اصحاب رس دو گونه اند. اصحاب رسي كه در قرآن آمده و اصحاب رسي كه در قرآن نيامده است (بحارالانوار، ج 14، ص 153، ح 4 به نقل از قصص الانبياء و از حضرت امام موسي بن جعفر(ع).
اصحاب رسي كه در قرآن آمده و نيز اصحاب رسي كه در قرآن نيامده، هر دو گرفتار عذاب الهي شدند و نابود گشتند (همان، ص 153، ح 4 - ص 148 ، ح 1).
در اين كه اصحاب رسي كه در قرآن آمده چه كساني هستند، ديدگاه هاي فراواني ارائه شده است كه براي آگاهي شما مي آوريم:
1- اصحاب رس، طايفه اي در يمامه بودند و پيامبري به نام حنظله داشتند. آنان پيامبرشان را در چاه افكندند و او را به اين طريق كشتند.
2- اصحاب رس عبارتنداز مردم زمان حضرت شعيب پيامبر كه گرفتار عذاب شدند.
3- اصحاب رس، بقاياي قوم ثمود بودند كه در يمامه مي زيستند.
4- اصحاب رس، عرب قديمي ساكن بين شام و حجاز بودند.
5- اصحاب رس، مردم انطاكيه شام بودندو پيامبرشان حبيب نجار بود.
6- اصحاب رس، مردمي بودند كه در اطراف رود ارس زندگي مي كردند و گرفتار عذاب الهي سختي شدند (تفسير نمونه، ج 15، ص 92، چاپ اول - بحارالانوار، ج 14، ص 155 پس از حديث 6).
به نظر مي رسد كه ديدگاه درست، ديدگاه ششم است و همين ديدگاه را توضيح مي دهيم.
اگر به آذربايجان شرقي سفر كنيد و به جلفا برويد، محل سكونت اصحاب رس را به چشم خود مي بينيد. جلفاي ايران شهر كوچكي در كنار رود ارس است.
شما به همراه رود ارس برويد و اطراف آن را مشاهده كنيد. روستاها و شهرهاي كوچكي را خواهيد ديد. اين روستاها و شهرها يادگار شهرهاي اصحاب رس است.
اصحاب رس در كناره هاي اين رود دوازده شهر داشتند به نام هاي فروردين، ارديبهشت، خرداد، تير، مرداد، شهريور، مهر، آبان، آذر، دي، بهمن و اسفند. همين الان در كنار اين رودخانه، شهركي است به نام اردوباد كه يادگار شهر ارديبهشت است. شهركي است به نام دسته كه يادگار شهر دي است. شهركي است به نام آزا كه يادگار شهر آذر است. اين دوازده شهر، آباد و حاصل خيز بودند. شهر اسفند از همه بزرگتر و پايتخت بود و پادشاه اصحاب رس در اين شهر زندگي مي كرد. مردم اين شهر كه اصحاب رس ناميده مي شدند، درخت صنوبر را مي پرستيدند و آن را «شاه درخت» مي ناميدند. شاه درخت در كنار چشمه آب قرار داشت و در شهر اسفند بود. در هر كدام از يازده شهر ديگر از تخم اين صنوبر كاشته بودند واين درختها را محترم مي شمردند. از آب چشمه اي كه شاه درخت در كنار آن بود، صنوبرهاي ديگر را آبياري مي كردند. در هر كدام از اين شهرهاي دوزاده گانه، در هر ماه يك روز را به عنوان عيد داشتند و مردم آن شهر در آن روز شادي مي كردند و براي درخت مقدس صنوبر عبادت مي كردند. وقتي كه نوبت عيد اسفند مي رسيد، مردم يازده شهر به اسفند مي آمدند و شاه درخت را عبادت مي كردند و جشن مي گرفتند. دوازده روز در اين شهر جشن و شادي بود و آن چه كه مي توانستند شادي مي كردند. شراب مي خوردند، مست مي شدند، مي رقصيدند و پس از پايان جشن به شهرها و خانه هاي خود مي رفتند.
خداوند براي هدايت آنان پيامبري فرستاد. پيامبر خدا سال هاي طولاني آنان را به سوي خدا دعوت كرد ولي گوش به سخنان پيامبر نكردند تا اين كه پيامبر خدا به خدا عرضه داشت: خدايا همه درختان صنوبر را خشك بكن و قدرت خودت را به آنان نشان بده.
اصحاب رس فرداي آن روز ديدند همه صنوبرها خشك شده اند. آنان فهميدند كه علت خشكي درختان مقدس همين پيامبر است. آنان تصميم گرفتند او را بكشند. براي همين آن پيامبر را گرفتند و در چاه انداختند و در حالي كه پيامبر خدا زنده بود، چاه را با خاك پر كردند. خداوند بر آنان خشم گرفت و در آن روز كه همه در شهر اسفند بودند و در جشن و شادي به سر مي بردند در همان روز دوازدهم كه پايان جشن بود باد بسيار شديدي آمد و زمين زير پان آنان همچون آهن گداخته شد. حرارت آنچنان زياد شد كه بدن آنان مانند سرب، آب شد و به اين ترتيب مردمي كه در كنار رود ارس با ناز و نعمت زندگي مي كردند همه به كام مرگ رفتند (عيون اخبار الرضا(ع)، جزء اول، ص 205، باب 16 ، چاپ آخوندي - بحارالانوار، ج 14، ص 148 به نقل از عيون و علل الشرايع).
كلمه رس به «معناي دفن كردن است» و چون آنان پيامبرشان را در چاه دفن كردند، آنان را اصحاب رس گفتند و آن رود را هم با توجه به كار آنان، رود رس ناميدند و اكنون آن رود، رود ارس ناميده مي شود.
براي آگاهي كامل مي توانيد به جلد 14 بحارالانوار مراجعه كنيد.