مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

در هر زبانى كم و بيش امثالى است كه در اداء مقصود از آن كمك گرفته و مسائل غير ملموس در قالب ملموس ريخته مى شود، و جايگاه مثل در مسائل محسوس ، جايگاه برهان ، در معقولات است زيرا مرور زمان ، «مثل » را شفاف و روشن مى سازد و جاى ترديد در آن باقى نمى گذارد، هرگاه موردى كه در تبيين آن از مثل بهره مى گيريم ، همتاى مثل باشد، قهرا، شفافيت مثل را خواهد داشت .

فرض كنيد جوان بى تجربه اى ، دارايى موروثى خود را، در مواردى غير ضرورى مصرف مى كند تا آنجا كه حالت اسرافكارى به خود مى گيرد، ديگر پس از اندى ، آهى در بساط نخواهد داشت ، در تبيين مضرات و زيان هاى اين نوع رفتار دور از خرد، هيچ دليل و برهانى برنده تر از مثل وارد در شعر سعدى نيست :

ابلهى كو روز روشن شمع ، كافورى نهد 

  زود باشد كش ، به شب روغن ندارد در چراغ 

يا فردى كه بيش از درآمد خود، خرج مى كند، و از طريق قرض و وام به زندگى خود رونق بيشترى مى بخشد، در تبيين واقعيت دور از خرد اين عمل ، هيچ بيانى گوياتر از مثل زير نيست .

«پايت را به اندازه گليمت دراز كن ».

سعدى نيز در نصايح خود از اين مثل ، كمك گرفته و مى گويد:

مكن تُرك تازى ، بكن ترك آز 

  به قدر گليمت بكن پا دراز 

حتى حافظ كه بر خلاف سعدى غالبا در آسمان راه مى رود، نه در زمين ، اين بار در زمين راه رفته و از اين مثل بهره گرفته و مى گويد:

زين سرزنش كه كرد ترا دوست حافظا 

  بيش از گليم خويش مكن پا كشيده اى 

تعريف مثل

تصور اجمالى هر چيزى ، در گرو تعريف آن است كه انسان را با واقعيت موضوع به طور اجمال آشنا سازد، بنابراين شايسته است كه به تعريف «مثل » سپس ويژگى هاى آن بپردازيم .

در مقدمه كتاب «امثال و حكم » دهخدا، آمده است :... اصولا استاد علامه (دهخدا)، در مقدمه كتابهاى خود احتياط عجيب مقرون به وسواس ‍ داشت ، و پاسخ نگارنده راجع به علت عدم تحرير مقدمه براى امثال و حكم اظهار داشت «در زبان فرانسوى هفده لغت پيدا كردم كه در فرهنگ هاى عربى و فارسى همه را مثل ترجمه كرده بودند، و در فرهنگ هاى بزرگ فرانسوى تعريف هايى كه براى آنها نوشته اند، مقنع نيست و نمى توان با آن تعريفات ، آنها را از يكديگر تميز داد... از اين رو در نوشتن مقدمه و تعريف «مثل » و «حكمت » و غيره خوددارى كردم و كتاب را بدون مقدمه منتشر ساختم .(1)

جاى شگفت است كه ايشان ، براى تعريف مثل اين همه وسواس به خرج داده است ، لفظ «مثل » هر چند واژه عربى است ، ولى قرنها وارد زبان فارسى شده و عضو اين خانواده گرديده است و در نزد اهل زبان فرقى ميان «مثل » و «متل » نيست ايشان با امعان در خصوصيات امثالى كه در كتاب خود گرد آورده ، مى توانست ، مثل را به صورت روشن تعريف كند.

گذشته از اين ، علماى ادب ، مثل را به صورت شفاف و روشن تعريف كرده و قسمتى از آنها را «ميدانى » (متوفاى سال 518) در مقدمه كتاب خود «مجمع الامثال » آورده است .

