علامه حسن زاده آملي
الحمدالله رب العالمين والصلوه والسلام على سيدنا خاتم النبيين و آله الطيبين الطاهرين و علينا و على عبادالله الصالحين
خداوند سبحان ، شما آقايان را در راه اعلاى معارف قرآن و نشر حقايق آن ، توفيق بيش از پيش عطا بفرمايد تا از اين نيت پاكتان و هدف مقدستان كه در راه اعلاى كلمه علياى الهي مى باشد، ديگران به حظ او فرو نصيب اوفا، نائل بشوند ان شائ الله . ما و شما هم نيز در كنار اين مادبه (1) پربركت الهى بهره مند بوده باشيم ان شائ الله .
تصديق مى فرماييد كه اثر هر كس ، نمودار دارايى اوست و اين اصل را خداوند سبحان در قرآنش به ما ياد داده است :
(قل كل يعمل على شاكلته فعل هر كس به شاكله و شبيه و نمودار خود اوست
بنابراين ، همان طور كه ذات حق سبحانه ، وجود صمدى و غير متناهى است ، حد و پايان ندارد،كلمات وجودى او هم غير متناهى هستند: (ولو ان ما فى الارض من شجر اقلام والبحر يمده من بعد سبع البحر ما نفدت كلمات الله ان الله عزيز حكيم (2) اگر همه درختان روى زمين ، قلم شوند و دريا مركب و هفت درياى ديگر به مددش بيايد، كلمات خدا پايان نمى يابد و خداوند، پيروزمند و حكيم است . همانطور كه ذات خداوند غير متناهى است ، كتاب او هم غير متناهى است . چه كتاب تكوينى و كلمات نظام هستى و چه كتاب تدوينى و كلمات قرآن شريف كه آن كتاب تكوينى و اين كتاب تدوينى ، هر دو غير متناهى هستند و هر دو بحر و دريايى هستند كه پايان ندارند. انسان ، مى تواند به هر اندازه بخواهد در قرآن غواصى نمايد و به درجاتش عروج كند. و سفراى الهى كه به حقيقت قرآن آگاهى دارند: (انما يعرف القرآن من خوطب به ) مانند جناب سيد الاوصيائ، حضرت اميرالمومنين على عليه السلام ، مى فرمايند (دريك مرتبه قرآن توقف نفرمائيد به هر كجا كه رسيديد: (اقرئ وارق ) بخوان و بالارو) حضرت امير المومنين على ، عليه السلام ، به فرزندش محمد بن حنفيه فرمود: (عليك بتلاو القرآن و العمل به واعلم ان درجات الجن على عدد ايات القرآن فاذا كان يوم القيامه يقال لقارى القرآن اقرئ وارق (3).) اين كلامى است بسيار بلندهر چند ما در كتابهايمان از قبيل (انسان و قرآن ) (انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغه ) و رساله (انه الحق ) عرايضى در اين مورد تقديم داشته ايم ولكن اين حقايق به اين اقلام و اوراق نوشته و نگاشته نمى شوند و ثبت و ضبط نمي گردد. و حضرت فرمود: (فرزندم بدان كه درجات بهشت به عدد آيات قرآن است ) آيات قرآن چند تاست ؟ يك وقت شما ظاهر قرآن را مى فرماييد كه داراى شش هزار
ششصدشصت و شش آيه است و يك وقت مى فرماييد كه قرآن بطونى دارد و بطونش نيز بطون دارد (الي سبعين بطنا) تازه لفظ (سبعين ) براى مبالغه و افاده كثرت است كه بنابراين بطون قرآن بى نهايت است . جناب طريحى ، در كتاب مجمع البحرين ، در ماده ج م ع (ج _ م _ ع) از جناب رسول الله اين حديث را نقل كرده است :
(مامن حرف من حروف القرآن الا وله سبعون الف معنى )
كه بنابراين هر حرف و كلمه قرآن داراى هفتاد هزار معنى مى باشد كه اين هفتاد هزار هم ، بيان حد و تحديد نيست .
