مَثَل بيست و نهم:پيمان شكنان سبك مغزند
پيمان شكنان و سوگند شكنان به زنى سبك مغز مى مانند كه رشته هاى خود را پنبه مىكرد و تابيده هايش را وا مى تابيد .
«و اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم و لا تنقضوا الايمان بعد توكيدها و قد جعلتم الله عليكم كفيلا ان الله يعلم ما تفعلون» .
«هنگامى كه با خدا پيمان بستيد به عهد او وفا كنيد و سوگندهاى خود را پس از تاكيد نشكنيد، درحالى كه خدا را كفيل و ضامن بر سوگند خود قرار داده ايد، خداوند از آنچه انجام مى دهيد، آگاه است» .
«و لا تكونوا كالتي نقضت غزلها من بعد قوة انكانا تتخذون ايمانكم دخلا بينكم ان تكون امة هي اربى من امة انما يبلوكم الله به و ليبين لكم يوم القيامة ما كنتم فيه تختلفون» (1) .
«مانند آن زن - بى فكر - نباشيد كه رشتههاى خود را پس از استحكام، وا مىتابيد (وبه اصطلاح رشتهها را پنبه مىكرد) درحالى كه سوگندهاى خود را وسيله خيانت و فساد قرار مى دهيد، به خاطر اين كه گروهى از گروه ديگر فزونتر و نيرومندتر هستند، خدا مىخواهد شما را به اين وسيله آزمايش كند، در روز قيامت آنچه را كه در آن اختلاف مى كرديد، براى شما روشن مى سازد» .
توضيح مفردات آيه
«نقض» در لغت عرب به معنى شكستن است و در موردى به كار مى رود كه متعلق آن از استحكام خاصى برخوردار باشد، خواه استحكام آن، حسى و جسمانى باشد، مانند پنبه رشته شده، يا وجدانى و اخلاقى مانند پيمان كه از نظر وجدان و عرف عقلا از استحكام خاصى برخوردار است و پايبندى به آن نشانه شرف و مردانگى انسان است .
«كفيل» در لغت عرب به معنى ضامن است، تو گويى انسانى كه به خدا سوگند مى خورد (مخصوصا در برابر مردم) خدا را ضامن خود معرفى مى كند .
«دخل» به چيز بيگانهاى مىگويند كه در چيزى نفوذ كند و آن را فاسد مى سازد و احيانا در «خدعه» به كار مىرود . ابوعبيده مى گويد: هر چيزى كه صحيح نباشد «دخل» است . تا اينجا از معنى مفردات آيه آگاه شديم .
شان نزول آيه
مفسران مىگويند در زمان نزول قرآن زن بى مغزى از قريش كار او و كنيزانش اين بود كه از آغاز روز به تابيدن پنبه و پشم مى پرداختند، آنگاه به هنگام ظهر به آنان دستور مىداد آنچه را تابيده اند، و اتابند .
پايبندى به پيمان
از آنجا كه لزوم عمل به ميثاق، جنبه فطرى دارد و در سرتاسر جهان، عمل به پيمان يك عمل نيك، و شكستن پيمان، عمل زشت تلقى مى شود، قرآن نيز بر لزوم وفا به پيمان، تاكيد مى كند و شكستن پيمان را بسان كار آن زن تهى مغز، زشت مىداند كه انسان رشته هاى خود را واتابد و لذا در بسيارى از آيات بر عمل به پيمان تاكيد شده است كه برخى را يادآور مى شويم:
«اوفوا بالعهد ان العهد كان عنه مسؤولا» (2) . «به عهد و پيمان وفادار باشيد، زيرا از پيمان سؤال مى شود» .
در آيه ديگر مى فرمايد:
«و الذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون» (3) «آنان كه به امانتدارى و عهد و پيمان خويش پايبندند» .
و در آيه مورد بحث، عهد با خدا را مورد بحث قرار مى دهد و مى فرمايد: «و اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم» ، طبعا مقصود پيمانى است كه انسان با خدا و پيامبر خدا و امام مىبندد .
با توجه به مجموع آيات روشن مى شود پيمان بر امر مشروع خواه طرف پيمان خدا باشد يا غير خدا، لازم العمل است و شكستن آن حرام . چيزى كه هست آيات نخست، مطلق پيمان را مطرح مى كرد، ولى اين آيه پيمان با خدا و نمايندگان خدا را .
