مَثَل‏هاى زيباى قرآن (

 مَثَل سى‏ ام‏؛گرسنگى و ناامنى پى‏ آمد كفران نعمت الهى

اقوام و جمعيت ‏هاى كنونى و آينده نيز در صورت كفران نعمت الهى همچون گذشتگان گرفتار گرسنگى و ناامنى و عذاب مى ‏گردند.«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتِيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهاَ اللَّهُ لِباسَ الجُوعِ وَ الخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ».

«خداوند [براى آنان كه كفران نعمت مى‏كنند] مثلى زده است. منطقه آبادى را كه از امن و اطمينان برخوردار بود و پيوسته روزيش به‏ طور وافر از هر مكانى به آنجا سرازير مى‏گشت. اما نعمت خدا را كفر ورزيدند، خداوند به خاطر اعمالى كه انجام داده بودند، لباس گرسنگى و ترس را بر آنان پوشانيد».

«وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ العَذابُ وَ هُمْ ظالِمُونَ»(1).

«پيامبرى از خود آنان براى هدايت آنها آمد اما او را تكذيب كردند. عذاب الهى آنان را گرفت درحالى كه ستمگر بودند».

تفسير لغات آيه‏

«رغد» گوارا را مى‏ گويند چنان كه در آيه ديگر مى‏ فرمايد:

«وَ كُلا مِنها رَغَداً». «[و به آدم و حوّا خطاب شد] از ميوه‏ هاى گواراى بهشت بخوريد».

«آمنة» به معناى امن و امان است، يعنى منطق ه‏اى كه در آنجا هيچ نوع شرارت و غارتگرى و سلب اموال و تجاوز به اَعراض نيست.

«مُطمئنّة» مركزى كه ساكنان آن، مطمئن بودند وسيله زندگى براى آنان فراهم، تجارتشان با رونق؛ و كار و كسبشان از سود سرشارى برخوردار است.

اصولاً پديده مهاجرت كه در جهان رشد يافته است، مرهون دو چيز است: يا امنيت جانى و مالى نيست، كه اين آبادى از اين جهت كاستى نداشت و يا اطمينان به ادامه زندگى از نظر درآمد نيست. قرآن يادآور مى‏ شود: از هر دو نظر اين آبادى آباد بوده، هم از نظر امن و امان و هم از لحاظ اطمينان به كار و كسب و كوشش.

تا اينجا با لغات آيات آشنا شديم، اكنون تفسير آيات:

تفسير آيات‏

قرآن از سرزمينى خبر مى‏دهد كه از چهار ويژگى برخوردار بوده است اين چهار ويژگى عبارتند از:

1. از امن و امان برخوردار بود (آمنة).

2. مردم آنجا به ادامه زندگى خود اعتماد و اطمينان داشتند (مطمئنّة).

3. مركزى بود كه از هر نقطه ميوه‏ ها به آنجا سرازير مى‏شد، زيرا مردم اطراف براى خريد به آن نقطه مى‏ آمدند و لذا اجناس نيز به آن نقطه سرازير مى ‏گشت: (يَأْتِيها رِزُْقها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ).

4. مردم آنجا نه تنها از اين سه نعمت مادى برخوردار بودند، بلكه نعمت معنوى نيز به آنان داده شده بود و خدا از قبيله خودشان رسولى براى آنان فرستاده بود چنانكه در آيه دوم مى‏فرمايد:«وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ».

درست است در اين آيه، كلمه قريه به كار رفته و قريه معمولاً در مورد دِه و نقطه كوچك به كار مى‏رود ولى مقصود از قريه در اين آيه، مركزى است كه مردم از اطراف براى فروش اجناس و خريد مايحتاج به آنجا مى  ‏آمدند، چنانكه فرمود: (مِنْ كُلِّ مَكانٍ) و چنين نقطه‏اى با اين ويژگى؛ ده نبوده، بلكه شهر مركزى بود و در قرآن قريه به معنى شهر به كار رفته است. چنانكه برادران يوسف با پدر چنين خطاب كردند «فَاسْئَلِ القَرْيَةِ الَّتِي كُنَّا فِيها»:

«از آن آبادى كه در آن بوديم بپرس». و مراد از آبادى همان مصر است كه در آن زمان، خود كشورى بوده است.