پس ، همان طور كه در طليعه گفتار به عرض رساندم : اثر هر كس نمودار دارايى اوست . همان طور كه خداوند سبحان ، غير متناهى است ، قرآن هم غير متناهى است . و جناب ناصر خسرو كه تقريبا زمان شيخ الرئيس مى زيسته ، (البته شيخ را نديده و شاگردانش را ديده است و عالم هزار سال پيش است ) در شرح حالش مى فرمايد:
(من هفتصد تفسير قرآن كريم ديده ام .)
آن زمانى كه هنوز صنعت چاپ نبود، ديدن هفتصد نسخه تفسير خيلى زياد است .
و الان جناب حاج آقا بزرگ تهرانى ، رضوان الله عليه ، در كتاب الذريعه و آقايان ديگر كه فهرست نوشته اند، چند برابر فرموده ناصر خسرو، تفسير نقل كرده اند . هزار سال پيش ، هفتصد تفسير الان كه هزار سال گذشته ، اين همه تفسير نوشته شده است .
و باز همين طور است كه اميرالمومنين فرمود: (اقرء وارق ) وحضرت سيد الساجدين امام زين العابدين عليه الصلا والسلام ، مى فرمايد:
(آيات القرآن خزائن و كلما فتحت خزان ينبغى لك ان تنظر ما فيها(4)
هر آيه اى خزانه است . هر خزانه راكه گشودى و بازكردى و وارد شدى زود بيرون نرو. در اين خزانه خبرهاست . ماحق نداريم بگوييم جواهر و طلاست .
شخصي به خدمت امام حسن مجتبى (ع) رسيد(5). آقا فرمايشاتى به ايشان فرمودند. آن شخص بنا كرد به تمجيد. گفت : به به ، آقا جان اين فرمايشات ، در است ، جواهر است ! آقا فرمودند: درو جواهر همه يك نوع جماد است . اين حرفها نورند جان شمارا . اشتداد وجودى مى دهند. روح مى دهند. غذا و طعام روحند. جواهر و طلاجات كه جماد است و خارج از انسان و هيچ وقت غذاى جان نمى شوند. چون بايد بين غذا و مغتذى (غذا گيرنده ) سنخيت باشد. آن جماد است و ماده نفس ناطقه از وراى عالم طبيعت است ، بايكديگر سنخيت ندارند. پس جواهر و دردر مقابل قرآن چيست . حرف فوق اينهاست . در اين خزانه وارد شويد و در قرآن تدبر كنيد: (افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها)(6) دل نبايد بسته باشد. خداوند ان شائالله شرح صدر عطا كند. درس بخوانيد ادبيات وشعب آن را درست بخوانيد. صرف ، نحو، فقه ، اصول ، عرفان ، حكمت ، رجال و درايه را درست بخوانيد. رياضيات ، علم حروف ، تفسير، تجويد، علم روايت بخوانيد. در پيشگاه استاد زانو بزنيد همه چيز را فداى علم كنيد. و ما سواى علم را معد براى رسيدن به علم قرار دهيد. ببينيد امثال شيخ بهايى ، شيخ طوسى ، خواجه نصير طوسى و ديگر بزرگان و علماى دين چه كردند. ره چنان رو كه رهروان رفتند. قناعت در علم پسنديده نيست در مال و ماديات خوب است . در علم نبايد طالب علم بگويد: بس است . فارابى در كتاب فصوص الحكم عنوان كرده است و مانيز در شرح آن (نصوص الحكم فى الشرح فصوص الحكم ) بحث كرده ايم : اگر كسى كه در سير تكامل انسانى بگويد: مرا بس است . و حالا كى همه چيز را مى داند كه من بدانم ، فرموده اند : كه اين شخص بيمار شده و اشتهاى عقليش كور شده است و برود خودش را به طبيب برساند كه دنيا او را شكار كرده و ببيند كه از كجا دنيا او را به كامش فرو برده است (7).
