طلیعه
علامة بلاغی از شخصیتهای بس ارزنده و والای تاریخ معاصر است که زوایای زندگی و مجاهداتش کمتر مورد بررسی و ارائه قرار گرفته است. در این نوشتار سعی شده است با کمک خامه و رنگ واژهها تصویری از چهرة این بزرگمرد گمنان ترسیم گردد هر چند نامه کوچکتر و واژهها کم رنگتر از آنند که از عهدة چنین مهمی برآیند. امّا مولانا زیبا سروده است:
آب دریا را اگر نتوان کشید هم بقدر تشنگی باید چشید.
رویش صبح
در روز چهارشنبه از ماه رجب، در یکی از محلههای نجف (محلّه براق) در خانة دانشمند عامل و روحانی فاضل، علامه شیخ حسن بلاغی، ستارهای چشم به جهان گشود که امید آن میرفت تا گمشدگان وادی شب گون نادانی را به کرانههای صبح امید رساند. این نور رسیده را محمدجواد نام نهادند. و بدین سان در سال ۱۲۸۲ق.[۱] خداوند نعمتی دیگر به جامعه شیعه عنایت کرد.
آل بلاغی یکی از خاندانهای نجیب، شریف و قدیمی شهر نجف بودهاند. این دودمان پاک بسان چشمهای پر برکت همراه جوشیده و طراوت بخشیدهاند و تشنگان را سیراب کرده و همگی به جلال و بزرگی در علم و ادب شهرت داشتهاند.
جرعه نوش علم و معرفت
محمدجواد پس از آنکه نشو و نما یافت و دوران کودکی را پشت سر گذاشت در بوستان همیشه سبز حوزه قدم نهاد و به شاگردی مکتبی رفت که پدرانش سالهای سال شاگرد آن مکتب بودند. علوم مقدماتی را در حضور نورانی علمای نجف فرار گرفت و تا ۲۴سالگی از اساتید بزرگ آن حوزة عظیم، استفادههای علمی و معنوی فراوانی برد.
روان پاک بلاغی که شیفتة کسب معارف و درک فضایل بود او را در سال ۱۳۰۶ق. مجبور به ترک زادگاهش کرد و او با دلی مالامال از عشق و علاقه به فراگیری دانش و خودسازی، وارد شهر مقدس کاظمین شد تا بتواند در سایة اندیشههای بلند آن دیار، به اهداف عالیهاش نایل آید.
ایشان شش سال از عمر مبارکش را در این شهر صرف تحصیل و تهذیب نمود و تا سال ۱۳۱۲ق. در کاظمین ماند. او در همان شهر با خانوادة شریف عالم بزرگوار سید موسی جزایری وصلت نمود.
در سی سالگی به زادگاهش نجف اشرف بازگشت و در درس سرآمدترین استوانههای علمی و عملی عصر خویش حاضر شد و سرزمین سبز فکرش را با زلال آبهای با صفای آن حوزه طراوت بخشید و مدت ۱۴سال در این دانشگاه بزرگ اسلامی ماند و از باغ و بوستانهای نجف خوشههای فراوان علم و معنویت چید.
شیخ محمدجواد بلاغی که سالهای متمادی را در پی علم و عمل گذرانده بود در سال ۱۳۲۶ق. وارد شهر مقدّس سامرّا شد و در درس مرجع مجاهد و رهبر انقلابی، میرزا محمّدتقی شیرازی شرکت جست و ده سال بر سفرة علمی این مجتهد سترگ و بیدار مهمان بود و با استفاده از جنبههای روحی و معنوی آن بزرگوار، خویشتن را تقویت کرد.
این دانشمند وارسته آنچنان شیفتة دانش و یاد گرفتن بود که تا ۴۵سالگی در درس میرزای شیرازی شرکت نمود.
راهنمایان رهرو خوبیها
اندیشمندان و فرزانگانی که علامه بلاغی در حضور نورانی آنان نشست و آموخت عبارتاند از:
۱٫فقیه بزرگوار شیخ محمد طه نجف (متوفی ۱۳۲۳ ق.)
۲٫فقیه محقق حاج آقا رضا همدانی (متوفی ۱۳۲۲ ق.)
۳٫عالم و اصولی مدّقق شیخ محمدکاظم خراسانی (متوفی ۱۳۲۹ ق.)
