مثل هاى قرآن به قدرى جالب و زيبا است كه فصحاى عرب، با الهام از آنها مثل هايى را به بيان خود پديد آورده و رواج داده اند.
آمارى از امثال قرآن
در گذشته يادآور شديم كه حقيقت مثل اين است كه سخنى در رابطه با پديده اى گفته شود و به مرور زمان در موارد مشابه، از آن بهره گيرى گردد. و اين نوع بهره گيرى به قدرى مستمر باشد كه سخن حالت «ضرب المثل» به خود بگيرد.
گروهى از آيات كه حامل پيامهاى حكيمانه يا بيانگر سنت هاى الهى مى باشند، در طول زمان از آنها در كلمات خطيبان و نويسندگان به عنوان شاهد بهره گيرى شده و به تدريج حالت مثل به خود گرفته اند. تا آنجا كه جامعه اسلامى اين نوع آيات را به عنوان مثل در موارد مشابه به كار مى برد.
جعفر بن محمد شمس معروف به «افضلى»(متوفاى 622) در كتاب خود به نام «الاداب» براى اين نوع از آيات بابى گشوده و آياتى را در اين زمينه يادآور شده است، و عبدالرحمان سيوطى(848 - 911) در كتاب «الاتقان»(1) نمونه هاى سه گانه اى از اين كتاب نقل كرده هر چند در كتاب خود مولف، شصت و نه آيه مطرح شده است.
شهاب الدين محمد بن احمد (790 - 850) مولف كتاب «المستطرف فى كل فن مستظرف» بيشترين آياتى را كه در كتاب الاداب» وارد شده، آورده است(2).
وى از آيات يادشده در زير به عنوان مثل هاى جارى در لسان مردم يادآور مى شود:
1 . «لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون».
2 . «الان حصحص الحق».
3 . «قضى الامر الذى فيه تستفتيان».
على اصغر حكمت (1310 - 1396) مولف كتاب «إمثال قرآن» با تتبع شايان تقدير از 245 آيه ياد مى كند كه به مرور زمان در ميان مردم حالت مثلى به خود گرفته است(3).
دكتر محمد حسين صغير با تتبع فراوان توانسته است بر 495 آيه دست يابد كه به مرور زمان در ميان مردم عنوان مثل به خود گرفته و همگان از آن بهره مى برند(4).
امثال قرآنى بر محور تشبيه و استعاره همان طورى كه در گذشته يادآور شديم، هدف ما در اين مقاله پى گيرى اين نوع آيات نيست كه به خاطر اتقان مضمون و بلاغت فزون از حد، حالت مثل به خود گرفته است و پيوسته گويندگان و نويسندگان بر اين آيات، مانند ديگر مثل ها تكيه مى كنند، بلكه بحث ما در اين مقالات مثلهايى است كه بر محور تشبيه و استعاره مى چرخد و مسائل غير محسوس را در قالب محسوس مى ريزد. و از اين طريق به مقاصد خود از بهترين راه دست مى يابد، ولى براى اين كه مقاله حاضر خالى از نمونه هاى قسم نخست نباشد، به برخى از آياتى كه در طول زمان به خاطر كثرت استعمال حالت مثلى به خود گرفته است، اشاره مى كنيم. و براى احاطه بر اين آيات به دو كتاب يادشده در فوق مراجعه فرماييد:
1 . «...كلوا و اشربوا و لاتسرفوا....»(5).
«بخوريد و بياشاميد ولى اسراف نكنيد».
2 . «...هذا فراق بينى و بينك...»(6).
«اين لحظه جدايى ميان من و توست».
3 . «...نور على نور...»(7)
«نورى است بر فراز نور».
4 . «...و ما على الرسول الا البلاغ...»(8).
«بر پيامبر وظيفه اى جز ابلاغ پيام نيست».
5 . «يخرج الحى من الميت و يخرج الميت من الحى...»(9).
«زنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون مىآورد».
6 - «...هل يستوى الذين يعلمون و الذين لايعلمون...»(10).
«آيا عالمان و غير عالمان برابر مى باشند؟».
7 . «...يد الله فوق إيديهم...»(11).
«دست خدا بالاى دست آنها است».
8 . «هل جزإ الاحسان الا الاحسان»(12).
«پاداش نيكى جز نيكى نيست».
9 . «...لم تقولون ما لا تفعلون»(13).
«چرا آنچه را مى گوييد به آن عمل نمى كنيد؟».
