ايود احدكم ان تكون له جنة من نخيل و اعناب تجرى من تحتها الانهار له فيها من كل الثمرات و اصابه الكبر و له ذرية ضعفا فاصابها اعصار فيه نار فاحترقت كذلك يبين الله لكم الايات لعلكم تتفكرون . (بقره /266)
«آيا كسى از شما دوست دارد كه باغى از درختان خرما و انگور داشته باشد كه از زير درختان آن نهرها بگذرد، و براى او در آن باغ از هرگونه ميوه اى وجود داشته باشد در حالى كه به سن پيرى رسيده و فرزندانى كوچك و ضعيف دارد در اين هنگام گردبادى كوبنده كه در آن آتش سوزانى است به آن برخورد كند و شعله ور گردد و بسوزد اين چنين خداوند آيات خود را براى شما آشكار مى سازد شايد بينديشيد».
تفسير واژه ها
1. «ود» فعل ماضى و مضارع آن «يود» به معنى دوست داشتن است .
2. «جنت » به معنى باغ است و معنى ريشه اى آن پوشانيدن است تو گويى درختان باغ چهره زمين را مى پوشاند.
3. نخيل جمع نخل و يا اسم جمع است به معنى درخت خرما.
4. اعناب جمع عنب به معنى انگورها است و قرآن هر موقع از خرما ياد مى كند نام درخت مى برد در حالى كه هر موقع بخواهد از درخت مو سخن بگويد از ميوه آن نام مى برد به نام «عنب ».
5. «اعصار» گردبادى است كه از زمين برمى خيزد و به صورت عمودى بالا مى رود، و چه بسا ممكن است حامل انرژى آتش باشد.
مساله احباط و تكفير
از مسايل ديرپا در ميان متكلمان اسلامى ، مساله «احباط» و «تكفير» است ، احباط در لغت به معنى «ابطال » و نابود و بى اثر ساختن است مثلا مى گويد: «احبط الله عمل الكافر»: ابطله ، خدا عمل كافر را حبط نمود، يعنى ابطال كرد».(122)
«تكفير» نيز در لغت به معنى پوشانيدن است . به كشاورز در لغت «كافر» اطلاق مى شود چون دانه را در زير خاك پنهان مى سازد، چنان كه قرآن مجيد مى فرمايد:
كمثل غيث اعجب الكفار نباته .(123)
«بسان بارانى كه رويش گياهان ، مايه شگفتى كشاورزان گردد».
در اصطلاح متكلمان «حبط» اين است كه پاداش كارهاى نيك ، به وسيله گناه ، از بين برود همچنان كه «تكفير» در اصطلاح آنان اين است كه كيفر گناهان پيشين در پرتو اعمال نيك ، بخشيده شود، و در حقيقت «ابطال حسنه » به وسيله گناه ، احباط، و «اسقاط سيئه » در پرتو حسنه ، «تكفير» است .
در كتابهاى كلامى ، معتزله به عنوان حاميان «احباط» و «كفير» معرفى شده ، و اماميه و اشاعره منكران ، هر دو(124) در حالى كه حق اين است كه اماميه در هر دو مساله راه وسط را برگزيده و در موارد خاصى ، احباط و تكفير را پذيرفته اند و يكى از موارد احباط، آيه مورد بحث است كه متضمن تبيين حال انفاقى است كه پشت سر آن گناهى مرتكب شود.
توضيح اين كه «تمثيل » يادآور مى شود:
انفاق در صورتى پذيرفته مى شود و در برابر يك درهم موقعى هفتصد درهم پرداخت مى گردد كه پس از انفاق از انسان انفاق گر عملى سر نزند كه غضب الهى را شعله ور سازد و آن را بسوزاند، حالا اين چه عملى است كه خرمن انفاق را مى سوزاند و به صورت خاكستر درمى آورد، بعدا درباره آن گفتگو مى كنيم .
در اواخر قرن نخست اسلامى ، گروه بس خطرناكى تشكيل گرديد كه شعارهاى جوان پسند آنان ، موجب گرايش برخى به آنان گرديد، آنان مى گفتند:
«لا تضر مع الايمان معصية »: «گناه ضرر بر ايمان نمى زند» و هدف اين بود كه ايمان قلبى كافى و مايه نجات است ، و گناه گنهكار مانع از نجات آنان نيست و اين نوع شعار كه بوى اباحيگرى مى دهد چراغ سبزى براى بزهكاران بود، تا غم گناه را نخورند آنگاه كه در دل ايمان دارند، بنابراين باده گسارى ، قمار بازى ، اعمال منافى عفت ، كوچك ترين مانعى از دخول بهشت نخواهند بود آنجا كه ايمان در دل محفوظ بماند.
