ششمين مثال: انفاق هاى همراه با اذيّت و آزار ناصر مکارم شيرازى خداوند متعال در آيه 264 سوره بقره مى فرمايد: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاتُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الاَْذى كَالَّذى يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النّاسِ وَ لايُؤمِنُ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوان عَلَيْهِ تُرابٌ فَاَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْداً لايَقْدِرُونَ عَلى شَىْء مِمَّا كَسَبُوا وَ اللّهُ لايَهْدِى الْقَومَ الْكافِرينَ» اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بخششهاى خود را با منّت و آزار باطل مسازيد. همانند كسى كه مال خود را براى نشان دادن به مردم، انفاق مى كند و به خدا و روز رستاخيز ايمان نمى آورد. [كار او] همچون قطعه سنگى است كه بر آن [قشر نازكى از] خاك باشد [بذرهايى در آن افشانده شود] و رگبار باران بدان رسد [و همه خاكها و بذرها را بشويد] و آن را صاف [و خالى از خاك و بذر] رها كند. آنان از كارى كه انجام داده اند، چيزى به دست نمى آورند و خداوند جمعيّت كافران را هدايت نمى كند. شرح و تفسير آيه اين آيه شريفه با خطاب به مؤمنان و اهل ايمان شروع مى شود. معناى اين خطاب آن است كه آنچه در اين آيه بيان شده و بدان دستور داده شده است، شرط ايمان است و كسى كه آن را انجام ندهد، مؤمن نيست. خداوند مى فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صدقات خود را با منّت نهادن و سخن گفتن درباره آن و اذيّت كردن گيرندگان صدقات، باطل نكنيد. از اين بخش از آيه شريفه نتيجه گرفته مى شود كه دو چيز صدقه را باطل مى كند: نخست، منّت گذاردن و ديگر، آزار و اذيّت رساندن؛ زيرا گاه ديده مى شود كه كسى به ديگرى كمك مى كند؛ ولى تا آخر عمر او را اذيّت مى كند؛ مثلا مى گويد: «اگر من نبودم بيچاره مى شدى و آبرويت مى رفت» يا «آبرو و سرمايه ات مرهون من است» و يا «اين پول را بگير، ولى ديگر تو را اين جا نبينم». نه تنها آزار و منّت بر فقير، صدقه را باطل مى كند و كارى پسنديده محسوب نمى شود، حتّى قطع سخن نيازمند در شرح حال و بيان مشكلات خويش، امرى نكوهيده و ناپسنديده است. در روايتى آمده است: «اگر فقيرى شرح حال و مشكلات و ناراحتى هايش را برايت مى گويد، اگر نمى توانى كمكش كنى، دست كم به سخنش گوش كن و كلام او را قطع نكن».(1) زيرا اگر چنين كنى و سپس به او كمك نمايى، كمكت بى فايده و از نظر اسلام بى ارزش است. بجاست درباره «منّت» توضيح بيشترى داده شود: اصل اين كلمه «مَنْ» به معناى وزن خاص است و شايد كاربرد منّت بدين خاطر باشد كه «من» در معناى وزن، سنگينى ايجاد مى كند و بارى را بر ترازو تحميل مى كند. شخص منّت گذار نيز نوعى سنگينى بر ديگرى وارد و تحميل مى كند و در حقيقت شخص منّت پذير با اين عمل او احساس سنگينى مى كند. از سوى ديگر، هرگاه شخصى نعمتى را به ديگرى ببخشد به آن «منّت» گويند كه خود به دو دسته تقسيم مى شود: اوّل ـ منّتِ عملى كه شخص عملا نعمتى را به ديگرى ببخشد. اين نوع منّت پسنديده و ستايش شده است. دوّم ـ منّت ادّعايى و زبانى كه شخص تنها سخن از دادن نعمت به ديگرى مى كند و عملا دادن نعمت در ميان نيست. در