چكیده:
هدف اصلى این نوشته كاویدن ویژگیهاى قرآن است كه پیامبر و مسلمانان آن را نشانه جاویدان الهى بودن دعوت پیامبر مىدانند. در این بخش از مقاله، نخستبه ماندگارى و دستنخوردگى قرآن اشاره گردیده و با نگاهى تاریخى گفته شده است كه با توجه به انبوهى توزیع این كتاب، امكان دگرگونسازى آن در هیچ برههاى از تاریخ اسلام، پذیرفتنى نیست. سپس به بررسى ادبیات قرآن پرداختهایم و با جداسازى دو جنبه: الف) استوارى دستورى یا سامانمندى قرآن به عنوان مرجع و حجت در زبان تازى حتى نزد غیر مسلمانان; و ب) زیبایى و آرایههاى واژگانى و خوشآهنگى و دلانگیزى متن قرآن، گفتهایم كه تصدیق هر كدام از این دو براى دریافتشگفتى و ژرفاى قرآن، نیاز حتمى به آشنایى با زبان عربى ندارد و براى هركس شدنى است، كه این خود یكى از دریچههاى نگاه به جنبه اعجاز همگانى و همیشگى قرآن مىباشد.
شمارگان انبوه قرآن در گذر همه سدههاى پیدایش این كتاب و ماندگارى نسخه هاى فراوان و بىشمار همه عصرها، راه بررسى موشكافانه متن دینى مسلمانان را بسى آسان و هموار ساخته است. هركس مىتواند با پژوهش در نسخههاى فراوان در موزهها، مسجدها و مدرسه هاى خاور و باختر كره خاك، به ارزیابى ادعاى یكنواختى و دستنخوردگى قرآن، كه مسلمانان بر آنند، بپردازد.
اكنون این نكته را نیز یادآور شده و بر آن پاى مىفشاریم كه اساسا در گذر سدههاى تاریخ اسلام زمانى را نمىتوان یافت كه دستبردن و دگرگون ساختن قرآن در برههاى، شدنى باشد. از همان نیمه نخستسده آغازین پیدایش اسلام، نسخههاى انبوه این كتاب، به ویژه پس از هماهنگسازى و توزیع آن در روزگار خلیفه سوم، در هر خانه و مسجدى یافت مىشد و هزاران چشم و دل، واژهها و فرازهاى این كتاب را از آغاز تا انجام حفظ مىكرده و مىخواندند و مىنوشتند. چگونه ممكن بود كه كتابى بدین گستردگى در توزیع و تكثیر را ساخت؟ ! حتى در سختترین فراز و فرودهاى تاریخ كه بخشهاى بسیارى از سرزمینهاى اسلامى، آماج تاخت و تاز جنگهاى خانمانسوز گردید، باز هم این كتاب را به فراوانى و در دسترس همگان مىیافتند. نه یورش مغولان و نه درگیریهاى دامنهدار صلیبى، هیچ كدام، بر انبوهى نسخههاى این كتاب تاثیر شكننده بر جاى نگذاشت. با این كه در این ستیزها، هزاران كتاب و نوشته دیگر سوخت و هرگز نشانى از آنها بدست نیامد. جالب این كه حتى آن نسخههایى از قرآن، كه به چنگ دیگران افتاده و امروز زینتبخش موزههاى سراسر گیتى است، هم چنان یك نواخت و دستنخورده برجاى مانده است. تو گویى دستى توانمند بر آن است كه این نوشته را حتى در دست دیگران نیز نگاه دارد. به راستى آیا چنین چیزى را در نوشتهاى دیگر مىتوان یافت.
