بايد دانست قرآن كلام الهي است و عظمت كلام به عظمت گوينده آن است از اين رو گفته شده است قرآن هفتاد بطن دارد كه نشانه وسعت مفاهيم آن است و حتي درباره برخي از آيات قرآن مانند شش آيه اول سوره حديد آمده است كه مردم آخر الزمان توانايي درك عميق آن را دارند.
لذا هم قرآن نياز به تفسير دارد و هم نياز به تفسيرهاي مختلف دارد. اما ناگفته نماند كه همگان توانايي بهره گيري از قرآن را دارند قرآن به اقيانوس تشبيه شده است كه هم مي توان از منظره آن استفاده كرد. به طوري كه حتي بي سوادان از نگاه به خط آن بهره مند مي شوند و هم مي توان از كناره هاي آن استفاده كرد به طوري كه حتي شاگردان نوپا مي توانند از آن لذت ببرند و هم غواصان مي توانند با راهيابي به عمق آن از معارف بلند بهره مند شوند.
اما بايد توجه داشت كه تفسير قرآن همانند غواصي در عمق دريا نياز به مقدمات، ابزار و تخصص ويژه دارد و كساني كه بدون داشتن شرايط وارد اين مرحله مي شوند چه بسا موجب غرق شدن خود و ديگران در ورطه هلاكت و انحراف شوند.
مرحله بالاتر از تفسير، دانش تأويل قرآن و راهيابي به بطون قرآن است.
تأويل به معناي «بازگردانيدن شيئي يا كلامي» به مقصود و مراد از آن است.
اگرچه از نظر لغوي و برخي اصطلاحات مي توان گفت تفسير اعم از تأويل است و بطون قرآن شامل تفسيرها و تأويل هاي متعدد مي شود. اما با توجه به موارد استعمال تأويل در قرآن، مي توان به اين نتيجه رسيد كه منظور از بطون، تنها تأويل قرآن است و علم تأويل صحيح فقط از جانب پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) سزاوار است.
در اينجا تنها به ذكر سه نمونه از تأويلات اشاره مي كنيم كه بيانگر آن است كه تأويل آيات تنها شايسته مقام معصومان است.
عبدالله بن سنان از ذريح محاربي نقل كرده است كه گويد: به امام صادق(ع) گفتم: خداوند در كتاب خود به من فرماني داده است، دوست دارم )تفسير( آن را بدانم. فرمود: آن چيست؟ گفتم: سخن خداوند عزوجل «ثم ليقضوا تفثهم و ليوفوا نذورهم» (حج، آيه 29).
فرمود: كوتاه كردن موي شارب و چيدن ناخن ها و مانند آن. گفتم: فدايت شوم! ذريح محاربي از قول شما براي من نقل كرد كه شما به او فرموده ايد:
«ثم ليقضوا تفثهم» ديدار با امام و «وليوفوا نذورهم» )انجام دادن( آن مناسك است؟ حضرت فرمود: ذريح راست گفته است و تو نيز راست مي گويي. همانا براي قرآن ظاهري و باطني است و چه كسي تحمل مي كند آنچه را كه ذريح تحمل مي كند؟ (بحارالانوار، ج 89، ص 83).
ب ) از داود جصاص نقل شده كه گفت: از امام صادق(ع) شنيدم كه مي فرمود: )در آيه( «و علامات و بالنجم هم يهتدون» (نحل، آيه 16). نجم رسول خدا(ص) است و علامات ائمه(ع) اند (بحارالانوار، ج 16، ص 88).
پيداست كه حضرت معناي باطني آيه را بيان فرموده اند؛ يعني پيامبر ستاره اي است كه مردم را در ميان ظلمت و گمراهي ها به صراط الهي راهنمايي مي كند؛ زيرا ظاهر آيه درباره ستاره اي است كه در بيابان ها و درياها راهنماي مردم در جهت يابي است و همين معنا در روايت ديگري بيان شده است.
امام صادق(ع) از پدرش و او از پدرانش از علي(ع) نقل كرده است كه پيامبر(ص) فرمودند: )مراد از( «و بالنجم هم يهتدون» ستاره جدي است؛ زيرا آن ستاره اي است كه غروب نمي كند، بناي قبله بر آن است و به وسيله آن، اهل خشكي و دريا راهنمايي مي شوند (همان، ج 84، ص 66).
حادثه پيروزي بني اسرائيل بر فرعونيان و وراثت زمين كه مورد نزول آيه شريفه زير است:
«و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين و نمكن لهم في الارض و نري فرعون و هامان وجنودهما منهم ماكانوا يحذرون» (قصص، آيه 5 -6 ؛ بحارالانوار، ج 51، ص 54).
مراد ظاهري ومورد نزول آيه همان است كه در جريان مبارزه بني اسرائيل با فرعون و هامان و لشكريان آنان، خداوند به امداد مؤمنان آمد و مستضعفان را نعمتي بزرگ عنايت كرد و با هلاكت فرعون و فرعونيان آنان را پيشوا و وارث سرزمين مصر قرار داد. اما در برخي از روايات در بيان تأويل آن آمده است كه مراد از مستضعفان، آل محمد(ص) هستند كه خداوند مهدي آنان را بعد از رنج و مشقت شان بر مي انگيزد؛ آنان را عزيز مي كند و دشمنانشان را خوار مي گرداند (بحارالانوار، ج 51، ص 54).
در روايات ديگري تصريح شده است كه تنزيل اين آيه درباره بني اسرائيل است و تأويل آن درباره ماست (همان، ج 53، ص 26).