قرآن مجيد اين كلمه و مشتقّاتش بيش از بيست بار به كار برده شده است. از جمله، در آيه 17 سوره حجرات مى خوانيم: «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ اَنْ اَسْلَمُوا قُلْ لاتَمُنُّوا عَلَىَّ اِسْلامَكُمْ بَلِ اللّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ اَنْ هَداكُمْ لِلاِْيمانِ...» ]اين عرب ها[ بر تو منّت مى گذارند كه مسلمان شده اند. بگو به خاطر اسلام آوردنتان بر من منّت نگذاريد ]شما منّتى بر اسلام نداريد[ بلكه خداوند بر شما منّت دارد كه شما را هدايت كرده است. در اين جا منّت اوّل، منّت ادعايى و زبانى است؛ زيرا عربها نعمتى بر پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) نرسانده بودند؛ زيرا مثلا اگر بيمارى نزد پزشكى برود و پزشك نسخه اى براى درمان به او بدهد و او با عمل بدان، تندرست شود، آيا بيمار منّتى بر پزشك دارد؟ منّت دوّم در آيه شريفه بالا كه از سوى خداوند است، منّت عملى است؛ زيرا خداوند نعمت اسلام آوردن را به آنان داده است. بنابراين، منّت از ناحيه خداوند، به معناى بخشش و منّت عملى است؛ ولى منّت از سوى انسانها، مى تواند به هر دو معناى ياد شده باشد. و امّا منّت مورد نظر در آيه شريفه بالا، منّت ادعايى و زبانى است. در ادامه آيه شريفه، خداوند مى فرمايد: مَثَل چنين كسانى كه اين گونه انفاق مى كنند و منّت مى گذارند، مَثَل آدم كافر يا رياكار است؛ زيرا چنين شخصى نه به خدا ايمان دارد، نه به روز رستاخيز. بنابراين، چنين انفاقى هم به درگاه خداوند، پذيرفتنى نيست؛ چه شرط قبولى انفاق، ايمان است و اخلاص و چنين شخصى كه ايمان ندارد، مخلص نيز نمى باشد. سپس مى فرمايد: مَثَل هر دوى آنان يعنى رياكار و انفاق كننده ادعايى و زبانى، مثَل قطعه سنگى صاف است كه لايه اى خاك بر سطح آن نشسته است و بر اين خاك ظاهراً بارور، بذرى افشانده اند: «فَاَصابَهُ وابل» ناگاه دانه هاى درشت باران مى بارد و در يك آن، تمام اين خاكها و بذرها را مى شويد و از بين مى برد و سنگ بى هيچ پوششى، خود را نمايان مى سازد. «لايَقْدِرُونَ عَلى شَىء» تلاش هايى كه در اين بذرافشانى صرف شده بود، همه بى حاصل مى شود؛ زيرا اين كار تنها بر پايه توجّه به ظاهر بوده است و نه عملى متّكى بر شناخت باطن و عمق. همان گونه كه باران نعمت زا و حيات بخش كه كشتزارها را بارور مى سازد، در اين مَثَل كشت و كاشته را نابود ساخته است، آيات الهى نيز مؤمنان و صالحان را از بركت نعمات الهى خود، بهره مند و هدايت مى كند، ولى كافران و منافقان را رسوا و گمراه. كشاورزى كه دانه اخلاص مى كارد و شخصى كه دانه ريا كشت مى كند، هر دو زحمت كشيده اند؛ لكن دستاوردهاى متفاوتى نصيبشان مى شود. آن يكى هفت صد برابر و شايد بيشتر و اين ديگرى، هيچ و حتّى همه داشته هايش را نيز از دست مى دهد. پيام هاى آيه 1ـ خطاب هاى قرآن مجيد، غالباً عام است: «يا اَيُّهَا النّاسُ»، «يا بَنى آدَمُ»، «يا ايّهَا الاِنْسانُ» و «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا». يعنى به بيانى است كه عموم انسان ها از هر نژاد، رنگ و سرزمينى را در برمى گيرد و هرگز نگفته است: «يا اَيُّهَا القُرَيشُ» و «يا ايُّهَا العَرَبُ» و مانند اينها. در اين نوع خطاب ها نكته اى