بدین سان، امكان وقوع تحریف در این كتاب تنها به سالهاى نخستین پس از پیامبرصلى الله علیه و آله محدود مىشود; سالهاى حكومت دو خلیفه تا هنگامى كه در روزگار عثمان، قرآنهاى یكنواخت و هماهنگ به همه سرزمینهاى اسلامى آن روز فرستاده شد. سخن در این است كه حتى آشنایى نه چندان گسترده با تاریخ اسلام گواهى مىدهد كه در آن برهه كوتاه كه كمتر از بیستسال بود نیز امكان دستاندازى و دگرگونسازى این كتاب را نمىتوان پذیرفت. در آن روزها هنوز انبوه گواهان و یاران دور و نزدیك پیامبر كه از نخستین روزهاى مكه تا مدینه و جنگ و صلح با آن حضرت زیستند، زنده بودند و با حساسیت، به كتاب خداوند مىنگریستند. با همه اختلافهاى جانكاهى كه پس از پیامبر رخ نمود، همه اصحاب نسبتبه آیات قرآن، جز در نكتههایى بسیار خرد و ناچیز، اختلافى نكردند. با این كه كار سوزاندن و یا در آب و سركه جوشاندن تكنگاریهاى پراكنده قرآن در روزگار عثمان، اعتراضهاى بسیارى را برانگیخت، اما گزارش در خور توجهى نمىیابیم كه دگرگونى و دستاندازى در قرآن را حتى مخالفان عثمان به او نسبت داده باشند. او را «حراق المصاحف» خواندند، ولى «محرف» ننامیدند. البته این اعتراضها هم دیرى نپایید و كار درست هماهنگسازى و توزیع بجاى قرآن بر جاى ماند. جالب اینجاست كه قدرت سیاسى حكومتخلیفه سوم نیز به اندازهاى نبود كه بپنداریم ترس از حكومت، مانع اعتراضها مىشد; چرا كه در ریز و درشت عملكردهاى عثمان، همواره مخالفتهاى جدى ابراز مىشد و شورشیان ناخرسند، خلیفه را دوبار محاصره كرده و سرانجام او را كشتند. اگر در آن روزگار، كسى حتى در جایگاه عثمان مىتوانستبه دگرگونسازى قرآن دستیازد، از مخالفت و اعتراض در امان بود؟ یا این كه هیچ چشم تیزبینى و هیچ دل مشتاقى نبود كه دلباخته كتاب خدا باشد؟ آیا اندك آشنایى با تاریخ اسلام براى نادرستى این انگارههاى غریب، كافى نیست؟
این نوشته، در پى آن نیست كه جنبههاى گسترده تاریخى این مساله را بررسى كند، تنها به یادآورى همین نكته بسنده مىكنیم كه چگونگى حضور قرآن در میان انسانها، چه باورمندان و چه دیگران، به گونهاى بوده كه امكان دستبردن در آن، جز در برههاى كوتاه از دهههاى آغازین اسلام، پذیرفتنى نیست و در آن برهه هم، با توجه به شرایط سیاسى، اجتماعى و مذهبى و نیز حضور شخصیتهاى مهم و آغازگران حركت اسلام، چنین چیزى به یقین، شدنى نبود.
ادبیات قرآن
از دیرباز در میان مسلمانان معروف بوده است كه قرآن داراى ادبیات ویژه و شگفتى مىباشد. هنگامى كه سخن از ویژگیهاى برجسته این كتاب به میان مىآید، نخستین ویژگى كه به ذهن و زبان مىرسد ادبیات آن است. گرچه بررسى ادبیات و زیبایى واژگانى و سبك یك نوشتار یا گفتار نیازمند آشنایى به زبان آن مىباشد، ولى مىتوان در باره قرآن نكتههایى را یادآور شد، كه حتى ناآشنایان به زبان و ادب تازى را هم سودمند افتد. آرى ارزیابى و پىبردن به شگفتى كتاب دینى مسلمانان در سطحى پخته و شایسته، نیازمند آشنایى و مهارت در دستور زبان و قواعد بدیع و بیان عربى است.
در این فراز به نكتههایى در باره قرآن مىپردازیم كه جداى از ریزهكاریهاى درونى و قواعد دستورى، نشاندهنده برخى ویژگیهاى ادبى این كتاب باشد. در این زمینه از یك سوى مىتوان استوارى دستورى و مرجعبودن متن قرآن را به عنوان یك متن برجسته و پذیرفته شده در زبان و ادبیات عرب بررسى كرد و از سویى دیگر زیباییها و آرایههاى واژگانى آن را كاوید.
