى ديگر زيباييها
و آرايههاى واژگانى آن را کاويد.
الف) استوارى دستورى و مرجع بودن قرآن
در
باره استوارى دستورى و مرجعبودن اين متن در قواعد زبان عربى بايد گفت
که اين کتاب از آغاز پيدايش تا کنون مورد توجه و استناد در اين
زمينه بوده است. نگاهى هرچند گذرا به کتابهاى بىشمار نگاشته شده در قواعد
صرف و نحو عربى به خوبى نشان مىدهد که تا چه اندازه به متن آيات قرآن به
عنوان مرجع و مستند بىچون وبىهمتاى اين گستره، توجه شده است. به راستى آيا
مىتوان در گذر سدههاى طولانى که زبان و ادبيات عرب به شيوهاى علمى
به همت والاى دانشمندان نامآورى کاويده و نگاشته شده، کتابى را يافت
که در اين زمينه از قرآن بهره نگرفته باشد؟ جالب آن که اصل توجه به
دستور و قواعد زبان عرب با آمدن قرآن و اهميت مسلمانان به درستخواندن اين
کتاب، آغاز شده است. همه پژوهشگران اين زبان بر آنند که گستره پردامنه و
بالنده و استوار اين زبان قانونمند و بسامان، با آمدن اسلام و پيدايش
قرآن، هماهنگى و سامان علمى يافته و پژوهش و نگارش در اين زمينه
با انگيزه پاسدارى از قرآن به عنوان متنى مقدس و فرابشرى در انديشه
مسلمانان، آغاز شده است. آيا مىتوان در تاريخ ادبيات عرب کتابى
درخور توجه يافت که پيش از اسلام و پيدايش قرآن، به قواعد
و دستور آن پرداخته باشد؟ بارى به گمان ما اين که ساماندهى و پژوهش علمى
قواعد زبان عربى، که استوارى و قانونمندى چشمگيرى دارد، وامدار پيدايش
اسلام و قرآن مىباشد، مطلبى روشن است و نياز به پافشارى بيشتر ندارد.
حتى غير مسلمانانى که در اين زمينه به کاوش پرداختهاند نيز
آشکارا و فروتنانه حجيت و مرجعيت دستورى قرآن را پذيرفتهاند.
در روزگار ما که زبان و ادبيات عرب مرزهاى بومى خود را درنورديده و در
پژوهشهاى دانشگاههاى جهان جايگاهى يافته و يا در ميان عرب
زبانان غير مسلمان، مانند مسيحيان لبنان، در اين باره
کاوشهاى ارزشمندى انجام گرفته است، به خوبى مىتوان ديد که تا چه اندازه به
قرآن توجه شده و جنبه دستورى آن، جداى از باور دينى و درستى يا
نادرستى محتوايى پيامهايش، پذيرفته شده است. اساسا بايد
گفت که استوارى دستورى يک متن مىتواند از محتواى پيام آن جدا باشد و
پذيرش هرکدام در گرو ديگرى نباشد. بدين سان پذيرش مرجعيت
قرآن نيز از سوى ديگران، نه کارى شگفت که شيوهاى پسنديده
و هماهنگ با خلق و خوى پژوهش علمى است.
در
همين زمينه نکته شايسته درنگ و مهم اين که در ميان
مسلمانان متون دينى ديگرى هم بوده و هست که حجم آن به دهها برابر قرآن
مىرسد. اين همه گفتهها و نوشتهها که از پيامبر و امامان به ما رسيده
و با دقت و موشکافى بسيارى نگاشته و به آيندگان سپرده شده، ميراث
سترگى از متون دينى اسلام به شمار مىآيد. با اين همه، انديشمندان
و اديبان مسلمان، اين متون را مرجع و حجتبراى استناد در زمينه
قواعد زبان عربى نمىدانند؛ چرا که بناى معصومان عليهم السلام اين
نبوده است که در گفتار و نوشتار خود بر مراعات قواعد ريز و درشت صرفى و نحوى
پاىبفشارند و سخنى بگويند يا بنويسند که حتما قابل استناد
دستورى باشد. آيا ديده شده که همانند آيات قرآن، در يک
مساله دستورى به جملهاى از نهج البلاغه، استناد کنند؟ البته روشن است که گفتهها
و نوشتههاى معصومان عليهم السلام بسيار زيبا و اديبانه و
دلنشين عرضه گرديده، ولى مرجعبودن در قواعد يک زبان، ويژگى
ديگرى است که آن را در قرآن پذيرفتهاند.