۴٫علامة فقیه سید حسن صدرالدین کاظمی (متوفی ۱۳۵۴ ق.)
۵٫فقیه بزرگ شیخ محمدحسین مامقانی (متوفی ۱۳۲۳ ق.)
۶٫علامة محدث میرزا حسین نوری (متوفی ۱۳۲۰ ق.)
۷٫فقیه عالیمقام سید محمدحسن هاشم هندی غروی (متوفی ۱۳۲۳ ق.)
۸٫مرجع مجاهد میرزا محمدتقی شیرازی (متوفی ۱۳۳۸ ق.)[۲]
پیوند دانش و مبارزه
این متعهد وظیفه شناس از تبار روحانیتی بیدار و آگاه بود که در پی استقلال طلبی کشور عراق از یوغ استعمار انگلیس در سال ۱۳۳۶ق. – برای بار دوم – آهنگ شهر کاظمین کرد و در جرگه جهاد و دفاع از ثغور اسلامی حضور یافت و به صف مجاهدان پیوست.
آینده ساز دلسوز
اینک نام تنی چند از پروردگان آن فقیه آینده ساز را ذکر مینماییم.
۱٫آیة الله العظمی آقای سید شهاب الدین مرعشی نجفی (متوفی ۱۴۱۱ ق.(
۲٫آیة الله العظمی آقای حاج سید ابوالقاسم خویی (متوفی ۱۴۱۴ ق.(
۳٫آیة الله العظمی آقای حاج سید هادی میلانی (متوفی ۱۳۹۵ ق.(
۴٫علامة ادیب آقای میرزا محمد علی اردوبادی نجفی (متوفی ۱۳۸۰ ق.(
۵٫علامه سید محمدصادق بحرالعلوم (متوفی ۱۳۹۰ ق.(
۶٫آیة الله شیخ محمدرضا آل فرج الله نجفی (متوفی ۱۳۸۶ ق.(
۷٫آیة الله شیخ محمد مهدوی لاهیجی (متوفی ۱۴۰۳ ق.(
۸٫آیة الله شیخ نجم الدین جعفر عسکری تهرانی (متوفی ۱۳۹۵ ق.(
۹٫حاج شیخ ذبیح الله محلاتی (متوفی ۱۴۰۵ ق.(
۱۰٫آیة الله حاج شیخ محمدرضا طبسی نجفی (متوفی ۱۴۰۵ ق.(
۱۱٫میرزا محمدعلی مدرس خیابانی.
۱۲٫استاد ادیب علی خاقانی.
۱۳٫آیة الله شیخ علی محمد بروجردی (متوفی ۱۳۹۵ ق.(
۱۴٫شیخ مهدی بن داوود الحجّار (متوفی ۱۳۵۸ ق.(
۱۵٫علامة محقق حاج شیخ مجتبی لنکرانی نجفی.
۱۶٫آیة الله سید صدرالدین جزایری (متوفی ۱۳۸۸ ق.(
۱۷٫شیخ ابراهیم بن شیخ مهدی قریشی.
۱۸٫شیخ مرتضی مظاهری نجفی.
۱۹٫آیة الله سید مرتضی لنگرودی (متوفی ۱۳۸۳ ق.(
۲۰٫علامه میرزا محمدعلی ادبی تهرانی.
تراوش قلم
آثار سبز او در زمینههای فقه، تفسیر، تاریخ، اصول فقه، عقاید و ردّ یهود و نصارا و مادیون و بابیّت و بهائیت تدوین یافته است.
نشانههای ماندگار ایشان عبارت است از:
۱٫تفسیر آلاء الرحمن. ۲٫ رسالهای در پاسخ به پرسشهایی که از جبل عامل برای ایشان فرستاده و در آن شبهاتی دربارة قرآن نموده بودند. ۳٫ الرحمة المدرسیة یا المدرسة السیارة. ۴٫ الهدی الی دین المصطفی. ۵٫ التوحید و التثلیت.