الف) استوارى دستورى و مرجع بودن قرآن
در باره استوارى دستورى و مرجعبودن این متن در قواعد زبان عربى باید گفت كه این كتاب از آغاز پیدایش تا كنون مورد توجه و استناد در این زمینه بوده است. نگاهى هرچند گذرا به كتابهاى بىشمار نگاشته شده در قواعد صرف و نحو عربى به خوبى نشان مىدهد كه تا چه اندازه به متن آیات قرآن به عنوان مرجع و مستند بىچون وبىهمتاى این گستره، توجه شده است. به راستى آیا مىتوان در گذر سدههاى طولانى كه زبان و ادبیات عرب به شیوهاى علمى به همت والاى دانشمندان نامآورى كاویده و نگاشته شده، كتابى را یافت كه در این زمینه از قرآن بهره نگرفته باشد؟ جالب آن كه اصل توجه به دستور و قواعد زبان عرب با آمدن قرآن و اهمیت مسلمانان به درستخواندن این كتاب، آغاز شده است. همه پژوهشگران این زبان بر آنند كه گستره پردامنه و بالنده و استوار این زبان قانونمند و بسامان، با آمدن اسلام و پیدایش قرآن، هماهنگى و سامان علمى یافته و پژوهش و نگارش در این زمینه با انگیزه پاسدارى از قرآن به عنوان متنى مقدس و فرابشرى در اندیشه مسلمانان، آغاز شده است. آیا مىتوان در تاریخ ادبیات عرب كتابى درخور توجه یافت كه پیش از اسلام و پیدایش قرآن، به قواعد و دستور آن پرداخته باشد؟ بارى به گمان ما این كه ساماندهى و پژوهش علمى قواعد زبان عربى، كه استوارى و قانونمندى چشمگیرى دارد، وامدار پیدایش اسلام و قرآن مىباشد، مطلبى روشن است و نیاز به پافشارى بیشتر ندارد. حتى غیر مسلمانانى كه در این زمینه به كاوش پرداختهاند نیز آشكارا و فروتنانه حجیت و مرجعیت دستورى قرآن را پذیرفتهاند. در روزگار ما كه زبان و ادبیات عرب مرزهاى بومى خود را درنوردیده و در پژوهشهاى دانشگاههاى جهان جایگاهى یافته و یا در میان عرب زبانان غیر مسلمان، مانند مسیحیان لبنان، در این باره كاوشهاى ارزشمندى انجام گرفته است، به خوبى مىتوان دید كه تا چه اندازه به قرآن توجه شده و جنبه دستورى آن، جداى از باور دینى و درستى یا نادرستى محتوایى پیامهایش، پذیرفته شده است. اساسا باید گفت كه استوارى دستورى یك متن مىتواند از محتواى پیام آن جدا باشد و پذیرش هركدام در گرو دیگرى نباشد. بدین سان پذیرش مرجعیت قرآن نیز از سوى دیگران، نه كارى شگفت كه شیوهاى پسندیده و هماهنگ با خلق و خوى پژوهش علمى است.
در همین زمینه نكته شایسته درنگ و مهم این كه در میان مسلمانان متون دینى دیگرى هم بوده و هست كه حجم آن به دهها برابر قرآن مىرسد. این همه گفتهها و نوشتهها كه از پیامبر و امامان به ما رسیده و با دقت و موشكافى بسیارى نگاشته و به آیندگان سپرده شده، میراث سترگى از متون دینى اسلام به شمار مىآید. با این همه، اندیشمندان و ادیبان مسلمان، این متون را مرجع و حجتبراى استناد در زمینه قواعد زبان عربى نمىدانند; چرا كه بناى معصومان علیهم السلام این نبوده است كه در گفتار و نوشتار خود بر مراعات قواعد ریز و درشت صرفى و نحوى پاىبفشارند و سخنى بگویند یا بنویسند كه حتما قابل استناد دستورى باشد. آیا دیده شده كه همانند آیات قرآن، در یك مساله دستورى به جملهاى از نهج البلاغه، استناد كنند؟ البته روشن است كه گفتهها و نوشتههاى معصومان علیهم السلام بسیار زیبا و ادیبانه و دلنشین عرضه گردیده، ولى مرجعبودن در قواعد یك زبان، ویژگى دیگرى است كه آن را در قرآن پذیرفتهاند.