10 . «لكم دينكم و لى دين»(14).
«آيين شما براى خودتان و آيين من براى خودم».
اين آيات ده گانه نمودار آيات زيادى است كه به خاطر عمق و محتوا در كلمات خطيبان و دانشمندان حالت مثل به خود گرفته و در مناسبت هاى مختلف از اين آيات به عنوان ضرب المثل بهره مى گيرند.
مثلهاى معادل امثال قرآنى
شيخ بهإالدين عاملى (953 - 1030) در كتاب «مخلاه» در فصلى آياتى را آورده كه قبلا در زبان عرب براى آنها معادل بوده است ولى از تقابل آيه هاى قرآنى با آن كلمات، عظمت قرآن از نظر بلاغت و لطافت مطلب روشن مى گردد ما در اين مورد به دو نمونه بسنده مى كنيم:
1 . عرب آنگاه كه حقيقت آشكار شود و پرده ابهام بالا مى رود به عنوان مثل مى گويد:
«قد وضح الصبح لذى عينين» «صبح براى انسان دو چشمى آشكار گشت».
ولى قرآن در اين زمينه مى فرمايد:
«الان حصحص الحق». «اكنون حق آشكار گشت».
2 . عرب به هنگام بيان تإثير مجازات چنين مى گويد:
«القتل إنفى للقتل» «قتل مانع از قتل هاى ديگر است».
ولى قرآن در اين مورد مى فرمايد:
«و لكم فى القصاص حياه يا اولى الالباب».
«براى شما در قصاص حيات و زندگى است اى صاحبان خرد».
مثل هاى برگرفته از قرآن
همچنين بهإ الدين عاملى در همان كتاب از مثل هايى ياد مى كند كه برگرفته از قرآن و در حقيقت قرآن الهام بخش اين نوع مثلها بوده است، اينك در اين مورد نيز آياتى را يادآور مى شويم:
قرآن مى گويد: «...من يعمل سوء يجز به...»(15).
«هركس عمل بدى انجام دهد، در برابر آن كيفر داده مى شود».
در زبان عرب مى گويند: «ما تزرع تحسد». «هرچه كشت كيند، آن را درو مى كنيد».
2 . «...و فيكم سماعون لهم...»(16).
«در ميان شما جاسوسانى براى آنها است».
در زبان عرب مى گويند:
«للحيطان آذان»؛ «ديوارها گوش دارد».
3 . «...و ما نقموا الا إن إغناهم الله و رسوله من فضله...»(17).
«عيبى نجسته اند جز اين كه خدا و پيامبرش از فضل خود، آنها را بى نياز كرده است».
در زبان عرب مى گويند:
«احذر شر من إحسنت اليه»؛ «از بدى كسى كه به او نيكى كردى، بپرهيز».
4 . «...و لايلدوا الا فاجرا كفارا»(18).
«جز نسلى گنهكار و ناسپاس به وجود نمىآورند».
در زبان عرب مى گويند: «لا تلد الحيه الا الحيه» «مار جز مار نمى زايد».
آنچه اين محققان درباره اين آيات مى گويند، جاى شگفت نيست چه، قرآن پيام الهى است كه براى خود ساحل ندارد، همچنان كه پيامبر آن را با اين جمله توصيف مى كند: «لا تحصى عجائبه و لا تبلى غرائبه»(19).«شگفتيهاى قرآن پايان پذير نيست».
امثال نبوى
يادآور شديم تشبيه معقول به محسوس يكى از ابزار بلاغت و وسيله تعليم و تربيت است و قرآن مجيد نيز در تعقيب همين هدف امثالى را به كار گرفته و حقايقى را در لباس محسوسات بيان كرده است.
پيامبر گرامى(ص) كه معلم و مبلغ قرآن مى باشد، در سخنان خود به هنگام تعليم و تربيت از مثل هايى بهره گرفته است و تشبيهات بليغ و استعاره هاى زيبا در كلام او فراوان است.
ولى متإسفانه در گذشته عالمان اسلامى كه عنايتى به گردآورى امثال نبوى از خود نشان نداده جز محدث ترمذى در كتاب حديثى خود بابى تحت عنوان «ابواب الامثال عن رسول الله(ص») گشوده و در آن 14 مثل «يعنى تشبيه» نقل كرده است. و اگر راهى را كه ترمذى گشوده ديگران تعقيب مى كردند، گنجينه بزرگى در اختيار امت اسلامى قرار مى دادند.