بعد فارابى مثال مى زند به بيمارى بوليموس . بيمارى بليموس ، بيمارى است كه به دستگاه گوارش عارض مى شود و جهاز هاضمه از اشتها باز مى ماند و غذا نمى خواهد. وقتى جهاز هاضمه غذا نخواست ، همه ؤاعضا و جوارح به تحليل مى روند و شخص ضعيف و نحيف مى شود. زيرا جهاز هاضمه كه مطبخ بدن است ، بايد صحيح باشد و غذا بخواهد، تا غذا به ساير اعضا و جوارح برسد. اين فرد بايد خودش را به طبيب برساند كه بيمارى او را رفع كند. حرف جناب فارابى اين است : همان طور كه جهازهاضمه و دستگاه گوارش بيمارى بوليموس مى گيرد و از اشتهاى غذاى مادى باز مى ماند، براى انسان سالك الى الله بيمارى پيش مى آيد و مى گويد: مرا بس است اين فرد بايد برود پيش يك طبيب روحانى ، معلم روحاني تامعالجه اش كند. قناعت در علم پسنديده نيست .
چنانكه استاد كل فى الكل و قدوه ؤ اولين و آخرين و قطب الاقطاب خاتم النبيين فرمود:
( اطلب العلم من المهد الى اللحد)
هيچ وقت نبايد توقف باشد و علاوه اين كه بحثى داريم كه انسان را تكامل برزخى هم است و اين هم حرفى است سنگين و بلند كه پرداختن به آن ما را از بحث خارج مى كند.
آقا اميرالموؤمنين (ع) به فرزندش محمد فرمود:
(درجات بهشت به عدد آيات قرآن است پس چنانكه قرآن غير متناهى است ، درجات بهشت نيز، غير متناهى است .)
اگردربعضي روايات دسته بندى شده به لحاظ بعضى از مراتب آن است ، نه بيان كؤل درجات . مثلاؤ مرحوم حاج ميرزا حسين نورى در يكى از كتابهايش ، از روايات ، يازده مرتبه براي بهشت آورده است و در پايان ، با فروتنى دعا مى كند كه : (جعلنا الله من القسم الاؤخير منهم )
حالا كه دسترسى به آن بالاها نداريم از قسم اخير باشيم .
هر كسى وظيفه اش اين است كه بايد انسان قرآنى بشود. انسان قرآنى كسى است كه :( لايمسه الاالمطهرون ) همان طور كه قرآن (لايمسه الاالمطهرون )
انسان قرآنى هم همين طور است . حرف مى زند پاك ، غذا مى خورد پاك ، مى بيند پاك ، خيالش طاهر، ذكرش ، عقلش ، قلمش ، امضايش ، شهادتش ، كسب و كارش ، همه قرآنى است . چون انسان آنچه را مى شنود آنچه را مى بيند همه را م ؤسؤ مى كند وانسان قرآنى كسى است كه (لايمسه الاالمطهرون ) مادر رساله :
(انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغه )اين روايت مربوط به بهشت و درجات بهشت و آيات قرآن را كه نقل كرديم ، منتقل شديم به عنوان مثال و تنظير، به يك شكل هندسى كه آن شكل هندسى : (الشكل القطاع) است و به عرض رسانديم كه چه جاى تعجب است قرآن راكه هر حرف آن داراى هفتاد هزار معنا و بيش از آن باشد و حال آن كه يك شكل هندسى (قطاع) داراي آن همه احكام هندسى است .
كه مرحوم خواجه نصير بيان كرده است .
بنده حدود سى سال پيش صحبتى با يك رياضيدان داشتيم تا اين كه كلام كشيد به اين شكل هندسى (قطاع) من از او، به خاطر غرض الهى كه در نظر داشتم ، سئوال كردم :
عزيز من از اين شكل چند حكم هندسى مى توان استفاده كرد؟
گفت : شايد هفت تا ده تا حكم .
گفتم : مثلاؤ بيست تا چطور؟
گفت : شايد. ممكن است .
گفتم : دويست تا چطور ؟ به من نگاه مى كرد كه آيا دويست حكم هندسى مى توان ازآن استنباط كرد و توقف كرد.
گفتم : دوهزار تا چطور؟ همين طور به من نگاه مى كرد.