ظريف و مهم نهفته است و آن، «جهانى بودن دين اسلام» است؛ يعنى اين اسلام محدود به يك سرزمين و مختص به يك قوم و قبيله و نژاد نمى باشد. 2ـ ريا و تظاهر، عملى بى بنيان و ناپايدار است و رياكار و متظاهر، محكوم به رسوايى است؛ زيرا هر رويداد و پديده اى ممكن است، پرده هاى رياى آنان را بدرد و حقيقت پرفريب آنان را آشكار سازد. همان گونه كه در اين آيه شريفه، قطره هاى باران، لايه خاك روى سنگ را مى شويد و حقيقت سختى سنگ را نمايان مى سازد. 3ـ كسانى كه انفاقهايشان توأم با آزار و اذيّت كمك شوندگان است، وجودى همچون سنگ اند و قلب هايشان به سختى سنگ. نكته قابل توجّه آن است كه اين سختى قلب و سرشت اين گونه اشخاص را باران لطيف، آشكار و نمايان مى سازد. باران كه دانه را سيراب و بارور مى كند، در اين مثَل آن را از بين مى برد و در اين مثال نمى توان بر باران و بذر خرده گرفت. باران آيات الهى نيز در قلب شخص رياكار، باعث شسته شدن لايه ريا و سبب نمايش سختى قلب و رسوايى صاحب خود مى شود. 4ـ رياكاران و انفاق كنندگانى كه منّت مى نهند، بهره و ثمره اى از كار خود به دست نمى آورند. همان گونه كه يك كشاورز كه بر زمين سخت و سنگى بذرافشانى مى كند، هم بذرش را از دست مى دهد و هم تلاش بى حاصل مى كند، انفاق هاى رياكارانه و پرمنّت نيز، نه تنها ثوابى عايد انفاق كننده نمى كند، بلكه مال انفاق شده را نيز از بين مى برد. 5ـ در بيشتر تفكّرات فلسفى و به باور عموم انسان ها «پول» چيزى ارزشمند و پولدارى يك ارزش است. دين مبين اسلام با در نظر داشتن اهمّيّت و نقش پول در زندگى مادّى انسان ها، معتقد است كه مفاهيمى همچون ايمان، ايثار، شهادت و... ارزشى، ارزشمندتر از «پول» هستند. از جمله اين ارزش ها، احترام به انسانيّت و حرمت آبرو و حيثيّت «مؤمن» را مى توان برشمرد. بنابراين، كسى كه به گمان خود براى كمك به يك نيازمند به شيوه آشكار مبلغى پول مى پردازد و با اين عمل خود، آبرو و حيثيّت انسانى وى را از بين مى برد، آيا مى تواند عمل خود را «كمك»، «صدقه» و يا «انفاق» بنامد؟ و در برابر از خداوند طلب پاداش كند؟ متأسّفانه نظام ارزشى مكتب هاى مادّى دنيا، پول و مظهر امروزى آن «دلار» است كه توجيه كننده اقدامات و موجّه سازنده بسيارى از جنايات فجيع انسانىِ صاحبان آن مى باشد. از جمله اين جنايات ننگين مى توان از خريد و فروش انسانها، به ويژه دختران و پسران خردسال نام برد. دلاّلان بين المللى، دختران و پسران خردسال كشورهاى جهان سوّم، بخصوص كشورهاى شرقى را به ارزان ترين قيمت مى خرند و آنان را به غرب متمدّن مى برند و به قيمت هاى گزاف به غربيان طرفدار حقوق بشر مى فروشند. اين خردسالان معامله شده، مورد سوء استفاده هاى متعدّد از جمله پيوند اعضاى بدن و آزار جنسى قرار مى گيرند. يكى ديگر از اقدامات توجيه شده با دلار، آن است كه غربيان، حتّى «دموكراسى» را كه بنيان ادعايشان در حقوق بشر بر آن استوار است، با «دلار» معامله مى كنند. مثلا آراى مردم ستمديده الجزاير را در انتخابات آن كشور ناديده مى گيرند و كشتارهاى بى رحمانه به راه مى اندازند. گويا مدّعيان رئوف و نازك دل حقوق بشر در الجزاير، كر و كورند. نه خبر جنايات را مى شنوند و نه تصاوير آنها را در رسانه هاى خبرى خود مى بينند. اينها