بدينسان
مىبينيم که از يک سوى، مسلمانان متون دينى ديگر
خود را به عنوان مرجع دستورى زبان عربى مطرح نمىکنند، ولى اشعار خرافى و مبتذل
روزگار جاهليت را به عنوان مرجع ادبيات عرب مىپذيرند، و از ديگر
سوى، زبانشناسان و تازىدانان غير مسلمان نيز قرآن را به حجيت
و مرجعيت در اين زبان مىشناسند. اين همه نشان مىدهد که شيفتگى
اعتقادى و جانبدارى دينى انگيزه اين نيست که اين ويژگى
را براى قرآن برشمردهاند. به راستى آيا اين ويژگى را در متون دينى
اديان الهى يا بشرى ديگر به آسانى مىتوان يافت؟
سوگمندانه بايد گفت که در اديان گوناگون کمتر مىتوان متون دينى
را به زبان اصلى آن در گذر سدهها بدست آورد. نه تورات و نه انجيل را
مىتوان به زبان اصلى آنها يافت و نه اصل کتابها و نوشتههاى پيامبران
بزرگ و نامآور ديگر را مىتوان به دست آورد، تا چه رسد به اين که ويژگى
ادبى يا مانند آن را در اين متون بررسى کرد. اين امتياز
در ميان متون دينى، تنها از آن قرآن است که همواره به زبان اصلى در
دسترس بوده و به اعتراف همگان، مرجع مهم زبان خويش به شمار مىآيد.
البته در اين باره سخن و نکتههاى ادبى و تاريخى بسيارى هست که
در اين نوشته کوتاه نمىگنجد.
ب) زيباييها و آرايههاى
واژگانى قرآن
زيباييها
و آرايههاى واژگانى قرآن نيز گستره دلنشين ديگرى است که
در باره اين کتاب مىتوان از آن ياد کرد. سخن آهنگين و گزينش
واژههاى گوشنواز و دلانگيز و چينش بسامان، به اين نوشته چنان
جانى بخشيد که ناباوران بدان نيز نمىتوانستند از پذيرش جانفزايى
و دلربايى آن سر باز زنند. البته ارزيابى و پذيرش اين ويژگى
نياز بيشترى به آشنايى با زبان و سبکهاى ادبى عربى دارد. گرچه
نبايد انکار کرد که زيباشمارى قرآن از سوى مسلمانان، تا اندازهاى
برخاسته از باور و شيفتگى دينى آنان به اين متن است، که سخن
مستقيم پروردگارش مىدانند، ولى مگر تنها مسلمانان بر اين ويژگى
پاى مىفشارند؟ نگاهى گذرا و آگاهى نهچندان گسترده به روزگار آغاز پيدايش
قرآن کافى است تا گيرايى و دلربايى اين متن را نزد آنان
که به زبان مادرى خويش، آن هم در دوران شکوفايى سخنورى عرب، شيفته
زيباييهاى قران مىشدند، دريابيم. گزارشهايى
که از چگونگى اسلامآوردن برخى از صحابه نامدار رسول خدا صلى الله عليه و
آله که گيرايى آيات آنان را به سوى پيامبر کشاند،
نشاندهنده همين است.