۶٫اعاجیب الاکاذیب. ۷٫ انوار الهدی. ۸٫ البلاغ المبین. ۹٫ نصایح الهدی. ۱۰٫ المسیح و الانجیل. ۱۱٫ نسمات الهدی
۱۲٫المصابیح فی بعض من ابدع فی الدین فی القرن الثالث عشر. ۱۳٫ مصباح الهدی. ۱۴٫ مسئلة فی البداء. ۱۵٫ نورالهدی
۱۶٫اجویة المسائل البغدادیة. ۱۷٫ داعی الاسلام و داعی النصرانیة.
۱۸٫تا ۴۵٫ مجموعه از تعلیقه، حاشیه و رسالههای فقهی، در این میان رسالهای در احکام وضو به چشم میخورد که علامه خود آن را به زبان انگلیسی ترجمه کرده است. ۴۶٫ رسالهای درباره اوامر و نواهی در علم اصول. ۴۷٫ رسالهای در نفی تزویج امکلثوم با عمر بن خطاب. ۴۸٫ رسالهای دربارة عدم اعتبار تفسیر منسوب به امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ ۴۹٫ ردّ بر کتاب «تعلیم العلماء» نوشتة غلام احمد قادیانی. ۵۰٫ ردّ بر کتاب «حیاة المسیح» نوشتة غلام احمد قادیانی. ۵۱٫ ردّ بر کتاب «ینابیع الکلام». ۵۲٫ رسالهای در ردّ جرجیس سائل و هاشم عربی (این چهار رساله در ردّ شبههای مخالفان اسلام بویژه مبلغان مسیحی نوشته است.) ۵۳٫ رسالهای در ردّ حسیّون (رد بر فرقه قادیانیه است.)
۵۴٫داروین و اصحابه.[۳]
تلاش و زهد
آموختن زبانهای خارجی با امکانات محدود آن روز، کاری بسیار مشکل بوده است. علامه بلاغی علاوه بر زبان عربی، زبانهای عبری، انگلیسی و فارسی[۴] را خوب میدانست و به آنها تسلط داشت و فراگیری آنها به شخصیت علمی ایشان برجستگی ویژهای بخشیده بود.
درباره چگونگی آموختن زبان عبری چنین نگاشتهاند: «زبان عبری را از یهود دوره گرد آموخته است. در آن روزگار گروهی یهودی در شهرهای عراق بودند که مقداری جنس، پارچه و امثال آن، بر دوش داشتند و در کوچه و بازار میگشتند و میفروختند. بلاغی از این فرصت استفاده میکرد و درباره مفردات و جملهبندی زبان عبری از آنان چیزهایی میپرسید. گاه مجبور میشد همه اجناس یک یهودی دورهگرد را بخرد تا از او دربارة یک واژه یا ترکیب سخنی بشنود. چون یهودیان در آموختن لغت خود به دیگران بسیار بخل میورزیدند. بلاغی گاه شیرینی و شکلات میخرید تا اگر بچهای یهودی ببیند به او بدهد و چیزی از او بپرسد.»[۵]
آری او گمنام زیست و بیهیاهو، ولی نامش در گمنامی اوست و هنرش در اخلاص والایش… شکوه گمنامی و حماسة اخلاص او در شعار معروفش تجلی کرده که میفرمود:
«انی لا اقصد الّا الدفاع من الحق لا فرق عندی بین ان یکون باسمی او اسم غیری.»[۶]: من جز دفاع از حق انگیزهای نداشتم. بنابراین هیچ فرقی نیست که کتاب به نام من یا نام دیگری منتشر شود.
دربارة ساده زیستیاش گویند:
«اتاقی کوچک داشت و محقر. در آن جز بوریایی و روفرشییی که بر آن مینشست هیچ چیز نبود. در زمستان وسایل گرم کردن و در تابستان وسایل سرد کردن نداشت؛ با اینکه مزاجی ضعیف داشت و بیمار بود. با این احوال، هیچ گاه از این اتاق بیرون نمیرفت مگر برای نیازهای ضروری.»[۷]
خنیاگر بیداری
حیاتش ترکیبی از دو عنصر عقیده و جهاد بود و حرکتش بر مبنای این دو عنصر هیچ گاه گوشهنشینی را نگزید و آرام نگرفت و پیوسته حریت آمیخته با حیات را بر سر و روی جامعه اسلامی میپاشید و خوابهای گران را بر میآشفت گویند:
«برخی از بهائیان جاسوس استعمار در محلهای در بغداد، مکانی را به نام حظیره برای اجتماع خود بنا نهادند. بلاغی با شنیدن این خبر دیگر آرام نگرفت و استراحت را بر خود روا نداشت تا با مراجعه به دادگاه و قانون آنان را به ترک آن محل واداشت و پس از مدتی آنجا را به مسجدی تبدیل کرد و در آن نماز و شعایر حسینی اقامه میشد.»[۸]
این روحانی آگاه، مرز و بوم را هماره نگهبان بود و برای بیدار ساختن جامعه دل میسوزاند و تمام هستی خود را فدای خدمت به حق و خلق کرد.