در واقع از آثار ارزشمند دلار است؛ زيرا اين حوادث و رويدادها تأمين كننده منافع آنان است و حتّى خود با واسطه يا بى واسطه، عاملان آنها هستند! اين امر تنها به الجزاير منحصر نيست. در سراسر جهان، هر روند و رويدادى كه در مسير تأمين منافع آنان باشد و جريان به دست آوردن و افزايش دلارهايشان را به خطر نيندازد، بدترين نوع حكومت در يك كشور، حتّى حكومت بدوى قبيله اى و استبدادى هم، «خوب» شناخته مى شودو نقش نداشتن مردم آن سرزمين در حكومت خود، «بد» تلقّى نمى گردد. ولى اگر در كشورى و حكومتى، منافع و دلارهاى آنان مورد تهديد قرار گيرد، بهترين نوع نظام حكومتى و مردمى ترين اداره سياسى آن كشور، بد و مخالف ارزش هاى والاى انسانى معرّفى و شناسانده مى شود! امّا همان گونه كه ياد شد، نظام ارزشى اسلام مبتنى است بر ارزش هايى چون ايمان، كمال انسانى، حرمت مقام والاى انسان و حفاظت از آبرو، شرف و حيثيّت وى. سيره امامان در انفاق و بخشش يكى از جلوه هاى آموزنده زندگى امامان بزرگوارمان، نحوه بخشش آنان است. علامه مجلسى در شرح حال امام حسن مجتبى(عليه السلام) داستان زيبا و پرعبرت زير را نقل مى كند: «امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) و عبداللّه بن جعفر(رحمهما الله) (شوهر حضرت زينب) همراه با كاروانى عازم زيارت بيت اللّه الحرام شدند و در يكى از منازل، از قافله باز ماندند. بى توشه راه، تشنه و گرسنه در بيابان گرم و سوزان پياده به راه خود ادامه دادند. هنگامى كه تشنگى و گرسنگى بر آنان غلبه كرده بود، چادرى را در بيابان ديدند. به قصد يافتن آب و خوراك، بدان سو شتافتند. پيرزنى را درون چادر ديدند و از او آب طلبيدند. پيرزن گفت: آبى ندارم، ولى مى توانيداز شير آن گوسفند براى رفع عطش خود استفاده كنيد. آن بزرگواران چنين كردند و پس از لختى استراحت گفتند: آيا خوردنى هم دارى كه به ما بدهى؟ پيرزن گفت: جز آن گوسفند چيزى ندارم. آن را سر ببريد و از گوشتش بخوريد. بازماندگان عزير از قافله نپذيرفتند كه تنها دارايى پيرزن، گوسفندش، را بكشند. پيرزن اصرار ورزيد و آنان را سوگند داد. بناچار گوسفند را سر بريدند و به قدر رفع گرسنگى از گوشتش خوردند. پس از قدردانى از مهمان نوازى و ايثار پيرزن، بدو گفتند: ما اهل مدينه و از خاندان بنى هاشميم. هرگاه به مدينه آمدى نزد ما بيا تا اندكى از مهمان نوازى تو را جبران كنيم؛ سپس خداحافظى كردند و به راهشان ادامه دادند. پس از چندى، شوهر آن پيرزن از صحرا برگشت و علّت نبود گوسفند را از همسرش پرسيد. وى تمامى واقعه را برايش گفت: شوهر با ناراحتى پيرزن را سرزنش كرد كه چرا تنها سرمايه ما را تنها در برابر يك نشانى مبهم از دست دادى؟ پس از مدّتى به سبب خشكسالى، پيرزن و شوهرش ناچار به مهاجرت به مدينه شدند و چون سرمايه اى نداشتند به گدايى مشغول شدند. روزى امام حسن(عليه السلام) آن پيرزن را ديد و شناخت و فرمود: آيا تو همان پيرزنى نيستى كه در صحرا به ما كمك كردى و از ما پذيرايى نمودى؟ عرض كرد: بلى يا بن رسول اللّه! امام حسن(عليه السلام)دستور داد، هزار رأس گوسفند و هزار مثقال طلا به او بدهند.(2) و پس از عذرخواهى از او كه اين تنها جبران اندكى از محبّت ها و ايثار اوست، او را به خانه امام حسين(عليه السلام) راهنمايى كرد. امام حسين(عليه السلام) از پيرزن پرسيد: برادرم چقدر كمك كرد؟ پيرزن مقدارش را عرض كرد. آن حضرت نيز همان مقدار به پيرزن بخشيد و دستور داد او را نزد عبداللّه بن جعفر بردند و او دو هزار رأس گوسفند و دو هزار مثقال طلا به وى داد.(3) صدقه بازدارنده مرگ هاى بد پيشتر گفته شد كه انفاق و صدقه پيش از آن كه براى گيرنده مفيد باشد، براى دهنده آن سودمند است. اجر، پاداش هاى معنوى، بروز صفات اخلاقى نيكو و به طور كلّى، كمال انسانى شخص انفاق كننده را در سطور بالا مورد بررسى قرار داديم. و اينك گوييم كه صدقه بازدارنده بلايا و مرگ هاى بدفرجام است. روايت زير به نقل از «وسائل الشّيعه» نمونه روشنى از ظرايف انفاق در پيشگيرى از مرگ بد است. «مردى يهودى از كنار پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى گذشت و به عنوان سلام گفت: «اَلسّامُ عَلَيكَ»(4) حضرت در پاسخ فرمودند: «عليك». اصحاب كه متوجّه ظرافت پاسخ پيامبر(صلى الله عليه وآله) نشدند. عرض كردند: يهودى در ظاهر عرض سلام، براى شما آرزوى مرگ كرد. حضرت فرمودند: و من هم با پاسخ «عليك» نفرينش را به خودش برگرداندم؛ يعنى «مرگ بر تو باد» سپس فرمودند: اين يهودى با نيش مارى سياه در صحرا كشته مى شود، امّا طولى نكشيد كه يهودى با كوله بارى از هيزم از صحرا برگشت. اصحاب با حيرت و نگاه هاى ترديدآميز مبنى بر عدم تحقّق فرموده پيامبر(صلى الله عليه وآله) به ايشان نگريستند. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به يهودى گفت كه پشته هيزمش را بر زمين بگذارد و هيزم ها را پخش كند. به محض باز شدن بسته هيزم، ناگاه مار سياهى در ميان هيزم ها ديده شد كه تكّه چوبى را به دندان گرفته بود. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمودند: مرد يهودى! چه عملى در صحرا انجام دادى؟ عرض كرد: كار خاصّى نكردم. پس از جمع آورى هيزم ها و به دوش كشيدن آنها، يك تكّه از دو تكّه نان همراه خود را خوردم و چون به فقيرى برخوردم، تكّه ديگر را به او دادم. پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمودند: اين مار مأمور گرفتن جان اين مرد يهودى بود؛ ولى خداوند با اين انفاق او، مرگ با نيش مار را از او دور كرد. سپس اين حديث زيبا را بيان فرمودند: «اِنَّ الصَّدَقَةَ تَدْفَعُ ميتَةَ السُّوءِ عَنِ الاِنْسان» صدقه و انفاق، مرگ هاى سياه و بد(5) را از انسان دفع مى كند.(6) پي نوشتها 1- وسائل الشّيعه، جلد 6، ابواب الصدقه، باب 22، حديث 3. 2- با توجّه به حكومت معاويه و طرفدارى ظاهرى مردم از او، به نظر مى رسد كه دلهاى بيشتر مردم با خاندان رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) بود و شايد هدايايى نيز خدمت آن بزرگواران تقديم مى شد كه اين انفاق از محل آنها بوده است. 3- بحار الانوار، جلد 43، طبع بيروت، صفحه 348. 4- اين نوع سلام كردن كه متأسّفانه ناخواسته و از روى جهالت در بين بعضى از مسلمانان نيز رواج دارد، نوعى نفرين و طلب مرگ براى مخاطب است. 5- منظور مرگ هاى دلخراش و بد منظر است؛ مانند سوختن در آتش، تكّه تكّه شدن در تصادفات و مانند آن. 6- وسائل الشّيعه، جلد 6، ابواب الصدقه، باب 9، حديث 3. روايات ديگرى نيز به همين مضمون در اين باب آمده است.