گذشته
از اين، مخالفان و دشمنان پيامبر نيز خود بدين ويژگى
اعتراف مىکردند. اگر شيفتگى دوستان را از سر دلباختگى و ايمان به سخن
خداوند و پيامبرش بدانيم، گفتههاى کافران و دشمنان پيامبر را
چه کنيم؟ مگر نه اين که سخن او را «افسونگر» مىدانستند و خود او را
«ساحر» و «شاعر» مىخواندند؟ آيا کسى سرودن شعرى را به پيامبر اسلام
نسبت داده است؟ يا مقصود آنان زيبايى آياتى بود که او پس
از چهل سالگى آنها را براى مردم بازگو مىکرد؟ يادآورى اين نکته از
سوى خود پيامبر به مردم روزگار خويش نيز بسيار مهم است
که: من پيشتر از اين عمرى را در ميان شما بسر بردهام، آيا
نمىانديشيد؟ به راستى اگر زيبايى سخن او بدان پايه
که در قرآن آمده از سوى خود پيامبر بود، چرا در چهل سال نخست زندگى او نشانى
از اين دست نمىتوان يافت؟ به هر روى همه اينها گواه آن است که
غير مسلمانان و حتى دشمنان پيامبر نيز از پذيرش زيبايى
سخن قرآن سر برنمىتافتند. بدينسان تصديق زيبايى،
گوشنوازى و دلانگيزى آيات قرآن تا اين اندازه نياز به
آگاهى گسترده و نزديک به زبان و ادبيات عرب ندارد. آيا پذيرش
زيبايى سرودههاى حافظ در زبان پارسى يا گوته در آلمانى، حتما
در گرو آشنايى و توان ارزيابى شعر در اين دو زبان است، يا
مىتوان از اين همه اشتهار و داورى موافقان و مخالفان انديشههاى اين
شاعران نيز توانايى ايشان و استوارى سرودههايشان را دريافت؟
البته روشن است که آشنايى مستقيم با زبان يک متن و توان ارزيابى
ادبى آن، راه بهتر و بالاترى مىباشد، ولى مقصود ما آن است که همگان مىتوانند
جنبه زيبايى ادبيات قرآن را تصديق کنند، هرچند با زبان
اصلى آن آشنايى گستردهاى نداشته باشند.
از
سويى ديگر در گذر سدههاى تاريخ اسلام تا امروز، صدها و شايد
هزاران کتاب در زمينه تفسير و جنبههاى ادبى و زيباييهاى
واژگانى قرآن به نگارش درآمده و امروز ميراث سترگى در گستره علوم اسلامى
برجاى مانده است. انبوهى از نوشتهها نيز در فراز و فرود رخدادهاى تاريخى
گذشته از ميان رفتهاند که ما تنها از آنها نامى را مىشناسيم و گاهى
حتى نامى هم نمانده است. در اين حجم بزرگ که در زبانهايى چون تازى و
پارسى که به زبان قرآن نزديکترند و نيز به زبانهاى ديگر، سامان
يافته، همگى از ويژگيهاى ادبى و آرايههاى واژههاى آن
سخن گفتهاند. آيا مىتوان پذيرفت که هزاران انديشمند و صدها نويسنده،
اديب و پژوهشگر، همگى تنها به دنبال شيفتگى اعتقادى خويش، سرخوش
از جانبدارى دينى به چنين کارى دست زدهاند و قرآن داراى ويژگى
برجستهاى در اين زمينه نيست؟ به راستى که اگر کسى چنين
احتمالى را هم به ذهن بياورد، سخن بيهوده و خندهآورى خواهد بود. آيا
مىتوان اين همه ريزهکاريهاى ادبى و نکتهپردازيهايى
را که در طول تاريخ نگارشهاى تفسيرى، هزاران ورق بر دفتر معرفتبشرى
افزوده استبه يکباره شست و به کنارى نهاد و آن را بىپايه دانست؟ به
راستى چنين ستمى در هر شاخه و رشتهاى از فرهنگ و دانش بشرى و در هر کجاى
جهان و تاريخ، نابخشودنى است. چرا اين همه دانشمند و اديب و نويسنده
مسلمان، يکدهم اين تلاش را براى متون دينى ديگر به کار
نبستهاند تا شيفتگى و جانبدارى اعتقادى خود را در گسترهاى ديگر نيز
بنمايانند؟ آيا زرگداشتسخنان ديگر پيامبر اسلام يا
ديگر رهبران اصلى دين، مانند امامان معصوم در اعتقاد شيعه، تا اين
اندازه کم و ناچيز است؟ حقيقت آن است که آنان به دنبال سفارش و
پافشارى خود پيامبر، دريافتهاند که سخن خداوند در قرآن، رنگ و بوى ديگرى