ساكنان چنين نقطه آبادى، سپاس نعمتهاى مادى را به جاى نياوردند، همچنانكه نعمت معنوى را نيز تكذيب كردند.

در اينجا اين سؤال پيش مى‏آيد كه چگونه ساكنان اين منطقه سپاس نعمتهاى مادى را بجا نياوردند؟ در اين مورد روايات چنين مى‏ گويد:

گروهى از ساكنان اين منطقه در سايه رفاه، از موادّ غذايى، مجسمه ‏هاى كوچك مى ‏ساختند و احياناً خود را با آن پاك مى‏كردند. چه كفران نعمتى بالاتر از اين كه نعمت الهى را در موضع تطهير به كار برند، درحالى كه بايد از آب استفاده كنند، و در صورت ضرورت از سنگ و ديگر چيزهاى پاك كردنى.

و اما اين كه چگونه به نعمت معنوى كفر ورزيدند؟ قرآن مى‏ فرمايد: «به تكذيب فرستاده خدا پرداختند و به سخن او گوش نكردند».

جهان در برابر اين كفران نعمت، ساكت و آرام نيست و عكس‏العمل نشان مى ‏دهد. واكنش اين كفران، اين بود كه نعمتهاى مادى از آنان گرفته شد. حيوانات ريزى بر آنها مسلط شد و درخت و گياهان آنان را خورد و چيزى براى آنان باقى نگذاشت. سرانجام ناچار شدند آن موادّ غذائى را كه براى تطهير به كار برده بودند، براى ادامه حيات مصرف كنند.

در اين جريان به كشورهاى بزرگ هشدار است كه چه‏ بسا براى حفظ قيمت گندم، نعمت خدا را مى‏سوزانند يا به دريا مى ‏ريزند، درحالى كه در گوشه و كنار دنيا گروهى از گرسنگى مى ‏ميرند.

اما اين كه خدا چگونه آنان را كيفر داد؟ دو چيز را بر آنان مسلّط كرد:

1. گرسنگى.

2. خوف و ترس.

اين دو كيفرآنچنان حيات آنان را فرا گرفت كه تو گويى لباسى از گرسنگى و ترس وجود آنان را فرا گرفت، قرآن به اين نكته چنين اشاره مى‏ كند: «فَأَذاقَهاَ اللَّهُ لِباسَ الجُوعِ وَ الخَوْفِ».

در اينجا برخى از مخالفان، به تصور خود در قرآن ايرادى پيدا كرده ‏اند، و آن اين كه مى‏گويند: لازم بود به تناسب واژه لباس خدا بفرمايد: «فَكَساهُمُ اللّه لباس الجوع و الخوف» و اگر مقياس در به كار بردن «اذاق»(چشاندن) جوع و خوف باشد، بايد لفظ لباس را حذف كند. حاصل اين كه يا بايد بگويد:

الف. لباس گرسنگى و ترس را بر آنان پوشاند.

ب. گرسنگى و خوف را به آنان چشاند.

بنابراين جمع بين «اذاق» و «لباس» صحيح نيست.

پاسخ اين اشكال روشن است:

1. علت اين كه قرآن كلمه «لباس» را به كار برده، اين است كه برساند گرسنگى و تشنگى تمام مظاهر حيات آنان را فرا گرفته بود، از هر نظر گرسنه و خائف و ترسان بودند و اين حقيقت جز با كلمه «لباس» روشن نمى ‏شود.