بدینسان مىبینیم كه از یك سوى، مسلمانان متون دینى دیگر خود را به عنوان مرجع دستورى زبان عربى مطرح نمىكنند، ولى اشعار خرافى و مبتذل روزگار جاهلیت را به عنوان مرجع ادبیات عرب مىپذیرند، و از دیگر سوى، زبانشناسان و تازىدانان غیر مسلمان نیز قرآن را به حجیت و مرجعیت در این زبان مىشناسند. این همه نشان مىدهد كه شیفتگى اعتقادى و جانبدارى دینى انگیزه این نیست كه این ویژگى را براى قرآن برشمردهاند. به راستى آیا این ویژگى را در متون دینى ادیان الهى یا بشرى دیگر به آسانى مىتوان یافت؟ سوگمندانه باید گفت كه در ادیان گوناگون كمتر مىتوان متون دینى را به زبان اصلى آن در گذر سدهها بدست آورد. نه تورات و نه انجیل را مىتوان به زبان اصلى آنها یافت و نه اصل كتابها و نوشتههاى پیامبران بزرگ و نامآور دیگر را مىتوان به دست آورد، تا چه رسد به این كه ویژگى ادبى یا مانند آن را در این متون بررسى كرد. این امتیاز در میان متون دینى، تنها از آن قرآن است كه همواره به زبان اصلى در دسترس بوده و به اعتراف همگان، مرجع مهم زبان خویش به شمار مىآید. البته در این باره سخن و نكتههاى ادبى و تاریخى بسیارى هست كه در این نوشته كوتاه نمىگنجد.
ب) زیباییها و آرایههاى واژگانى قرآن
زیباییها و آرایههاى واژگانى قرآن نیز گستره دلنشین دیگرى است كه در باره این كتاب مىتوان از آن یاد كرد. سخن آهنگین و گزینش واژههاى گوشنواز و دلانگیز و چینش بسامان، به این نوشته چنان جانى بخشید كه ناباوران بدان نیز نمىتوانستند از پذیرش جانفزایى و دلربایى آن سر باز زنند. البته ارزیابى و پذیرش این ویژگى نیاز بیشترى به آشنایى با زبان و سبكهاى ادبى عربى دارد. گرچه نباید انكار كرد كه زیباشمارى قرآن از سوى مسلمانان، تا اندازهاى برخاسته از باور و شیفتگى دینى آنان به این متن است، كه سخن مستقیم پروردگارش مىدانند، ولى مگر تنها مسلمانان بر این ویژگى پاى مىفشارند؟ نگاهى گذرا و آگاهى نهچندان گسترده به روزگار آغاز پیدایش قرآن كافى است تا گیرایى و دلربایى این متن را نزد آنان كه به زبان مادرى خویش، آن هم در دوران شكوفایى سخنورى عرب، شیفته زیباییهاى قران مىشدند، دریابیم. گزارشهایى كه از چگونگى اسلامآوردن برخى از صحابه نامدار رسول خداصلى الله علیه و آله كه گیرایى آیات آنان را به سوى پیامبر كشاند، نشاندهنده همین است.
