شرح و تفسير آيههاى 7 و 8 سوره شمس را بيان نماييد؟
در آيات قرآن از تهذيب نفس با "تزكيه" و از آلودگى
نفس با "تدسيه" ياد شده است: "قد افلح من زكيَها و قد خاب من
دسلـَها؛ (شمس، 8 و 9) هر كس نفس خود را پاك و تزكيه كرده، رستگار شده و آن كس
كه نفس خويش را با معصيت و گناه آلوده ساخته، نوميد و محروم گشته است."
"دسّا"
در آيه اخير، كنايه است از آلودگى به گناه، خوهاى شيطانى و پيروى از هواى نفس و
درست در نقطه مقابل تزكيه قرار دارد. با مرورى به آيات ديگر و به ويژه آيه قبل از
اين آيات، معلوم ميشود كه خداوند، بُعدى از نفس آدمى را فطريات (مختص انسانهاست
مانند حقيقت جويى، خداشناسى) و بُعدى از آن را غرايز (مشترك ميان انسان و حيوان
مانند شهوت، غضب و...) قرار داده است. امور فطرى هميشه براى انسان كمال محسوب ميشوند،
امّا غريزهها به خودى خود خيرند مادامى كه به تفريط وافراط كشيده نشده باشند.
به عبارت ديگر، دقت در تعبير وترتيب در آيات سوره شمس، مراتب
وجود انسان رانمودار ميساز. در ابتدا، مرتبه تسويه نفس و پس از آن الهام و
نماياندن راه فجور و تقوا قرار دارد و سپس انسان به دو قسمت متمايز تقسيم ميگردد؛
يكى شخصيت تشخيص دهنده و گزيننده و متصرف و ديگرى نفس منفعل و اثرپذير؛ نفس از يكسو
تحت تصرف و مبدأ انديشه و مختار است، از سوى ديگر چون به قوا و ادراكات حسى و
اعضأ و بدنى پيوسته است، از آنها اثر ميپذيرد و خود را با خارج مرتبط ميدارد.
اگر مبدأ انديشه و اختيار، توانست هدفهاى برتر و اصيل را
برگزيند و با قدرت تقوا، انگيرههاى شهوات و اميال را از طغيان باز دارد، نفس از
آلودگى پاك ميشود و استعداهايش رشد مييابد؛ "قد ?گفلح من زكلـَها" در
غير اين صورت، بندهاى تقوا گسيخته و راه فجور و شهوات پست باز ميگردد. "و
قد خاب من دسلـَها"( پرتوى از قرآن، آيتالله طالقانى، ج 4، ص 112، شركت
سهامى انتشار. )
روايات پيشوايان معصوم: با زبان خاصى اين حقيقت را مينماياند:
براى نمونه در روايتى آمده است: "در قلب هر بندهاى، نقطه درخشانى وجود
دارد، همين كه شخص گناهى انجام داد در آن، نقطه سياهى وارد ميشود، اگر توبه نمود
آن نقطه از بين ميرود و اگر اصرار ورزيد، افزايش مييابد تا همه قلب را ميپوشاند
و صاحب آن به هيچ خيرى روى نميآورد."( مستدرك الوسايل، محدث نورى، ج 11، ص
233، مؤسسه آلالبيت. )
بنابراين، سرشت اولى و قلب انسان پاك و درخشان و آماده ايمان
آفريده شده است و آلودگى و تيرگى نفس، از استمرار در كسب بشر و عمل به بديها،
عارض ميشود؛ "كَلآ بَلْ رَانَ عَلَيَ قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا
يَكْسِبُون ؛ (مطففين، 14) چنين نيست، بلكه ظلمت ظلم و بد كاريهاشان بر دلهاى
آنان غلبه كرده است."( پرتوى از قرآن، آيتالله طالقانى، ج 3، ص 248، شركت
سهامى انتشار. )
امّا برخى از امورى كه باعث آلوده شدن نفس ميشوند عبارتند
از:
1. پيروى از
هواى نفس؛ اگر نفس ميلهاى غريزى و كششهاى كور را كه ميل به افراط يا تفريط
دارند و تنها ارضأ خود را ميخواهند و بس، انتخاب كند، بدون آنكه فكر كند نتيجه
بعدى آن چه ميشود و غرض او صرفاً لذتهاى زودگذر باشد، اين انتخاب ـ كه از آن
تعبير به هواى نفس ميشود ـ و پيروى از آن، موجب آلودگى نفس شده و گاهى انسان را
از ايمان آوردن باز ميدارد و به انحرافات عميقى ميكشاند.
به اين جهت است كه در قرآنكريم در آيات متعددى آلوده شدن به
اين رذيله اخلاقى را نكوهش ميكند. و بر مواظبت از نفس و كنترل تمايلات و خواستههاى
آن تأكيد ميكند؛ براى نمونه در مورد "بلعم باعور" ميفرمايد: اگر ميخواستيم
وى را بالا ميبرديم به وسيله آن (آيات) وليكن او به زمين چسبيد و از هواى خويش
پيروى كرد و همين سبب انحراف او شد.
در آيه ديگرى آمده است: "وَلاَ تُطِعْ مَنْ
أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَ اتَّبَعَ هَوَلـَهُ وَ كَانَ أَمْرُهُ
فُرُطًا؛ (كهف، 28) و پيروى كن از آن كس كه دلش را از ياد خويش غافل ساختهايم و
از هواى خود فرمان ميبرد و كار او از حد گذشته است".
و نيز: (طه، 16) ؛ (فرقان، 43) ؛ (جاثيه) ؛ (قمر، 2 و 3)
و...
2. محبت دنيا؛
به گونهاى كه انسان به دنيا دلخوش كند و به آن آرامش يابد و در مقابل آخرت برگزيند
و به جز آن به چيز ديگرى تمايل نداشته باشد و هيچ كمبودى احساس نكند، اين نوع محبت
به دنيا باعث فريب انسان شده و او را از تهذيب نفس پاك ميدارد؛ چنانكه در آيات
متعددى، اين نوع دنيا نكوهش شد و توصيه شده است كه از آن كنارهگيرى كند؛
"كسانى كه اميدى ندارند به لقأ ما، و دل بستهاند به زندگى دنيا، و آرامش
يافتهاند به آن و كسانى كه از آيات ما بيخبرند ايشان جايگاهشان آتش است به سبب
آن چه كه عمل ميكردهاند." (يونس، 7 و 8)
3. پيروى از
شيطان؛ پيروى از شيطان به عنوان "سمبل" ضد اخلاق و تهذيب معرفى شده
است؛ "و زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَـَنُ أَعْمَـَـلَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ
السَّبِيلِ فَهُمْ لاَ يَهْتَدُون ؛ (نمل، 24) و شيطان كردارشان را برايشان
زينت داد، پس ايشان را از راه (خدا)، بازداشت پس آنان هدايت نيافتند."( اخلاق
در قرآن، آيتالله مصباح يزدى، ج 1، ص 195 ـ 213، انتشارات مؤسسه آموزشى و
پژوهشى امام خميني؛. )