بررسى كلمات اضداد در قرآن كريم
بررسى كلمات اضداد در قرآن كريم محمدعلى اسدتاش چكيده برخى از لغات براى دو معناى متضاد وضع شده‏اند كه آنها را اضداد مى‏خوانند . لغويون عرب شمار اين لغات را در زبان عربى حدود چهارصد لغت دانسته‏اند كه از آن ميان حدود يكصد و پنجاه لغت در قرآن كريم آمده است . در خصوص وجود يا عدم وجود اضداد و نيز منشا پيدايش آنها ميان علماى لغت اختلاف نظر است . در مقاله حاضر اين اختلاف‏نظر تبيين شده و اضداد قرآن معرفى گرديده است . كليد واژه‏ها: اضداد، مشترك لفظى، وضع لغات، استعمال لغات، وجوه و نظائر . 1) مقدمه اضداد لغوى كلماتى هستند از نوع مشترك لفظى كه دو معنى متقابل دارند . مانند عسعس‏ كه بدو معناى رو كردن و پشت كردن تاريكى شب اطلاق مى‏شود . طبيعى است كه مقصود متكلم يكى از دو معنى متقابل است كه مى‏توان با توجه به كاربرد كلمه در سياق عبارت و قرائن موجود در كلام مراد گوينده را بدست آورد . در طول تاريخ اسلام پژوهشگران از زواياى گوناگون به مطالعه و بررسى قرآن كريم پرداخته‏اند . گروهى از نقطه‏نظر الفاظ و برخى از نظر محتوى و مفاهيم . يكى از بحثهاى مهم علوم قرآنى كه در فهم و تفسير دقيق آيات قرآن كريم حائز اهميت است و تحقيق پيرامون معانى آن نمايشگر اعجاز اين صحيفه آسمانى است مفردات و كلمات غريب‏القرآن است . علماء به اين دانش توجه خاصى مبذول داشته و تاليفات مستقلى در آن نوشته‏اند . حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم روايت‏شده كه فرمود اعربوا القرآن والتمسوا غرائبه‏ (يعنى معانى قرآن را آشكار كنيد و غرائبش را جستجو نماييد [1]. فهم معانى دقيق واژه‏هاى قرآن اولين مرحله در تدبر آيات قرآن است . از آنجايى كه زبان و لغت پيوسته بمرور زمان و بواسطه آميزش با فرهنگهاى ديگر دستخوش تحول بوده، واژه‏ها معانى تازه‏اى بخود مى‏گيرند؛ لذا براى كشف مراد خداوند نيازمند فهم ريشه لغوى، معنى حقيقى واژه و موارد استعمال آن در صدر اسلام هستيم . بخشى از واژه‏هاى قرآن، كلماتى هستند كه معانى متعددى دارند كه به الفاظ مشترك‏ معروفند . گاهى اين معانى در مقابل هم قرار دارند كه متضاد خوانده مى‏شوند؛ مثل كلمه ظن‏ كه به دو معناى يقين و شك در قرآن كريم استعمال شده است، يا كلمه مسجور كه به دو معناى مملو و خالى آمده است . تضاد معنايى در اينگونه كلمات باعث غرابت معناى آنها شده است و برخى از علماء را بر آن داشته است كه اين الفاظ را در ضمن كتب غريب القرآن يا وجوه و نظائر قرآن و يا بطور مستقل و جداگانه مورد تحقيق قرار دهند؛ براى نمونه سيوطى ضمن تاليف كتاب معترك الاقرآن فى مشترك القرآن‏ باب مستقلى را در كتاب الاتقاق‏ به موضوع وجوه و نظائر قرآن اختصاص داده است . در خصوص اضداد قريب 30 كتاب مستقل نوشته شده است كه مهمترين آن، كتاب الاضداد ابن‏انبارى است . ابن انبارى در اين كتاب با استشهاد به آيات قرآن كريم و اشعار شعراء نزديك به چهارصد لغت را تشريح نموده است . اين كتاب جامع همه تاليفات قدماء در باب اضداد بوده و بلحاظ احاطه علمى ابن‏انبارى به رشته‏هاى مختلف علوم قرآنى بسيار حائز اهميت است . ازهرى در كتاب التهذيب‏ درباره ابن‏انبارى مى‏گويد: او در عصر خود يكه‏تاز علوم بود و برجسته‏ترين عالم در شناخت معانى و اعراب و مشكل قرآن به شمار مى‏رفت و براى او تاليفات نيكو و ارزنده‏اى در علوم قرآن است و من تاكنون نشنيدم كسى در عرصه علوم قرآنى جانشين او شده باشد [2]. 