وی برای چاپ کتاب «الهدی» (در رسوا سازی خدعهها و توطئههای مبلغان مسیحی) پولی نداشت. بناچار هر چه در خانه داشت به قیمت ارزان فروخت و کتاب را به چاپخانه فرستاد تا خداوند اندک اندک اثاثیه خانه و زندگانی وی را فراهم ساخت.۹
آخرین هجرت – وفات
آسمان شهر غم رنگ بود اندوهبار. اشک هجران برگونههای شهر جاری بود. زیرا خورشید اندیشهای رو به غروب بود که هفتاد سال در آسمان علمی شیعه نور بخشیده بود.
تقویم عمری رو به پایان میشد که برگ برگ وجودش را وقف خدمت کرده بود.
باد خزان بر باغ پرشکوفة رادمردی وزیدن گرفته بود که سراسر عمرش بهار بود و بیداری فصل فراق در گوش جان علّامه آهنگ وداع مینواخت و نسیم «ارجعی» ۱۰
جانان در بوستان جانش وزیدن داشت و در حیاط «حیاتش» میرفت که با قفل مرگ بسته شود.
او که عمری در وادی رضا حقّ قدم و قلم زد اکنون مجنون صفت مشتاق نوشیدن جام وصال بود. سرانجام این چکاد تعبد و تخصص، فقیه و ادیب فرزانه و مجاهد زاهد، شب دوشنبه بیست و دوم شعبان ۱۳۵۲ق.۱۱
ندای حضرت دوست را لبیک گفت و مرغ جانش با کولهباری از خدمت و خوبی و افتخار به سرای ابدی پر کشید و در آستان دوست جای گرفت. خاکیان را در سوگ و عرشیان را در سرور نشاند. حوزههای علمیه – بویژه طلاب نجف – در این فقدان، غرق در ماتم شد. پس از تجلیل و تشییع، پیکر پاکش را در حجرة جنوبی سوم در سمت غربی صحن مبارک حضرت علی ـ علیه السلام ـ در کنار آرامگاه جوادین محمد حسینی (مؤلف کتاب مفتاح الکرامه) به خاک سپردند.
روحش شاد، راهش سبز و پر رهرو و تربتش از شمع رضای جانان نورانی باد.
پی نوشتها:
[۱] . طبقات اعلام الشیعه، آقا بزرگ تهرانی، ج۱، ص ۳۲۳٫
[۲] . الکنی و الالقاب، شیخ عباس قمی، ج ۲، ص ۹۴؛ اعیان الشیعه، محسن امین عاملی، ج ۴، ص ۲۵۶٫
[۳] . ر.ک: به کتابهای اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۲۵۶؛ الکنی و الالقاب، ج ۲، ص ۹۴؛ مجلة نور علم، ش ۴۱؛ مجلة مشکوة، شماره اول، پاییز ۱۳۶۱٫
[۴] . طبقات اعلام الشیعه، ج ۱، ص ۳۲۵٫
[۵] . بیدارگران اقالیم قبله، محمدرضا حکیمی، ص ۲۰۹٫
[۶] . نقباء البشر، آقا بزرگ تهرانی، ج ۱، ص ۳۲۴ .
[۷] . بیدارگران اقالیم قبله، ص ۲۱۲و ۲۱۳٫
[۸] . ماضی النجف و حاضرها، جعفر آل محبوبه، ج ۲، ص ۶۲٫
۹]تاریخ روابط اجتماعی ایران و عراق، مرتضی مدرسی، ص ۳۲۹٫
۱۰]اشاره است به آیات «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً» فجر آیات ۲۷ و ۲۸٫
۱۱]اعلام الشیعه، قرن چهاردهم، ص ۳۲۴٫