تفسير پيش از مطرح كردن پاسخ، لازم است مطالبي را از نظر بگذرانيم:
الف ـ قرآن ظاهر و باطن دارد و روايات فراواني بر اين مطلب دلالت دارند؛ از جمله: رسول خدا(ع)فرمود:
"ان للقرآنِ ظهراً و بطناً و لبطنه بطن الي سبعه أبطن؛( عوالي اللآلي، ابن ابي جمهور الاحسائي، ج 4، ص 107، انتشارات سيدالشهدأ، قم. ) براي قرآن ظاهر وباطني است و براي باطن آن، باطني ديگر تا هفت باطن است."
رابطه ظاهر و باطن از نوع خاص نيست ميتواند طولي يا عرضي باشد.(ر. ك: باطن وتأويل قرآن، مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه قم، ص 32 - 33، مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه ، مباني كلامي اجتهاد، مهدي هادوي تهراني، ص 38، مؤسسه فرهنگي خانه خرد بيت الحكمه. ) در رابطه طولي، معاني باطني با يكديگر و نيز با ظاهر، از نظر لفظي در ارتباطند؛ خواه به دلالت مطابقي يا التزامي. علامه طباطبايي در تفسير آيه 36 سوره نسأ ميفرمايد:
"آيه "وَاعْبُدُواْ اللَّهَ وَلاَ تُشْرِكُواْ بِهِ شَيْا" اگرچه ظاهرش نهي از بتپرستي است؛ ولي با تأمل و تحليل معلوم ميشود كه پرستش بتها براي اين ممنوع است كه خضوع و فروتني در برابر غير خداست و بت بودن معبود نيز خصوصيتي ندارد؛ چنان كه خداي متعال اطاعت از شيطان را عبادت او شمرده است و با تحليلي ديگر معلوم ميشود كه در اطاعت و فرمان برداري انسان ميان خود و غير، فرقي نيست و چنان كه از غير خدا نبايد اطاعت كرد، از خواست نفس در برابر خداي متعال نيز نبايد اطاعت كرد، و با تحليل دقيقتري معلوم ميشود كه اصلاً به غير خداي متعال نبايد التفات داشت و از وي غفلت نمود"( قرآن در اسلام، علامه طباطبايي، ص 22، انتشارات جامعه مدرسين. )
بنابراين، يك آيه ميتواند تفسيرهاي متعددي داشته باشد كه به نوعي با هم ارتباط دارند.
رابطه عرضي بين معاني باطني با يكديگر و با ظاهر به اين معنا است كه بين آنها ارتباطي ديده نميشود؛ البته اين بدان معنا نيست كه آنها ميتوانند با هم در تضاد باشند؛ براي مثال "الثَّقَلان" در آيه 31 سوره الرحمن بر اساس ظهور سياق به معناي "جن و انس" است؛ در روايتي نيز "الثقلان" به قرآن و عترت تأويل شده؛ و در اين صورت اگر سند و متن روايت صحيح و قابل اعتماد باشد، آن را ميتوان پذيرفت؛ يعني آيه دو معنا را هم زمان اراده كرده است: "جن و انس" و "قرآن و عترت" كه در اين صورت تهديدي براي جن و انس و بشارتي براي قرآن و عترت (از جهت انتقام از دشمنانشان) است.( ر. ك: باطل و تأويل قرآن، ص 119. ) تنها مشكل اين مطلب در استعمال لفظ در دو معنا است كه در عرف رايج نيست، هرچند در متون ادبي (مانند ايهام در شعر) كاربرد دارد.
(مرحوم آخوند خراساني در كفايه الاصول، استعمال لفظ در دو معنا را ممكن ندانسته است، ولي برخي از محققان بعد از ايشان، مانند امام خميني و آيه الله خويي آن را ممكن دانسته، در ادعاي امتناع مناقشه نموده و رد كردهاند.( ر. ك: باطل و تأويل قرآن، ص 120. )
ب ـ اشتراك لفظي و معنوي
الفاظ مشترك به دو نوع مشترك لفظي و معنوي تقسيم ميشوند. مشترك لفظي به لفظي گفته ميشود كه داراي چند معناي حقيقي است؛ مانند لفظ "دين" كه به معناي پاداش، آيين و اطاعت است و نيز مانند لفظ "شير" در فارسي كه به معاني "مايع مخصوص"، "حيوان درنده" و "شير آب" است.