گذشته از این، مخالفان و دشمنان پیامبر نیز خود بدین ویژگى اعتراف مىكردند. اگر شیفتگى دوستان را از سر دلباختگى و ایمان به سخن خداوند و پیامبرش بدانیم، گفتههاى كافران و دشمنان پیامبر را چه كنیم؟ مگر نه این كه سخن او را «افسونگر» مىدانستند و خود او را «ساحر» و «شاعر» مىخواندند؟ آیا كسى سرودن شعرى را به پیامبر اسلام نسبت داده است؟ یا مقصود آنان زیبایى آیاتى بود كه او پس از چهل سالگى آنها را براى مردم بازگو مىكرد؟ یادآورى این نكته از سوى خود پیامبر به مردم روزگار خویش نیز بسیار مهم است كه: من پیشتر از این عمرى را در میان شما بسر بردهام، آیا نمىاندیشید؟ به راستى اگر زیبایى سخن او بدان پایه كه در قرآن آمده از سوى خود پیامبر بود، چرا در چهل سال نخست زندگى او نشانى از این دست نمىتوان یافت؟ به هر روى همه اینها گواه آن است كه غیر مسلمانان و حتى دشمنان پیامبر نیز از پذیرش زیبایى سخن قرآن سر برنمىتافتند. بدینسان تصدیق زیبایى، گوشنوازى و دلانگیزى آیات قرآن تا این اندازه نیاز به آگاهى گسترده و نزدیك به زبان و ادبیات عرب ندارد. آیا پذیرش زیبایى سرودههاى حافظ در زبان پارسى یا گوته در آلمانى، حتما در گرو آشنایى و توان ارزیابى شعر در این دو زبان است، یا مىتوان از این همه اشتهار و داورى موافقان و مخالفان اندیشههاى این شاعران نیز توانایى ایشان و استوارى سرودههایشان را دریافت؟ البته روشن است كه آشنایى مستقیم با زبان یك متن و توان ارزیابى ادبى آن، راه بهتر و بالاترى مىباشد، ولى مقصود ما آن است كه همگان مىتوانند جنبه زیبایى ادبیات قرآن را تصدیق كنند، هرچند با زبان اصلى آن آشنایى گستردهاى نداشته باشند.
از سویى دیگر در گذر سدههاى تاریخ اسلام تا امروز، صدها و شاید هزاران كتاب در زمینه تفسیر و جنبههاى ادبى و زیباییهاى واژگانى قرآن به نگارش درآمده و امروز میراث سترگى در گستره علوم اسلامى برجاى مانده است. انبوهى از نوشتهها نیز در فراز و فرود رخدادهاى تاریخى گذشته از میان رفتهاند كه ما تنها از آنها نامى را مىشناسیم و گاهى حتى نامى هم نمانده است. در این حجم بزرگ كه در زبانهایى چون تازى و پارسى كه به زبان قرآن نزدیكترند و نیز به زبانهاى دیگر، سامان یافته، همگى از ویژگیهاى ادبى و آرایههاى واژههاى آن سخن گفتهاند. آیا مىتوان پذیرفت كه هزاران اندیشمند و صدها نویسنده، ادیب و پژوهشگر، همگى تنها به دنبال شیفتگى اعتقادى خویش، سرخوش از جانبدارى دینى به چنین كارى دست زدهاند و قرآن داراى ویژگى برجستهاى در این زمینه نیست؟ به راستى كه اگر كسى چنین احتمالى را هم به ذهن بیاورد، سخن بیهوده و خندهآورى خواهد بود. آیا مىتوان این همه ریزهكاریهاى ادبى و نكتهپردازیهایى را كه در طول تاریخ نگارشهاى تفسیرى، هزاران ورق بر دفتر معرفتبشرى افزوده استبه یكباره شست و به كنارى نهاد و آن را بىپایه دانست؟ به راستى چنین ستمى در هر شاخه و رشتهاى از فرهنگ و دانش بشرى و در هر كجاى جهان و تاریخ، نابخشودنى است. چرا این همه دانشمند و ادیب و نویسنده مسلمان، یكدهم این تلاش را براى متون دینى دیگر به كار نبستهاند تا شیفتگى و جانبدارى اعتقادى خود را در گسترهاى دیگر نیز بنمایانند؟ آیا زرگداشتسخنان دیگر پیامبر اسلام یا دیگر رهبران اصلى دین، مانند امامان معصوم در اعتقاد شیعه، تا این اندازه كم و ناچیز است؟ حقیقت آن است كه آنان به دنبال سفارش و پافشارى خود پیامبر، دریافتهاند كه سخن خداوند در قرآن، رنگ و بوى دیگرى دارد و این متن آمده تا نمونهاى براى همه روزگاران باشد تا بهترین داستانها، ذكر، روشنایى، بیان، راهنما، استوار، رسا و... باشد و اگر همه انسانها توان خویش را برهم انباشته سازند و از توش و توانهاى دیگر نیز بهره جویند، حتى یك سوره مانند آن نخواهند آورد. (1)