2) اضداد لغوى در زبان عربى اضداد نزد علماء لغت‏به الفاظى گفته مى‏شود كه به دو معنى متضاد اطلاق مى‏شوند؛ مانند جون‏ كه هم به معنى اسود (سياه) و هم به معنى ابيض (سفيد) بكار مى‏رود . اين الفاظ از نوع مشترك لفظى‏اند و آن لفظى است كه داراى معانى و وجوه مختلفى باشد . اختلاف اعم از تضاد است؛ زيرا دو چيز متضاد مخالف هم نيز هستند . ولى دو چيز مخالف ضد هم نيستند؛ مثل قوة و جهل كه مخالف هستند؛ ولى ضد نيستند . لذا بين لفظ مشترك و اضداد رابطه عموم و خصوص برقرار است . يعنى هر ضدى لفظ مشترك است؛ ولى هر لفظ مشتركى ضد نيست . اضداد لغوى در لغات عرب كه زبان قرآن است وجود دارد؛ لذا شناخت آن در فهم آيات قرآن ضرورى است . ابوحاتم سجستانى عقيده دارد: اگر كسى اين گونه معانى را نداند كلام ربانى را بخوبى درنيافته است‏ [3]. 1- 2) آراء علماء درباره وجود اضداد البته علماء همچنانكه در مورد وجود لفظ مشترك در كلام عرب آراء مختلفى مطرح نمودند، درباره وجود اضداد نيز اختلاف‏نظر دارند . ا - گروهى چون اصمعى، خليل‏بن‏احمد فراهيدى، سيبويه و ابوعبيده و ابن‏فارس با ذكر شواهد متعددى از كلمات عربى وقوع لفظ مشترك را تائيد كردند و حتى برخى از اين افراد، اشتراك لفظى را واجب و لازم مى‏دانند؛ زيرا در هيچ زبانى آنقدر كه معنى هست لفظ نيست؛ چون افكار و تصورات بشر را نمى‏توان محدود و براى همه آن افكار لفظ پيش‏بينى كرد . لذا ناگزير از وضع يك لفظ براى چند معنا مى‏شوند و از اين رهگذر مشترك لفظى به هم مى‏رسد [4]. ب) گروهى از علما بطور قطع و تام وجود اشتراك لفظى و اضداد را مردود دانسته‏اند . در راس اين علما كه بسيار در راى خود مصر است ابن‏درستويه، عبدالله‏بن‏جعفرفارسى‏الاصل مى‏باشد كه ضمن بيان راى خود در كتاب شرح‏الفصيح، كتاب ديگرى بطور مستقل تحت عنوان ابطال الاضداد نگاشته است . اين گروه كلماتى را كه ديگران بعنوان مشترك لفظى در كلام عرب مورد استشهاد قرار مى‏دهند، تاويل و توجيه ميكنند و معتقدند كه اين كلمات در طول زمان تطور پيدا كردند . براى مثال كلمه وجد از شواهد بسيار مهمى است كه قائلين به وجود لفظ مشترك در كلام عرب به آن استناد مى‏كنند و براى آن معانى مختلفى را مى‏آورند . مانند وجدت شيئا وجداناللضالة (چيز گمشده را يافتم) و وجدت على‏الرجل مؤجدة (بر آن مرد خشم گرفتم) و وجدت زيدا كريما (زيد را كريم دانستم). ابن‏درستويه در شرح‏الفصيح مى‏گويد: بعضى بدون تامل و تحقيق كافى در معانى وجد گمان كردند كه وجد از الفاظ مشترك است . با كمى تامل و تحقيق در معانى وجد مشخص مى‏شود كه اصل همه اين معانى يك معنا بيش نيست و آن اصابة‏الشى خيرا كان اوشرا است ولكن بر حسب عوارض تصريفى و مصادر مختلف معانى متعدد پيدا كرده است [5]. ج - گروهى چون اباعلى فارسى بدون افراط و تفريط در بين