البته شعار «لا تضر مع الايمان معصية » شعار دو لبه و به يك معنى صحيح است زيرا معصيت ، سبب كفر و خروج از ايمان نمى گردد، ولى بايد توجه نمود آنچنان هم نيست كه تنها ايمان در نجات انسان كافى باشد هر چند پشت سنگين بار از گناه داشته باشد.
به خاطر بدآموزى اين مكتب در دعوت جوانان به اباحيگرى ، امام صادق عليه السلام به ياران خود هشدار مى دهد و مى فرمايد:
بادروا اولادكم بالحديث قبل ان يسبقكم اليهم المرجئة .(125)
به داد جوانان خود برسيد، پيش از آن كه گروه «مرجئه » آنها را شكار كنند»
يعنى آموزشهاى لازم درباره آنان انجام دهيد، كه ديگر مرجئه نتوانند در آنها اثر بگذارند.
يادآور شديم كه آيه هشدار مى دهد كه برخى از اعمال نكوهيده چه بسا سبب مى شود كه خرمن انفاق هر چه بزرگ و عظيم باشد، با آتش گناه بسوزد، و جز خاكسترى از آن نماند، و در بيان اين حقيقت از يك تمثيل كمك مى گيرد.
باغ سرسبزى را فرض كنيد كه با انواع درختان ميوه اى پوشيده و بيش از همه در آن ، درخت خرما و انگور به چشم مى خورد، و نهر آبى از كنار درختان آن مى گذرد و ديگر نيازى به آبيار نيست .
باغ متعلق به يك كشاورز سالخورده اى است كه ثمره عمر او حساب مى شود، و اطراف او را يك مشت فرزندان خردسال گرفته كه مانند پدر، توان كار ندارند و چشم اميد به اين باغ دوخته اند كه ميوه هاى اين باغ را بفروشند و هزينه زندگى سالانه را تامين كنند.
ناگهان در نيمه روز گردبادى آتش بار، از نقطه اى برخيزد و در مسير خود از باغ در سايه حمل آتش و يا صاعقه باغ را به صورت تلى از خاكستر درآورد. حسرت و مايه اندوه آن پير سالخورده را نمى توان با بيان ترسيم كرد، چه بسا از سنگينى غم ، قلب او از كار مى افتد.
انفاق گرانى كه بخشى از هستى خود را در اختيار مستمندان مى گذارند تصور نكنند كه صد درصد از آن بهره مى گيرند، بلكه بهره مندى از انفاق در گرو اين است كه به دنبال آن عمل خلافى از آنان سر نزند، بر فقير منت نگذارند و يا آزار ندهند، در غير اين صورت عمل آنان باطل ، و با ديده بر آن خواهند نگريست ، همچنان كه آن پير سالخورده بر آن باغ آتش گرفته مى نگرد.
مقصود از گردباد آتشبار، همراه با صاعقه ، همان منت نهادن و آزار رسانيدن است كه در آيه هاى 262 و 264 از آن سخن به ميان آمده ، و يا گناهان كبيره است كه مايه احباط حسنات مى گردد.
مفسران آن را به منت و ايذا تفسير مى كنند، در حالى كه در خود آيه قرينه اى بر آن نيست ولى ممكن است معنى وسيع و گسترده اى داشته باشد كه علاوه بر اين دو، گناهان كبيره ديگر را نيز دربرگيرد.
جمله و اصابه الكبر و له ذرية ضعفا: «صاحب باغ پير شده و فرزندان كوچك و ناتوان دارد» حاكى است كه از نتايج انفاق » نه تنها خود انسان بهره مى گيرد، بلكه فرزندان انسان نيز در طول زمان ، از بركات آن بهره مند مى باشند، و اين حقيقت از تشبيه انفاق گر به صاحب باغ كه دور آن را كودكان قرار گرفته است به دست مى آيد، زيرا نه تنها پيرمرد از آن باغ بهره مى گيرد، بلكه فرزندان خردسال او نيز بهره مى گيرند.
تا اينجا تبيين چهار تمثيل كه همگى بر محور انفاق دور مى زدند به پايان رسيد سخن آينده در مورد تمثيل يازدهم است كه رباخوار را به انسان ممسوس و ديوانه تشبيه مى كند.
پي نوشتها
122- مقاييس اللغة : 2/129، ماده حبط.
123- حديد /20.
124- بحوث فى الملل و النحل : 3/409.
125- كافى : 6/47، حديث 5.