گفتم : دويست هزار چطور ؟ خيال مى كرد كه من سر مطايبه و شوخى دارم و به مجاز حرف مي زنم . بعد به او گفتم آقا اين خواجه نصير الدين طوسى كتابى دارد به نام : (كشف القناع عن اسرار شكل القطاع (8)
و جناب خواجه از اين يك شكل ، چهارصد و نود و هفت هزار و ششصد و شصت وچهار حؤكم هندسى استنباط كرده يعنى قريب نيم ميليون . بعد به او گفتم :
اين خواجه نصير طوسى كه راجع به يك شكل هندسى ، يك كتاب نوشته و قريب پانصد هزار حكم از آن استنباط كرده ، شما آن كتاب و خود خواجه را مى شناسى ؟
گفت : نخير.
بعد راجع به شخصيت خواجه مقدارى صحبت كرديم و به او گفتم : اين خواجه وقتى كه در بغداد حالش دگرگون شد و ديد دارد از اين نشائه به جوار الهى ارتحال مى كند، وصيت كرد:
مرااز كنار امام هفتم ، باب الحوائج الى الله ، از اين معقل و پناهگاه بيرون نبريد و در عتبه به خاك بسپاريد و روى قبر در پيشگاه امام هفتم ; مثلا نوشته نشود، (آيت الله (علامه ) اين امام است ، حج الله . قرآن ناطق و امام ملك و ملكوت است . روى قبر من بنويسيد: وكلبهم باسط ذراعيه بالوصيد(9)
واين عالمى است صاحب اين همه كتاب در حكمت ، فلسفه ، عرفان ، رياضيات ، فقه و اصول ، علوم غريبه ، معمارى و مهندسى و بنا كننده رصد خانه مراغه و صاحب زيج ايلخاني وبالاخره خواجه نصير الدين طوسى و استاد بشر و استاد كل فى الكل . اما در پيشگاه امام هفتم اين طور وصيت مى كند كه روى قبرش بنويسند . او مى داند
گفتن بر خورشيد كه من چشمه نورم
دانند بزرگان كه سزاوار سها نيست
سها ستاره اى است خيلى كوچك ، طرف قطب شمال . در كتابها نوشته اند كه نور چشم را به وسيله آن امتحان مى كنند. هر كس ستاره سها را ببيند، چشمش خيلى قوى است . حالا ستاره سها بيايد در پيش آفتاب عالمتاب ، بگويد من هم نور دارم .
و جناب نظام الدين نيشابورى در شرح خود بر شرح مجسطى وقتى اين احكام را از خواجه نقل مى كند، مى نويسد:
(تعجب مدار از آيه قرآن كه (ولو ان ما فى الارض من شجر اقلام و البحر يمده من بعده سبع ابحر مانفدت كلمات الله ان الله عزيز حكيم )
وقتي از يك شكل هندسى مى شود قريب نيم ميليون حكم استنباط كرد چه مى پندارى درباره كلمات قرآن .)
يكي از اساتيد و مشايخ بزرگوار ما مى فرمود:
(عارف نامور، جيلى ، صاحب (انسان كامل ) و رساله (الكهف والرقيم ) نوزده جلد كتاب در تفسير بسم الله الرحمن الرحيم نوشته است . )
بسم الله نوزده حرف است و ايشان راجع به هر حرف يك جلد كتاب نوشته است .
من در اين جا نكته اى را ازفارابى به عرض برسانم كه خيلى بلند است و اين حرف را در كتاب (دروس معرفت نفس ) كه براى هوشيارى و بيدارى جوانان گفته ام نقل كرده ام .
فارابي ، دو كلام در مورد معارف دارد كه باختصار عرض مى كنم :
1 . هيچ موجودى ابائ ندارد كه معلوم انسان واقع شود. به هر چه رو آوريد، تسليم شما هستند و هيچ كلمه وجودى از آب و خاك و معدن و گياه و حيوان وانسان و ملك و فلك ابائ از فهم انسان ندارند و شما مى توانيد وجود هر موجودى را بفهميد و به تار و پود آن دست يابيد اين از ناحيه موجودات . از طرفى ديگر جناب عالى هم حد يقف نداريد واين كه انسان حد يقف ندارد به نحو احسن در نهج البلاغه ، حضرت امير بيان فرموده است :
(كل وعائ يضيق بما جعل فيه الا وعائ العلم فانه يتسع به (10)
هر ظرفى داراى گنجايش و ظرفيت محدودى است كه با ريختن مظروف و چيزى در آن ، ظرفيت و گنجايش آن كم مى شود، مگر ظرف علم ] كه عبارت است از نفس ناطقه و جان انسان [ هر چه علم درآن قرار گيرد گنجايش آن بيشتر مى شود.
