شيوه قرآن مجيد در رابطه با ائمه هدي(ع) به ويژه اميرالمومنين(ع) و خانواده آن حضرت اين است كه به معرفي «شخصيت» ممتاز و برجستگيهاي آنان بپردازد نه به معرفي «شخص». اين شيوه حكمتهاي متعددي دارد كه برخي از آنها به اختصار بيان خواهد شد. از جمله: (1) انگشت گذاردن روي اشخاص به طور اساسي چندان نقشي در روشنگري ندارد بلكه نهايتا به نوعيتبعيت و پيروي كه كوركورانه ميكشاند و البته اين مانع آن نيست كه در مورد لزوم افراد نيز معرفي شوند ولي اساسا معرفي شخصيت معرفي الگوهاست و در نتيجه جامعه را به جاي گرايشات متعصب آميز جاهلانه به سمت تعقل و ژرف انديشي و توجه به ملاكها و فضايل و امتيازات واقعي سوق ميدهد. (2) معرفي شخصيت زمينه ساز پذيرش معقول است در حالي كه معرفي شخص در مواردي موجب دافعه ميشود. اين روش بويژه در شرايطي كه شخص از جهاتي تحت تبليغات سو قرار گرفته باشد يا جامعه به هر دليلي آمادگي پذيرش وي را نداشته باشد بهترينروش است. و اين مساله دقيقا در مورد اميرالمومنين(ع) و اهلبيت(ع) وجود داشته است. براي شناخت درست اين مساله لازم است ابتدا شرايط و ويژگيهاي جامعه اسلامي زمان نزول قرآن را در نظرگيريم تادر پرتو جامعه شناسي آن زمان و روانشناسي اجتماعي خاص آن جامعه بتوانيمبه درك صحيحي از مساله نايل آييم. واقعيت آن است به استثناي اندكي از مومنان برجسته اكثريت جامعه صدر اسلام نسبت به اهل بيت(ع) به ويژه اميرالمومنين(ع) پذيرش نداشتند و پيامبر(ص) نيز در مقاطع مختلف با دشواريهاي زيادي آن حضرت را مطرح ميساختند و در هر موردبا نوعي واكنش منفي و مقاومت روبرو ميشدند دلايل اين امر متعدد است از جمله:
الف) بسياري از آنان كساني بودند كه تا چند صباحي قبل در صف معارضين اسلام قرار داشتند و روياروي خود شمشير علي (عليهالسلام) را ديده واز همان جا كينه وي رابه دل گرفته بودند چنانكه حضرت فاطمه زهرا(س) نيز يكي از علل رويگرداني مردم از آن حضرت راهمين نكته (نكير سيفه) بيان فرمودند.
ب ) تفكرات و سنن غلط جاهلي هنوز براندشه مردم حاكم بود و اموري مانند سن و ... را در امور سياسي دخيل ميدانستند و لذا به خاطر جوان بودن حضرت علي(ع) وي را چندان شايسته براي رهبري جامعه نميدانستند.