پاى بندى به سوگند
همانطورى كه عمل به پيمان و بيعتبا خدا و رسول و يا انسانهاى ديگر از ارزش بالايى برخوردار است، همچنين سوگند به خدا خواه اين سوگند، در برابر خدا باشد يا در برابر مردم، بسيار محترم و غير قابل نقض است، اما قرآن هر سوگندى را مطرح نمى كند، بلكه سوگندى را مورد بحث قرار مى دهد كه مورد تاكيد قرار گيرد . اكنون بايد ديد تفاوت اين دو نوع سوگند چيست؟ تفاوت آن دو اين است كه برخى از سوگندها ناخواسته بر زبان انسان جارى مى شود و افراد بدون توجه «والله» و «بالله» مى گويند . اين همان سوگند لغو است كه چندان اثرى ندارد .
ولى برخى از سوگندها، با توجه و عزم و عقد قلب انجام مىگيرد اين همان سوگند موكد است كه آيه يادآور مىشود و مى فرمايد:
«و لا تنقضوا الايمان بعد توكيدها» . و در آيه ديگر نيز به اين نوع از سوگند اشاره مى كند و مى گويد:
«لا يؤاخذكم الله باللغو في ايمانكم و لكن يؤاخذكم بما عقدتم الايمان» (4).
«خدا شما را با سوگندهاى لغو مؤاخذه نمى كند، بلكه با سوگندى مؤاخذه مى كند كه آن را با عزم و عقد قلب ياد كرده ايد» .
آنگاه آيه، علت تحريم سوگندشكنى را يادآور مى شود و آن اين است كه: آن كس كه در برابر مردم به خدا سوگند ياد مى كند، گويا براى قانع كردن مردم، خدا را كفيل و ضامن قرار مىدهد كه اگر دروغگو باشد، خدا او را كيفر دهد، بنابراين سوگندشكنى هانت به خداست، چنانكه مى فرمايد: «و قد جعلتم الله عليكم كفيلا» «خدا را بر آنچه سوگند خورده ايد، ضامن قرار داده ايد» .
مثلا انسانى كه به برادر دينى خود مىگويد: به خدا سوگند من اين كار را مىكنم يا نمى كنم، او هم گول سوگند به لفظ جلاله را خورده سخن او را مى پذيرد، هرگاه انسان ياد شده، سوگند شكنى كند، تو گويى اهانت به مقام ربوبى كرده است .
تا اينجا با مفاهيم آيه نخست آشنا شديم، اكنون به تفسير آيه دوم مى پردازيم كه جايگاه مثل است . قرآن مىفرمايد: «افراد پيمانشكن بسان آن زنى هستند كه تابيده هاى خود را وامى تابيد» . چنانكه مى فرمايد: «و لا تكونوا كالتي نقضت غزلها من بعد قوة انكانا» .
اكنون سؤال مىشود چرا اين افراد به پيمان و سوگند خود پايبند نيستند؟ آيه در اين باره دو نكته را تذكر مى دهد:
1 . اين افراد، پيمان و سوگند خود را پوششى براى خدعه و حيله قرار داده و با آراستن ظاهر مى خواهند طرف خود را فريب دهند از اينرو از در حيله و خدعه وارد مىشوند و آيه چنين اشاره مى كند: «تتخذون ايمانكم دخلا بينكم» .
2 . چه بسا اين افراد، با خدا و پيامبر كه از پيروان كمى برخوردار بوده پيمان مى بندند، آنگاه مخالفان پيامبر را گروه فزونتر مى بينند و به خاطر عظمت دشمن، پيمان و سوگند خود را مى شكنند . و هم اكنون بسيارى از دولتهاى كوچك، پيمانى را كه با ديگر دولت ها بسته اند، به خاطر ترس از دولتهاى بزرگ مى شكنند و آيه به اين مطلب چنين اشاره مى كند: «ان تكون امة هي اربى من امة» .
ولى در پايان، قرآن هشدار مى دهد كه اين افراد، از آزمايشهاى الهى غافلند .
سوگندهاى الهى وسيله آزمايش و امتحان است، چنانكه مى فرمايد: «انما يبلوكم الله به» .
و پيمان شكنان سرانجام، روز قيامت به كيفر اعمال خود مى رسند و خدا حقايق را براى مردم آشكار مىسازد، چنانكه مى فرمايد: «و ليبين لكم يوم القيامة ما كنتم فيه تختلفون».
پى نوشت:
1) نحل: 91 - 92 .
2) اسراء: 34 .
3) مؤمنون: 8 .
4) مائده: 89 .
مجلات :مکتب اسلام،شماره 4 (سال 82)