اشتها و آمادگى نفس ناطقه ، افزايش مى يابد.
برگرديم به حرف فارابى كه فرمود هيچ موجود ابائ از معلوم شدن ندارد و انسان ح د يقف ندارد. بنابراين از تو حركت و از خدا بركت .
2 .اى انسانى كه الان دانا، بينا و داراى اين همه ادراكات و شعور و معارف هستى ، يادت نرود كه چه بودى . انسان هيچ چيزنداشت و يك قوه و استعدادى فقط در نطفه بود و بعد بال و پر درآورد و شد اين همه معلومات و ادراكات .
شما كه هيچى نداشتيد و در تحت تدبير ملكوت عالم ، به اين جا رسيديد، حال كه
بال و پر در آورديد، چرا از پرواز كردن و به درجات بالارفتن ابائ و وحشت داريد؟
و در باب اين كه درجات جنت ، به عدد آيات قرآن است و انسان مى تواند بدون توقف ، در درجات آن سير نمايد وجيزه و رساله ايى داريم به نام : (مدارج و معارج ) كه مقصود از مدارج درجات قرآن و از معارج عروج انسان است .
--------------------------------------------------------------------------------
پىنوشتها
* استاد آيت الله حسن زاده آملى چهره اى است آشنا براى همه آنان كه درعرفان و فلسفه و معارف الهى جستجو مى كنند. عالمى فرزانه كه از پس سالها پژوهش و تدريس و تلاشهاي توان سوز، اكنون به لحاظ كسالتهاى جسمى تدريس را وانهاده ، در زاويه خلوت خانه به تحقيق وپژوهش نشسته است . دست يابى به استادان بزرگ و بهره ورى از سرچشمه زلال دانش مردان ، رسيدن به فيض فياض عالمان و استفاده از خرمن دانش قله سانان بزرگ دانش و پژوهش ، توفيق بزرگى است كه معدود كسانى از دلدادگان بحق بدان دست مي يابند. استاد از اينگونه كسان است كه ساليان در محضراستادان بزرگى ، همچون آيت الله شعرانى زانو زده و از دانش سرشار آن بزرگان بهره برده است . سختكوشى ، خستگي ناپذيرى ، وسواس علمى ، دقت تحقيقى ، استوار نگارى در پژوهش از جمله ويژه گيهاى آن بزرگوار است . فروتنى عالمانه آن بزرگوار در اولين نگاه ، يادآور عالمان معاد باورى است كه در سلسله عالمان ، فرهنگ بشرى شكوه بخشيده اند. آثار وجودى استاد ارجمند در تربيت شاگردان فاضل و نگارش آثارى ارجمند درابعاد مختلف فرهنگ اسلامى ، گسترده تر و فراتر از آن است كه در اين ياد كرد كوتاه بتوان از آن ياد كرد. استاد سالها در علوم قرآنى انديشيده ، آثار ارجمندى تصحيح ، تحقيق و تاليف كرده است .
1 . سفره ، ادبستان
2 . (سوره لقمان ) ، آيه 27.
3 . (وافى )، ج /14.64
4 . (اصول كافى )، ج ثق الاسلام كلينى ، ج 446/2.
5 . (تاريخ يعقوبى )
6 . (سوره محمد)، آيه 24.
7 . (نصوص الحكم فى شرح فصوص الحكم ).
8 . اين كتاب ، دوبار به چاپ رسيده است : يك بار با ترجمه فرانسوى ويك بار در تركيه .
9. (مجالس المومنين ) قاضى نور الله شوشترى ; (ريحانه الادب )، ميرزا محمد على مدرس ، ج 181/2، خيام .
10 . (نهج البلاغه )، صبحى صالح ، حكمت /.205
منبع: بينات سال اول - شماره 1- ص 88 -97