نظرات قائلين و منكرين حد اعتدال را برگزيدند . او مى‏گويد: لفظ مشترك در اصل براى دو معنى مختلف يا متضاد وضع نشده است؛ بلكه بسبب تداخل لغات به مرور زمان بوجود آمده است‏يا اينكه ابتدا لفظى براى معنايى استعمال شده، سپس براى معناى ديگرى به عاريت گرفته شده است و در اثر كثرت اين استعمال بمنزله اصل گرديده است‏ [6]. ابن انبارى معتقد است: هرگاه كلمه‏اى بر دو معناى متضاد دلالت كند اصل اينست كه داراى يك معناى است و بعد به جهت اتساع كلام دو معناى متضاد يافته است؛ مثل كلمه الصريم‏ كه هم بمعنى روز و هم بمعناى شب است . نظر به اينكه شب از روز منقطع مى‏شود و روز از شب بايد اصل هر دو معنا را يك معنا دانست؛ يا كلمه السدفه‏ كه به دو معنى نور و ظلمت اطلاق مى‏شود اصل اين كلمه به معناى ستر (پوشاندن) است؛ كما اينكه نور خورشيد ظلمت‏شب را مى‏پوشاند و برعكس ظلمت‏شب نور خورشيد را مى‏پوشاند [7] و مى‏افزايد: محال است عرب كلمه‏اى را براى دو معناى متضاد وضع كند تا بطور مساوى به هر دو معنى دلالت كند . حتما يك معنا در قبيله‏اى و معناى ديگر در قبيله‏اى ديگر براى آن لفظ فراهم شده است . آنان لغت را از يكديگر شنيده و گرفته‏اند و به اين ترتيب دو معناى متضاد براى آن لغت پديد آمده است؛ مثل لفظ السدفه‏ كه در لغت تميم به معناى ظلمت و در لغت قيس به معناى نور است‏ . به عقيده بعضى از محققين لفظ مشترك گرچه در ظاهر داراى معانى متعدد و مختلف است، ولى در واقع كلمه‏ايست كه فقط براى يك مفهوم كلى كه قدر جامع بين كليه معانى بوده وضع گرديده است؛ نه براى يكايك آن معانى . بنابراين مشترك لفظى بمعنى واقعى كلمه اساسا وجود ندارد؛ بلكه آن مشترك معنوى است كه در حقيقت ابتدا در مقابل يك قدر جامع و مفهوم مشتركى وضع شده و بعد در يكايك مصاديق خود استعمال گرديده است [8]. جلال‏الدين همايى مى‏نويسد: آنچه مشترك لفظى مى‏گويند در حقيقت مشترك معنوى است كه جامعى دارد؛ همانطور كه مسلك صاحب مجمع‏البيان است، گاهى يك كلمه به دليل داشتن يك صفت مشترك بر دو معناى متضاد دلالت مى‏كند؛ مانند لفظ حرمت كه از ماده حرم‏ است‏به دو معنا است: حرمت در مورد چيزهايى كه قداست دارند و حرمت در مورد چيزى كه انجام آن روا نيست‏ [9]. دو نظريه اخير، وجود مشترك لفظى و اضداد لغوى را نفى نمى‏كند؛ بلكه اعتقاد به وقوع آن را تعديل مى‏كند . زيرا به هرحال لفظ مشترك متناوبا و با استعمالهاى جداجدا مى‏تواند بجميع معانى خود دلالت كند و در هر موردى كه استعمال شود به يكى از آن معانى كه منظور متكلم باشد دلالت‏خواهد كرد . 2- 2) منشا پيدايش و اضداد كسانى كه وجود لفظ مشترك و اضداد را در كلام عرب پذيرفتند، در مورد منشا پيدايش اين الفاظ اختلاف نظر پيدا كرده‏اند . ا - گروهى معتقدند كه اين الفاظ توسط واضع واحدى تحقق يافته؛ يعنى شخص واحدى يك لفظ را براى چند معنا قرار داده و بدينوسيله، اشتراك لفظى محقق شده است . در مقام تعليل گفتند: چون گاهى تصريح ممكن است مفسده‏اى در پى داشته باشد مشترك لفظى را جهت ايجاد ابهام وضع كردند؛ كما اينكه آورده‏اند: مردى به هنگام عزيمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم و ابوبكر به طرف غار ثور از آن حضرت سؤال كرد: اين كيست؟ پاسخ داد: اين مردى است كه مرا به اين راه آشنا كرد . ب - گروهى نيز معتقدند براى مشرك لفظى واضع معين و مشخصى نبوده بلكه واضعان مختلفى داشته است . به اين بيان كه براى يك لفظ هر يك از قبائل معانى خاصى را وضع كرده‏اند . فى‏المثل در مورد كلمه وثب‏ در كتب ادبى نقل شده است: شخصى از بنى‏كلاب در ذى‏جدن ظفار يكى از شهرهاى يمن، خدمت اميرى از حمير رسيد . امير روى تپه بلندى كه مشرف بر آن شخص بود، نشسته بود . وقتى كه امير او را ديد گفت: ثب (بنشين) ولى مرد از جاى خود بلند شد . امير پرسيد: حال اين مرد چگونه است؟ به او گفتند كه وثب در كلام نزارالظهر بمعنى برجستن و بلند شدن است . امير گفت: هر كس كه به سرزمين ظفار داخل شود بايد به زبان و لغت‏حمير تكلم كند [10]. 3- 2) آيا استعمال لفظ مشترك نشانه ضعف زبانست؟ برخى به استعمال الفاظ مشترك در كلام خرده گرفته و معتقدند: بكاربردن لفظ مشترك براى اراده معناى مقصود به قرينه معينه يا موضحه احتياج دارد . اگر قرينه در كلام موجود باشد، تطويل بلاطائل لازم مى‏آيد . در حالى كه مى‏توان لفظ مختص به آن معنا را بكار برد تا از قرينه بى‏نياز باشد و اگر قرينه در كلام موجود نباشد، اجمال در مقال و در نتيجه اخلال در معنا لازم مى‏آيد و اين دو تالى فاسد، مناسب با سخن پروردگار نيست . به اين ايراد اينچنين پاسخ داده شده كه قرينه ممكن است‏حالى و مقالى باشد . بنابراين چنانچه قرينه مشترك لفظى حالى باشد، تطويلى لازم نمى‏آيد و نيز در بسيارى از موارد سخن مقتضى تطويل است و گوينده از اين تطويل منظور خاصى دارد . ابن‏انبارى در مقام جواب به اين اشكال شعوبيه مى‏گويد: شعوبيه فلسفه استعمال اين نوع كلمات را در كلام عرب نمى‏فهمند . اولا در كلام عرب مجموع كلمات معناى همديگر را در جمله تصحيح مى‏كنند و اول و آخر عبارات به هم ارتباط دارد . مراد متكلم از استعمال كلمات در سياق كلام مشخص مى‏شود؛ لذا استعمال لفظ مشترك اشكالى ندارد . ثانيا استعمال لفظ مشترك به جهت اتساع در كلام است . زيرا بكار بردن يك لفظ براى چند معنا موجب توسعه زبان و تسهيل كار تفهيم و تفهم است . ثالثا گاهى به جهت رعايت‏بلاغت و تعبير از چيز بد به عبارت نيكو از الفاظ مشترك استفاده مى‏كنند [11]. در معانى و بيان صنعتى است‏بنام علاقه تضاد كه گاهى اهل فصاحت و بلاغت كلمات و عباراتى را بكار مى‏برند و معنا مخالف آن را اراده مى‏كنند . چنانكه نفرين را و خير را به معناى شر بكار مى‏برند . 3) اضدا لغوى در قرآن كريم در ميان كلمات اضداد از كتبى كه در اين رشته نوشته شده است، بيش از چهارصد كلمه به چشم مى‏خورد كه از آن ميان حدود يكصدوپنجاه مورد در قرآن كريم به كار رفته است؛ به اين شرح: ا) اذ، اذا، ازر، الا، امة، امين، ان، او؛ ب) ابتر، برح، برد، بطانة، بعد، بعض، بعل، بكر، بيض، بين، باع؛ ت) تبيع، ترب، تواب؛ ج) جبر، جديد، جدا، جفا، جن؛ ح) حرس، حرف، حسب، حالقه، احمر، حميم، تحنث، احوى؛ خ) خبط، خبو، خشيب، اخضر، اخفاء، اخلف، الخل، خاف، خال، خان؛ د) دون؛ ر) ربيبه، رجاء، مرحبا، راحله، مرتد، اردى، ركوب، رهوه، اراح، ارم؛ ز) زعمى، زوج، مزداد، زال؛ س) ساجد، مسجور، اسر، سلف، سليم، اسود، سام، سوى، سامد، سارب؛ ش) اشحن، شرب، اشراط، شرى، شعب، اشكى، مشمول؛ ص) تصدق، صارخ، صريم، صفح، صفر، صلاة، صرى؛ ض) ضد، ضراء، ضعف، ضاع؛ ط) طرى، اطلب، طلع، طل؛ ظ) متظلم، ظن، ظهارة، ظهرى؛ ع) عجباء، اعتذر، عرف، عارف، عزر، عسعس، عاصم، عفا، اعند، عائذ، عوق، عسى؛ غ) غابر، تغريب، غريم، غفر، اغار؛ ف) افرح، فوارض، افرط ، افرع ، مفرق ، فزع ، مفزع ، تفكة ، فاز ، فوق ؛ ق) قرء ، قريع ، مقرن ، قسط ، قصيه ، قعد ، قنوع ، قانع ، مقو؛ ك) كاس ، كل ، كلل ، كان؛ ل) لا ، لحن ، لم و لم؛ م) ما ، ماثل ، مثل ، مسيح ، معن ، ملق ، مند؛ ن) ناء ، ند ، نسل ، نسى ، انصار ، ناس ، نائم؛ ه) هجد ، هاجد ، هجر ، هل ، اهماد ، هوى؛ و) اودع ، اورق ، ورقه ، اوزع ، وصى ، مولى؛ 1- 3) بررسى يك نمونه از اضداد در قرآن كريم واژه اخفاء يكى از كلمات اضدادى است كه در قرآن به كار رفته است . در معناى اخفا آمده است الاظهار و الكتمان‏ [12] يعنى ظاهر كردن و پنهان كردن . اين كلمه و مشتقات آن سى و چهار مرتبه در قرآن ذكر شده است . مواردى از آيات قرآن كريم عبارتند از: - ان الساعة اتيه اكاد اخفيها لتجزى كل نفس بما تسعى [طه/15] ؛ - سواء منكم من اسرالقول و من جهربه و من هو مستخف بالليل و سارب بالنهار [رعد/10] ؛ - فلاتعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين [سجده/17] ؛ - ادعوا ربكم تضرعا و خفية [اعراف/55]. راغب مى‏گويد: خفى الشئ خفية (آن چيز پنهان شد). خفاء چيزى است كه بوسيله آن اشياء ديگر پوشيده مى‏شود؛ مثل پرده؛ اما خفيته‏ يعنى پنهانى و پوشيدگى آن را برطرف كردى . وقتى چنين گفته مى‏شود كه چيزى را آشكار كرده‏اى . اخفيته‏ يعنى آنرا پنهان كردى . در مقابل اخفاء، ابداء واغلان است؛ يعنى آشكار و علنى كردن‏ [13]. ابن فارس گويد: خفى دو اصل متقابل دارد: اولى به معناى پنهان كردن و دومى به معناى ظاهر كردن است‏ . به مرد پنهان شده مستخفى گفته مى‏شود و وقتى چيزى را ظاهر كنى گفته مى‏شود: خفيت الشى‏ . بر همين اساس اخفيها را در آيه ان الساعة آتية كاد اخفيها اظهرها خوانده‏اند [14]. ولى مصطفوى مى‏نويسد: كلمه خفاء يك اصل واحد دارد و مقابل ابداء است‏يعنى پنهان كردن و آيات كريمه قرآن بر اين تقابل دلالت دارد [15]. منابع 1) سيوطى، الاتقان فى علوم القرآن، ج 1، نوع غريب القرآن . 2) ازهرى، التهذيب فى اللغه، مقدمه . 3) ثلاثه كتب فى‏الاضداد 76 . 4) صبحى صالح، دراسات فى فقه اللغة 206- 302 . 5) همان 6) همان 304 . 7) سيوطى، المزهر فى علوم اللغه 1/401 . 8) سجادى، فرهنگ اصطلاحات، ذيل مشترك لفظى . 9) همايى، كتاب معانى و بيان 225 . 10) صبحى صالح، پيشين 300 . 11) همان 209 . 12) صاغانى، كتاب الاضداد 89 . 13) راغب، مفردات الفاظ القرآن، ذيل خفى . 14) ابن فارس، مقائيس اللغة، ذيل خفى . 15) مصطفوى، التحقيق فى كلمات القرآن، ذيل خفى . منبع : صحيفه مبين، شماره 18
Copyright 1999-2014 All rights are Reserved to Aalulbayt Global Information Center