بدین سان مىبینیم كه تصدیق این مطلب نیز حتما نیازمند آشنایى نزدیك با زبان قرآن نیست. چگونه مىتوان پذیرفت كه هزاران تن اهل دانش، از نویسنده و مدرس و پژوهشگر و دانشپژوه، با هزاران صفحه و جلد و مطلب در باره قرآن، به مبالغه و اغراق پرداخته و متنى عادى را محور این همه تلاش قرار داده باشند؟
نكته درخور توجه دیگر این كه بسیارى از این تلاشگران در گستره قرآنپژوهى از اقوام عربزبان هم نبودند. به ویژه ایرانیان در گذر سدهها بیشترین كوشش را براى سامانبخشیدن به شاخههاى گوناگون ادبیات عرب به انجام رساندهاند تا این همه را در خدمت پژوهش و موشكافى قرآنى درآورند و از این رهگذر جنب و جوش فرهنگى ارزشمندى براى فرهنگ بشرى به ارمغان آورده و بر جاى گذاشتهاند. براستى این همه اندیشمندان غیر عرب كه از نخستین سده پیدایش اسلام تا كنون به كاوش در تفسیر و علوم قرآن، هزار نكته باریكتر از مو را كاویدهاند، راهى بیهوده و بىاساس پوییده و به گفته حافظ ژاژ خاییدهاند؟ در این نوشته كوتاه نمىتوان حتى به نامها و كتابهاى اندیشمندان این گستره اشاره كرد، ولى تنها یادآور مىشویم كه در كتاب ارزشمند خدمات متقابل اسلام و ایران، مرحوم شهید مطهرى، مطالب بسیار سودمندى در این باره آوردهاند. بد نیستبه چند نمونه از آنها اشاره كنیم:
«كتاب معروف سیبویه در نحو كه به نام «الكتاب» معروف است از بهترین كتب جهان در فن خود یعنى از قبیل مجسطى بطلمیوس در هیئت و منطق ارسطو در منطق صورى تلقى شده است، بارها در پاریس و برلین و كلكته و مصر چاپ شده است. سید بحر العلوم و دیگران گفتهاند: همه علما در نحو عیال سیبویه مىباشند. در این كتاب به سیصد و چند آیه از قرآن مجید استشهاد شده است..» . (2)
بنا بر نقل مرحوم شهید مطهرى در كتاب تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام، از مرحوم سید حسن صدر آمده است كه سلامة بن عیاض شامى نقل كرده كه: «فتح النحو بفارس و ختم بفارس» یعنى نحو از فارس به وسیله سیبویه آغاز گشت و در فارس با رفتن ابوعلى فارسى پایان یافت. گرچه خود مرحوم مطهرى این سخن را مبالغه مىداند، ولى اصل تاثیر دانشمندان غیر عرب در گستره ادبیات و تفسیر را به روشنى مىتوان دریافت. حتى كتابهاى لغت عرب و نامآورترین آثار را در این باره ایرانیان نگاشتهاند; كتابهایى چون صحاح اللغة تالیف جوهرى نیشابورى، مفردات القرآن تالیف راغب اصفهانى، قاموس اللغة تالیف فیروزآبادى، اساس اللغة تالیف زمخشرى.
بدین سان مىتوان تصدیق كرد كه گسترش و بالندگى ادبیات عرب در میان مسلمانان به بار نشسته و هدف اصلى آنان، پژوهش در قرآن كه در نگاه آنان سخن دلافروز و آهنگین خداوند مىباشد، بوده است. آنچه از همه این نكتهها پى مىگیریم این كه دریافت جنبههاى دوگانه ادبیات قرآن تا این پایه كه گفتهایم، نیازمند آشنایى نزدیك و گسترده با زبان عربى نیست و همه انسانها از هر جاى زمین و در هر روزگارى مىتوانند این ویژگى شگفت قرآن را تصدیق كنند، گرچه بررسى مستقیم این كتاب به زبان اصلى آن، لایههاى ژرفترى را براى دانشپژوهان مىشكافد.
دكتر محمدرضا غفوریان - رواق اندیشه -ش2
پىنوشتها:
1) اسراء/88: «قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان یاتوا بمثل هذا القرآن لایاتون بمثله.»
2) خدمات متقابل اسلام و ایران، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1362، ص456- 455.