اشتراك معنوي زماني است كه لفظي براي معاني مشترك بين افراد و مصاديقي كه بر همه آنها تطبيق ميشود، وضع شده باشد؛ مانند لفظ انسان كه براي حقيقت مشترك بين همه افراد بشر وضع شده و بر تك تك آنها قابل اطلاق ميباشد(ر. ك: روششناسي تفسير قرآن، علي اكبر بابايي و...، ص 111؛ پژوهشكده حوزه و دانشگاه و سمت. )
نكته ديگر اين كه: هرگاه لفظ با اشتراك معنوي داراي معاني متعدد باشد، در صورتي كه قرينهاي بر تعيين يكي از آن معاني نباشد، لفظ ظاهر در همه آن معاني است، ولي اگر با اشتراك لفظي داراي معاني متعدد باشد، حمل آن بر همه معاني، خلاف ظاهر است و به دليل و قرينه نياز دارد؛ پس اگر دليل و قرينهاي در كار نبود، لفظ را نميتوان بر همه آن معاني حمل كرد و همه آنها را مراد خداي متعال دانست؛ زيرا طبق روش عقلا در محاورات، صرف نبودن قرينه در مشترك لفظي دليل اراده همه آن معاني نيست.
اينك پس از ذكر مقدمات ياد شده، به پاسخ پرسش روي ميآوريم:
روايات تفسيري اهل بيت: چندگونه است؛ گاه مصداقي از معناي كلي الفاظ آيه را به اشتراك معنوي بيان ميكند؛ براي مثال در روايت معتبري از امام صادقآمده است: كه مقصود از "المغضوب عليهم" در آيه 7 سوره حمد، ناصبيها و مقصود از "الضالين" يهود و نصاريَ هستند. روشن است كه معناي "المغضوب عليهم" و "الضالين" عام است و بر همه افراد و مصاديق آنها دلالت ميكند، مگر آن كه قرينهاي يافت شود و معناي آن را در برخي افراد منحصر گرداند.
گفتني است كه ذكر مصاديقي در روايات به معناي منحصر كردن معناي آيه در آنها نيست و چنان كه گفتهاند: "اثبات شئ نفي ما عدا نميكند"؛ لذا گاه ديده ميشود كه در روايات ديگري مصاديق ديگري مطرح ميشود؛ براي مثال در روايت معتبري آمده است كه امام صادقفرمودند: "المغضوب عليهم" ناصبيهايند و "الضالين" شك كنندههايي هستند كه امام را نميشناسند.( ر. ك: روششناسي تفسير قرآن، ص 87 و 88. )
در اين گونه روايات ارائه تفسيرهاي ديگر، اگر به روش صحيحي انجام شود، پذيرفتني است.
در گروه ديگري از روايات، مصاديقي ارائه ميشود كه درمعناي كلي مشترك نميگنجد و به اصطلاح، اشتراك لفظي دارد. پذيرش اينگونه روايات، ـ با توجه به مقدمات ياد شده ـ جايز و بسته به صحت آن از جهت سند و متن است كه در علم درايه و رجال مطرح ميشود؛ براي مثال: از عبدالله بن سَنان در روايتي صحيح(باطن و تأويل قرآن، ص 27. ) آمده كه: شخصي از امام صادقميپرسد: معناي "ثُمَّ لْيَقْضُواْ تَفَثَهُم" چيست؟ امامميفرمايد: "خذ الشارب و قصّ الاظافر؛ گرفتن سبيل و چيدن ناخنها" عبدالله ميگويد: "ذريح محاربي از شما نقل كرد كه فرموديد: معناي اين آيه ديدار امام است" حضرت ميفرمايد: "آري؛ درست است. هم كلام او درست است و هم معنايي كه اكنون گفتم؛ براي قرآن ظاهر و باطني است.( همان. )
البته شايد بتوان بين اين دو معنا، ارتباط برقرار كرد؛ بدين صورت كه ناخن گرفتن و كوتاه كردن سبيل، پاكيزگي است و ديدار امام نيز صفا و طهارت دروني را به همراه دارد.( ر.ك: همان. ) مثالي ديگر: "مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ # بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لآ يَبْغِيَانِ # فَبِأَيِّ ءَالاَ َّءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ # يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَانُ؛ (الرحمن،19ـ22) دو درياي مختلف را در كنار هم قرار داد، در حالي كه با هم تماس دارند؛ در ميان آن دو برزخي است كه يكي بر ديگري غلبه نميكند ]و به هم نميآميزند[... از آن دو لؤلؤ و مرجان خارج ميشود."
براي اين آيات، ممكن است معاني گوناگوني ارائه شود كه در تعريف اشتراك معنوي نگنجد. در اين صورت، معاني ياد شده يا در اشتراك لفظي ميگنجد كه با وجود قرينه صدق، پذيرفته ميشود و يا با آن نيز سازگار نيست و در واقع تأويل آيه است كه در اين فرض، اگر به اهل بيت: ـ كه راسخان در علمند ـ مستند باشد، پذيرفته ميشود (با فرض اعتبار حديث) براي مثال، بر اساس روايتي از امام صادقمنظور از دو دريا، حضرت علي و فاطمهو منظور از "لؤلؤ و مرجان" حسن و حسيناست.( ر. ك: روششناسي تفسير قرآن، ص 88. ) در اين گونه روايات، اگر صحت سند و متن روايت محرز شود، آنها را از جمله معاني آيات به حساب ميآوريم.