مبرد (ت 285) مى گويد: مثل برگرفته از «مثال » است و آن گفتار رايجى كه به وسيله آن حال دومى به حال اولى تشبيه و تبيين مى گردد.(2)

ابن سكيت مى گويد: مثل از نظر لفظ، با موردى كه در آن به كار مى گيريم ، مغاير ولى از نظر معنى يكسان مى باشند، شبيه نمونه و الگويى كه در اختيار صنعتگران قرار مى گيرد تا مطابق آن بسازند.(3)

در توضيح گفتار آنان مى افزاييم :

مثل سخنى است كه به وسيله آن ، حالتى را كه اخيرا رخ داده به حالتى كه پيش از آن پديد آمده است تشبيه كنند، زيرا هر دو، شبيه يكديگر، و همتاى هم مى باشند.

مثلا درباره صنعتگر يا صاحب كالايى كه در نهايت نياز، از حاصل صنعت و يا كالاى خود، بهره نمى گيرد، مى گويند: «كوزه گر از كوزه شكسته آب مى خورد» و به گفتن اين سخن حالت آن شخص را به حالت كوزه گرى كه پيش از او، وجود داشته ، و با داشتن كوزه هاى سالم از كوزه شكسته آب مى خورده است ، تشبيه مى كنند.

ويژگى هاى مثل

آنچه كه به «مثل ، زيبايى مى بخشد، و به گفتگوها و پرسشگرى ها تا حدى خاتمه مى دهد، ويژگى هاى چهارگانه است كه غالبا مثل ها از آنها برخوردار مى باشند:

1. ايجاز لفظ.

2. وضوح و روشنى معنى .

3. حسن تشبيه .

4. لطافت آن .

كه پايه هاى فصاحت و بلاغت «مثل » را مى ريزند.

ابو عبيد قاسم بن سلام مولف كتاب «الاموال » متوفاى 224 درباره امثال عرب مى گويد مثل رشته و شعبه اى از فلسفه و حكمت عرب در زمان جاهليت و پس از اسلام است كه در گفتگوها از آن كمك مى گيرند و گوينده مقصود خود را به وسيله آن روشن مى سازد، و به جاى تصريح به مقصود، از كنايه و تشبيه استفاده مى كند، و اختصار لفظ و استوارى معنى ، و زيبايى تشبيه لطافت آن ، از ويژگى هاى آن است .

درباره اين سه مثل كه يكى عربى و ديگرى ، فارسى و سومى شعر منظوم است كمى دقت كنيد كه همگى از ويژگى هاى چهارگانه برخوردار بوده ، هر چند از نظر لفظ مختلفند ولى از نظر معنى ، يك هدف را تعقيب مى كنند.

1. ما تزرع تحصد.

2. هر چه بكارى همان بدروى .

نشنيدستى تو اين مثل پندارى   با خشت به آسياى شوى خاك آرى 

در اين سه جمله اين حقيقت كه سرنوشت هر كس در گرو كردار پيشين خودش است به نحو مبرهن و روشن بيان شده كه هر مجادله گر را قانع و خاموش مى سازد.

تمثيل است نه مثل

در بحث هاى آينده ، روشن خواهيم ساخت كه مثل هاى قرآن همگى تمثيل و تشبيه اند، و حد مثل اصطلاحى بر آنها صدق نمى كند، ولى در عين حال نتيجه اى كه از شنيدن «مثل » عايد مخاطب مى گردد و از شنيدم تمثيل نيز به دست مى آيد.

پيش از آن كه به تبيين مثل هاى آموزنده قرآن بپردازيم يك رشته بحث مقدماتى درباره «مثل » انجام مى دهيم كه مطالعه پيشين آنها، روشنى بخش مثل هاى قرآنى است .

نگارنده اين دسته گل را كه تار و پود آن را از آيات قرآنى برگرفته است ، به قرآن پژوهان كشور تقديم مى نمايد اميد آن دارد كه در روز رستاخيز، مشمول شفاعت قرآن گردد، و در شمار عاملان به آن قرار گيرد.

پي نوشتها

1- امثال و حكم : 1/98 يادداشتى از ناشر.

2- مجمع الامثال : 1/56.

3- مجمع الامثال : 1/56.

قم - 26 ماه صفر المظفر 1424 برابر 9/2/1382

Copyright 1999-2014 All rights are Reserved to Aalulbayt Global Information Center