پس از ترمذى تنها كسى كه اين راه را تعقيب كرده، جلال الدين سيوطى است كه در حدود چهل و دو مثل از امثال نبوى را در كتاب خود «الجامع الصغير» جاى داده است. درحالى كه پيامبر بليغى كه پيوسته در حال خطابه و سخنرانى بوده است، بايد بيش از اين در سخنان او مثل وجود داشته باشد.
خوشبختانه اخيرا محقق معاصر جناب آقاى محمد غروى به اهميت موضوع پى برده و با تتبع شايان تقدير امثال نبوى را در دو جزء طبق حروف ابجد گرد آورده و به نام «الامثال النبويه» منتشر ساخته است.
ما در اينجا نمونه اى از مثل هاى نبوى را يادآور مى شويم كه مى تواند پايه بلاغت رسول خدا(ص) را روشن سازد:
1 . «مثل الصلوات الخمس كمثل نهر جار عذب على باب إحدكم، يغتسل فيه كل يوم خمس مرات، فما يبقى ذلك من الدنس».
«نمازهاى پنج گانه بسان نهر آب شيرين است كه از در خانه انسان مى گذرد و هر روز در آن پنج بار خود را شستشو مى دهد در اين حالت آلودگى در آن باقى نمى ماند».
2 . «مثل العالم الذى يعلم الناس الخير و ينسى نفسه، كمثل السراج يضى للناس و يحرق نفسه».
«مثل دانشمندى كه نيكى را به مردم مىآموزد اما خود را فراموش مى كند، بسان چراغى است كه اطراف خود را روشن مى كند ولى خود را مى سوزاند».
3 . «مثل إهل بيتى كمثل سفينه نوح، من ركبها نجى و من تخلف عنها غرق». «مثل خاندان من بسان كشتى نوح است، هركه بر آن سوار شد، نجات يافت و آن كس كه از آن عقب ماند، هلاك گشت».
4 . «مثل المومن كمثل السنبله، تميل احيانا و تقوم احيانا».
«مثل مومن بسان سنبلى است كه در مقابل باد شديد متمايل مى شود، سپس برمى خيزد».
امثال علوى
تاريخ بشر، سخنوران فصيح و بليغ فراوانى به خود ديده است، اما به تصديق همگان سخنان اميرمومنان و كلمات او براى خود حساب جداگانه اى دارد.
در عظمت زيبايى و حلاوت كلام او همين بس كه مى گويند: «دون كلام الخالق و فوق كلام المخلوق». «پايين تر از زيبايى قرآن و بالاتر از سخنان ديگران است».
به خاطر عظمتى كه در كلام امام نهفته است، گروهى از محققان به گردآورى سخنان او پرداخته اند حتى عبدالواحد آمدى(متوفاى 505) در كتاب «غرر الحكم و درر الكلم» قريب به دوازده هزار كلمات قصار براى آن حضرت گرد آورده است.
در كلمات اميرمومنان(ع) تمثيل و تشبيه به فراوانى ديده مى شود و خوشبختانه محقق معاصر جناب آقاى شيخ محمد غروى در اين باره نيز پيش قدم شده و اثر جاودانه اى از خود به يادگار گذاشته است و ما براى اختصار حتى از آوردن نمونه پوزش مى طلبيم.
تا اينجا بحث هاى مقدماتى ما به پايان رسيد و از مقاله آينده به تمثيل هاى قرآن به ترتيب سور، مى پردازيم و نخستين تمثيل آن مربوط به منافقان است كه در سوره بقره آيه هاى 14 و 18 وارد شده است.
1ـ الاتقان: ج2، ص 1042، نوع 66.
2ـ المستطرف فى كل فن مستظرف: ج1، ص 27.
3ـ امثال قرآن.
4ـ الصوره الفنيه فى المثل القرآنى: 387 - 402.
5ـ اعراف: 31. 6ـ كهف: 78.
7ـ نور: 35.
8ـ نور: 54.
9ـ روم: 19.
10ـ زمر9:.
11ـ فتح: 10.
12ـ رحمان: 60.
13ـ صف: 2.
14ـ كافرون: 6.
15ـ نسإ: 123.
16ـ توبه: 47.
17ـ توبه: 74.
18ـ نوح: 27.
19ـ كافى: ج2، ص 599، كتاب فضل القرآن، حديث 2.
منبع :ماهنامه مكتب اسلام ـ شماره 2 ـ ارديبهشت 80