2. واژه «ذوق» را به كار گرفته، زيرا چشيدن طعام غير از چشيدن گرسنگى است. چشيدن طعام امرى سطحى است كه انسان با زدن زبان مى ‏فهمد كه غذا شور است يا نه؟ ولى چشيدن گرسنگى معنى عميق‏  ترى دارد. مادامى كه گرسنگى بر اعمال بدن اثر نگذارد و از درون تهى بودن را درك نكند، كلمه ذوق بكار نمى ‏برد.

بنابراين هم به كارگيرى لباس و هم به كارگيرى ذوق از مقتضاى بلاغت است.

جمله مربوط به كفران نعمت معنوى در آيه دوم آمده است، چنانكه مى ‏فرمايد: «وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَكَذَّبُوهُ».

پرسش ديگر اين كه: جايگاه اين آبادى با اين اوصاف كجا بوده است؟

در پاسخ گاهى گفته مى‏شود جايگاه اين آبادى مكّه معظّمه بوده كه مردم آنجا در پرتو نعمتهايى كه از هر طرف به آنجا سرازير مى‏ شد، بهره‏ مند بودند، اما به تكذيب پيامبر الهى برخاستند و خدا گرسنگى را هفت سال بر آنان مسلّط كرد و براى ادامه حيات به خوردن ميته و استخوان پناه بردند.

و اما خوف آنان از اين طريق بود كه گروه اعزامى از جانب پيامبر گاه و بى‏گاه به حمله ايذائى دست مى‏ زدند و امنيت آنان برهم مى ‏خورد.

ولى اين تفسير نه با ظاهر آيه تطبيق مى‏كند و نه با تاريخ، زيرا قرآن در اين آيه با مردم مكه سخن مى‏ گويد و طبعاً مَثَلى را كه مى‏ زند، از غير آنها بايد باشد، زيرا اين سوره، مكى است و فقط قسمت ناچيزى از آن مدنى مى‏باشد، مانند آيه‏ هاى 14 و 101 كه در آنها از مهاجرت در راه خدا سخن به ميان آمده است و همچنين آيه 126 كه در آن، از مجازات مساوى سخن گفته شده است.

بنابراين، چون مخاطب در اين آيات قريش مكه است، بايد مَثَل مورد نظر كه مايه عبرت آنها گردد، غير خود آنها باشد، مؤيّد اين نظر اين است كه قرآن، اين حادثه را با فعل ماضى بيان مى ‏كند و مى فرمايد:

1. «ضربَ اللّهُ مثلاً».

2. «كانَت آمنةً».

3. «كَفرت بأنعم اللّه».

4. «وَ لقد جاءهم رسولٌ منهم».

اينها ايجاب مى‏كند كه تاريخ اين حادثه در عصرى قبل از پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در ميان امم ديگر بوده باشد و لذا در روايات ما نقل شده است كه مربوط به گروهى از بنى‏ اسرائيل است.

بيان تشبيه‏

همان‏طور كه يادآور شديم، هر مثلى از سه چيز تركيب مى‏يابد: مشبّه و مشبّه‏به و وجه شبه:

1. مشبّه كليه اقوامى هستند كه پس از نزول قرآن زندگى مى‏ كنند و در رفاه و امن و امان به سر مى‏برند. و از نعمتهاى مادى برخوردارند، اما به تكذيب پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله بر مى‏ خيزند.

2. مشبّه ‏به، همان اقوام نابود شده هستند كه با آن ويژگيهاى چهارگانه، گرسنگى، و ناامنى بر آنان احاطه كرد.

از اين بيان وجه شبه نيز روشن مى‏ شود يعنى سرنوشت گروه نخست با سرنوشت گروه دوم گره خورده است، چون هر دو گروه در كفران نعمت مادى و معنوى شريك و يكسانند.

پى نوشت:

1) نحل: 112 - 113.

منبع :ماهنامه مكتب اسلام ـ شماره 5 ـ مرداد 82

Copyright 1999-2014 All rights are Reserved to Aalulbayt Global Information Center