دارد و اين متن آمده تا نمونهاى براى همه روزگاران باشد تا بهترين
داستانها، ذکر، روشنايى، بيان، راهنما، استوار، رسا و... باشد و اگر
همه انسانها توان خويش را برهم انباشته سازند و از توش و توانهاى ديگر
نيز بهره جويند، حتى يک سوره مانند آن نخواهند آورد. (1)
بدين
سان مىبينيم که تصديق اين مطلب نيز حتما نيازمند
آشنايى نزديک با زبان قرآن نيست. چگونه مىتوان پذيرفت که
هزاران تن اهل دانش، از نويسنده و مدرس و پژوهشگر و دانشپژوه، با هزاران
صفحه و جلد و مطلب در باره قرآن، به مبالغه و اغراق پرداخته و متنى عادى را محور اين
همه تلاش قرار داده باشند؟
نکته
درخور توجه ديگر اين که بسيارى از اين تلاشگران در گستره
قرآنپژوهى از اقوام عربزبان هم نبودند. به ويژه ايرانيان در
گذر سدهها بيشترين کوشش را براى سامانبخشيدن به شاخههاى
گوناگون ادبيات عرب به انجام رساندهاند تا اين همه را در خدمت پژوهش
و موشکافى قرآنى درآورند و از اين رهگذر جنب و جوش فرهنگى ارزشمندى براى
فرهنگ بشرى به ارمغان آورده و بر جاى گذاشتهاند. براستى اين همه انديشمندان
غير عرب که از نخستين سده پيدايش اسلام تا کنون به کاوش
در تفسير و علوم قرآن، هزار نکته باريکتر از مو را کاويدهاند،
راهى بيهوده و بىاساس پوييده و به گفته حافظ ژاژ خاييدهاند؟
در اين نوشته کوتاه نمىتوان حتى به نامها و کتابهاى انديشمندان اين
گستره اشاره کرد، ولى تنها يادآور مىشويم که در کتاب ارزشمند خدمات
متقابل اسلام و ايران، مرحوم شهيد مطهرى، مطالب بسيار سودمندى
در اين باره آوردهاند. بد نيستبه چند نمونه از آنها اشاره کنيم:
«کتاب
معروف سيبويه در نحو که به نام «الکتاب» معروف است از بهترين
کتب جهان در فن خود يعنى از قبيل مجسطى بطلميوس در هيئت و
منطق ارسطو در منطق صورى تلقى شده است، بارها در پاريس و برلين و
کلکته و مصر چاپ شده است. سيد بحر العلوم و ديگران گفتهاند: همه علما
در نحو عيال سيبويه مىباشند. در اين کتاب به سيصد
و چند آيه از قرآن مجيد استشهاد شده است..» . (2)
بنا
بر نقل مرحوم شهيد مطهرى در کتاب تاسيس الشيعه لعلوم الاسلام،
از مرحوم سيد حسن صدر آمده است که سلامة بن عياض شامى نقل کرده که:
«فتح النحو بفارس و ختم بفارس» يعنى نحو از فارس به وسيله سيبويه
آغاز گشت و در فارس با رفتن ابوعلى فارسى پايان يافت. گرچه خود مرحوم
مطهرى اين سخن را مبالغه مىداند، ولى اصل تاثير دانشمندان غير
عرب در گستره ادبيات و تفسير را به روشنى مىتوان دريافت. حتى
کتابهاى لغت عرب و نامآورترين آثار را در اين باره ايرانيان
نگاشتهاند؛ کتابهايى چون صحاح اللغة تاليف جوهرى نيشابورى،
مفردات القرآن تاليف راغب اصفهانى، قاموس اللغة تاليف فيروزآبادى،
اساس اللغة تاليف زمخشرى.
بدين
سان مىتوان تصديق کرد که گسترش و بالندگى ادبيات عرب در ميان
مسلمانان به بار نشسته و هدف اصلى آنان، پژوهش در قرآن که در نگاه آنان سخن
دلافروز و آهنگين خداوند مىباشد، بوده است. آنچه از همه اين نکتهها
پى مىگيريم اين که دريافت جنبههاى دوگانه ادبيات
قرآن تا اين پايه که گفتهايم، نيازمند آشنايى نزديک
و گسترده با زبان عربى نيست و همه انسانها از هر جاى زمين و در هر
روزگارى مىتوانند اين ويژگى شگفت قرآن را تصديق کنند، گرچه
بررسى مستقيم اين کتاب به زبان اصلى آن، لايههاى ژرفترى را
براى دانشپژوهان مىشکافد.
پىنوشتها:
1)
اسراء/88: «قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لاياتون
بمثله.»
2)
خدمات متقابل اسلام و ايران، انتشارات جامعه مدرسين، قم، 1362، ص456-
455.