ج ) اين تفكر خطرناك در سطح جامعه رايج بود و توسط كساني تبليغ ميشد كه پيامبر(ص) درصدد آن است كه خويشان خود را براي هميشه بر مسند قدرت و حكومت بنشاند و در اين راستا خدمات ارزنده پيامبر را نيز نوعي بازي سياسي تفسير ميكردند كه براي چنگ اندازي به حكومت براي خود و اهل بيتش انجام داده است. اين مساله چنان بالا گرفته بود كه روز غدير پس از معرفي اميرالمومنين(ع) يكي از حاضران صدا زد «خدايا! ما را گفت كه از سوي خدا آمده و كتاب الهي آوردهام و ما پذيرفتيم و اكنون ميخواهد داماد و پسرعمش را بر ماحاكم و مستولي سازد اگر او راست ميگويد سنگي از آسمان ببار و مرا بكش!! » اكنون اين سوال پديد ميآيد كه آيا در چنين وضعيتي تا چه اندازه صلاح بوده است نام آن حضرت و يا ائمه(ع) بعد از ايشان در قرآن به صراحت ذكر شود؟ ممكن است كسي با خود بينديشد كه اگر چنينشده بود ريشه اختلافات از بن كنده ميشد و امت اسلامي يكپارچه و همآوا ميشدند و راه هدايت را پيشه ميساختند زيرا قرآن مورد قبول همه است و برآن اختلافي نيست. اما آيا واقعيت چنين است؟ خير. زيرا اين خطر به طور جدي وجود داشت كه بر سر مساله اميرالمومنين(ع)حتي اساس اسلام و قرآن به خطر افتد و اگر نام آن حضرت به صراحت در قرآن ميآمد اين مشكله وجود داشت كه طيف عظيمي كه در جامعه پايگاه تبليغاتي وسيعي داشتند و درصدر اطرافيان پيامبر نيز بودند اساسا رسالت آن حضرت و قرآن و... را يكسره نفي و انكار كنند و خطرجدي براي اساس اسلام و قرآن بيافرينند. شايد اين مساله ابتدا اغراقآميز جلوه نمايد در حالي كه رخدادهاي مهم تاريخي به خوبي از اين نكته پرده برگرفتهاند. در اينجا به ذكر دو نمونه كه در منابع تاريخي مهم اهل تسنن به تكرار آمده و از مسلمات تاريخي است اكتفامي شود:
* همه مورخان برجسته آوردهاند كه چون پيامبر لحظات آخر عمر خويش را ميگذراندند درخواست قلم و لوحي نمودند تا سندي براي امت به يادگار نهند كه هيچگاه به انحراف و ضلالت گرفتار نگردند اين درخواست براي اطرافيان كاملا روشن بود و هدف از آن باتوجه به موضعگيريهاي پيشين پيامبر واضح بود. در اين هنگام عمر صدا زد «ان الرجل ليهجو؛ همانا اين مرد بر اثر شدت تب هذيان ميگويد»!! شگفتا پيامبري كه خداوند در وصفش فرموده است «و ما ينطق عن الهوي انهو الا وحي يوحي ...» در خانهاش و نزد عزيزترين و بهترين حاميانشاين چنين جسارت آميز مورد طعن قرار گيرد و كار به جايي ميرسد كه آن حضرت از تصميم خود منصرف ميشود! زيرا جدا خوف آن وجود دارد كه پايداري برآن موجب انكار رسالت شود و مسلما كساني كه چنين درخانه پيامبر خدا باوي برخورد ميكنند خود را مستظهر به پشتيباني وسيع اجتماعي ميبينند و گرنه هرگز جرات چنين جسارتي به خود نميدادند. از همين جا روشن ميشود كه سر شيوه قرآن چيست. يعني قرآن هم براي اهل فهم و درك و تعقل حرف خود را زده است و هم كاري كرده كرده كه فاقدان چنان خصوصيتي يكسره از اصل دين جدا نشوند و انگيزههاي سياسي خاصي باعث نشود كه به طور كلي مردم را از اصل دين و ديانت جدا سازند. جالب آن است كه علاوه بر آياتي كه به گونههاي مختلف مساله ولايت اميرالمومنين (عليهالسلام) را مطرح ساختهاند سومين آيهاي كه در آغاز اين نگاشته آوردهايم بسيارروشن اين پيام را داده و همراه با بيان امتيازات خاص آن حضرت مساله ولايت و رهبري امت گوشزد ساخته است. در اينجا يك سوال باقي ميماند و آن اينكه خداوند فرموده است: « انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون » بنابراين باتوجه به اين آيه از آن خطرات چه باك؟ پاسخ آناست كه حافظ بودن خداوند براي قرآن از راه اسباب و علل خاص آن است و يكي از آنها بكارگيري همين شيوه است كه انگيزه كنارزدن قرآن را بخاطر يكسري اهداف خاص از بين مي برد.
بر اي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر.ك:
1- فروغ ابديت جعفر سبحاني
2- رهبري امام علي(ع) از ديدگاه قرآن و پيامبر(ص)، ترجمه سيد محمود سياهپوش
3- نقش عايشه در تاريخ اسلام علامه سيد مرتضي عسكري
4- بررسي مسائل كلي امامت ابراهيم اميني
5- خاطرات مدرسه سيد جواد مهري
6- معالم المدرستين علامه سيد مرتضي عسكري
7- اجتهاد در مقابل نص علامه سيد شرفالدين