بي ترديد قرآن كتاب داستان و قصه نيست، بلكه كتاب هدايت و تعليم و تربيت است.(1)
بنابراين آنچه در تأمين سعادت دنيا و آخرت انسان ها نقش دارد، در قرآن بيان شده است.(2)
قرآن براي ارائه برنامه ها و آموزه هاي ديني از شيوه هاي مختلف استفاده كرده است. يكي از شيوه هاي بسيار موفق، بيان معارف قرآن در قالب سرگذشت پيامبران و اقوام آنها ظهور كرده است.
در آيات متعدد به علل بازگويي سرگذشت پيامبران وسايل مربوط به آنان اشاره شده(3)
و از آن به عنوان "احسن قصص" تعبير شده است. تأكيد قرآن به بيان سرگذشت پيامبران در راستاي آثار و فوايد آن است. در يكي از آيات مي خوانيم: "ما هر يك از سرگذشت هاي انبيا را براي تو (پيامبر(ص)) بازگو كرديم تا قلبت آرام (و اراده ات قوي) گردد و در اين (اخبار و سرگذشت ها) حق و موعظه و تذكر براي مؤمنان آمده است".(4)
از اين آيه و آيات ديگر استفاده مي شود كه يكي از علل مهم بيان سرگذشت پيامبران و اقوام آنان عبرت آموزي است: "لقد كان في قصصهم عبرة لأولي الألباب" (يوسف، آية 111)
قرآن با بيان سرگذشت پيامبران و اقوام بر آن است كه داستان هاي عبرت آموز را تشريح و تحليل كند تا براي ديگران عبرت باشد. در بيان اخبار گذشتگان حقايقي وجود دارد كه عبرت آموزي از آن ها در شكست وموفقيت زندگي تأثير گزار است، زيرا جوامع بشر در بيشتر امور اشتراك داشته و تاريخ قابل تكرار است.
از سوي ديگر بيان سرگذشت ديگران اثبات مي كند كه سنت هاي الهي قابل تغيير نيست.(5) و سرنوشت انسان ها و جوامع به دست خود آن ها تعيين مي شود. (6)
تكرار داستان زندگي پيامبران و اقوام آن ها بدان جهت است كه عبرت آموزي از سرنوشت آنان بسيار اهميت دارد. بازگو كردن سرنوشت پيامبران در جاي جاي قرآن هشداري است براي ديگران كه بايد با دقت زندگي آنان را خوانده و از عوامل موفقيت و شكست گذشتگان بهره گيرند؛(7) مضافاً بر اين كه در قرآن يك موضوع خاصي از سرگذشت پيامبران در چند جاي قرآن تكرار نشده است؛ بلكه زندگي آنان داراي ابعاد گسترده بوده و اين ابعاد در جاهاي متعدد قرآن آمده است؛ مثلاً يكي از ابعاد زندگي پيامبران در يك سوره آمده است و يكي ديگر در سورة ديگر مطرح شده است. بيان ابعاد زندگي پيامبران در جاهاي متعدد قرآن تكرار محسوب نمي گردد.
علت تأكيد و عنايت قرآن بر ماجراي حضرت موسي(ع) بر همين اساس مي باشد. قوم يهود از اقوامي بودند كه خداوند پيامبران فراواني ميان آنان فرستاد و نعمت هاي زيادي در اختيار آنان گذاشت، حتي آنان را از سفرهاي بهشتي و آسمان بهره مند ساخت و براي رسولان خود جهت اتمام حجت و هدايت اين قوم، معجزات گوناگون عطا كرد و چند بار آن ها را از ظلم نجات داد، مانند ماجراي طالوت و جالوت كه در آيات 246 ـ 251 سوره بقره آمده است و ماجراهاي حضرت موسي(ع) اما اين قوم از سر لجاجت و جهالت، با نعمت هدايت خداوند برخورد كردند و نه تنها هدايت را نپذيرفتند، بلكه در برخي از موارد به پيامبران الهي اهانت كردند و آنان را به قتل رساندند و از دستورهاي خداوند سرپيچي كردند. به اين جهت، بيشتر عبرت ها و درس ها براي بشر را به خصوص امت اسلام، در سرگذشت قوم حضرت موسي(ع) مي توان يافت؛ زيرا بني اسرائيل سرپيچي هاي فراواني داشتند و بيشترين عبرت و درس آموزي در سرنوشت اين قوم است، خداوند در جاي جاي قرآن كريم به ماجراي اين قوم پرداخته است.(8)
پي نوشت ها:
1. اسرا (17) آية 9.
2. انعام (6) آية 59.
3. تفسير نمونه، ج 15، ص 88 و ج 21، ص 150 و ج 12، ص 477.
4. هود (11) آية 120؛ تفسير نمونه، ج 9، ص 283 به بعد.
5. فاطر (35) آية 43؛ منشور جاويد، ج 1، ص 355.
6. رعد (13) آية 11.
7. منشور جاويد، ج 1، ص 374.
8. تفسير نمونه، تفسير آيات 75 تا 95 يونس؛ تفسير مجمع البيان، ج 8، ص 520.